آگاه: در این مقاله سعی کردهام در خصوص اراذل و اوباش از چهار منظر مفهومی، ویژگیها، وجوه تفاوت با دیگر گروهها و نسبت آنها با جرائم سازمان یافته، مطالبی را به رشته تحریر درآورم. در بررسی مفهومی اراذل و اوباش، این ترکیب لغوی را میتوان از وجوهی سهگانه مورد بررسی و واکاوی قرار داد. آنگاه که در پی آن باشیم تا به مفهومی جامع از «اراذل و اوباش» (که کلیت جامعه با آن هم نظرند) دست یابیم، باید در چارچوب هارمونی و ترکیب لغوی خاصی پیش برویم که قرین به اذهان جمعی جامعه باشد. به این اعتبار اراذل و اوباش به گروهی از افراد اطلاق میشود که در پی افزایش منافع مادی و اقتصادی خود بوده و در این راستا از ارتکاب به هرگونه عمل غیراخلاقی و غیرهنجاری که در تضاد با قوانین موضوعه و منصوبه کشور خواهد بود، فروگذاری کرده و نخواهند کرد. با چنین تعریفی، مفهوم اراذل و اوباش بیشتر با مولفه اقتصادی در پیوند تنگاتنگ قرار میگیرد. آنچه در این تعریف نمود عینی خواهد داشت، اشاره به دستهای از افراد و گروههایی است که:
الف) تعلق خاطری به قراردادهای اجتماعی (اعم از قراردادهای ملی، سیاسی یا فرهنگی) از خود نشان نمیدهند و بهعبارتی هنجار گریزند.
ب) دغدغه مسائل مادی، حلقه پیوند نظام فکری آنها و محرک اصلی آنها برای ارتکاب به جرائم گوناگون خواهد بود.
اراذل و اوباش، در رویکردی روش شناسانه و زبانی
آنگاه که بخواهیم با رویکردی روش شناسانه و زبانی به سراغ ترکیب لغوی «اراذل و اوباش» برویم، باید نظری به تاریخ اندیشه و دستهبندیهای علمی در این خصوص بیندازیم. در این پیرامون، باید اذعان نمود که دو رویکرد از اهمیت محوری برخوردارند. رویکرد نخست، رویکرد زمینهگرا، مضمونگرا و تاریخی است که درک اندیشه را درون بستر و زمینه شکل گیریاش مورد بررسی قرار میدهد و برای اندیشه به مثابه متن، شأن مستقل فرازمانی و مستقل از بستر اجتماعی و سیاسی قائل نیست. از این منظر، اندیشهها در بستر زمان و مکان ساخته میشوند و مبانیشان در چارچوب اقتضائات و محدودیتها و فرصتهای برخاسته از عوامل اجتماعی- اقتصادی و مناسبات سیاسی متغیر شکل میگیرد. بنابراین درک اندیشهها نیز تنها در متن شرایط و بستر اجتماعی و تاریخی تکوینشان قابلفهم است. به این اعتبار آنگاه که از ترکیب مفهومی، مانند «اراذل و اوباش» یاد میکنیم، باید بدانیم که در چه بستر زمانی پدید آمده، براساس چه مقتضیات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی شکل گرفته و حتی نخبگانی که از این دست واژگان یاد کردند. دقیقا چه ویژگیهایی را برای آنها برشمردهاند و چه نیتی از آن داشتهاند.
نکته دوم حائز اهمیت در این مورد آن است که لغات، اصطلاحات و ترکیبهای لغوی میتوانند در دورههای گوناگون به لحاظ ریختشناسی یکسان، اما تداعیگر معناهای متفاوتی در هر عصر و زمانهای باشند و یا به لحاظ مفهومی چندان دستخوش تغییراتی نشده باشند، اما دایره شمولیت و اطلاقیت آنها (در خصوص اینکه چه افرادی را شامل میشوند)، تغییرات عدیدهای را به خود دیده باشد. در این خصوص میتوانیم اذعان نماییم که آن گروهی که بهعنوان اراذل و اوباش در سدههای نوزدهم و نیمه اول سده بیستم در ایران مورد شناسایی قرار میگرفتند، عموما افرادی بودند که امروزه تحت عنوان «راهزنان» از آنها یاد میکنیم. این گروه عموما در سر راههای گذری میایستادند و به کاروانهای عبوری در جادهها حملهور میشده و اموال آنها را به غارت میبردند. این در حالی است که این سنخ از راهزنان، امروزه تقریبا از بین رفتهاند و در عصر و زمانه کنونی اطلاق «اراذل و اوباش» به افرادی با سر و وضع کاملا متفاوت با راهزنان قدیم (با ظاهری امروزی و حتی خوشپوش و خوشلباس) اطلاق خواهد گردید که عموما در جوامع شهری سکنی دارند و در کوچه و خیابان به سوژههای خود حملهور شده و وسایل قیمتی آنها را به سرقت میبرند.
نسب مفهومی اراذل و اوباش با امر روانشناختی
به نظر میرسد که فروکاستن از بار معنایی «اراذل و اوباش» در یک تعریف بسیط، یکسان و مشخص نتواند حقیقت عینی این افراد را به خوبی نمایان سازد. به همین منظور در جهت درک صحیح این اصطلاح، میبایست نسبت مفهومی آن را با ساحتهای گوناگون مورد بازشناسایی قرار داد. بهعنوان مثال زمانی که از یک روانشناس در خصوص اراذل و اوباش سوال میپرسیم، احتمالا آنها را در دست ای از افراد بیمار قرار میدهد که با بحرانهای عدیده شخصیتی روبهرو هستند که ریشه در سرکوبهای گذشته و رویدادهای دلخراش دوران کودکی آنها دارد. همچنین تعلق به خانواده نابههنجار نیز میتواند مزید بر علل فوق، برای شکلگیری شخصیتی روانپریش و خشونتطلب بوده باشد که تجلی آن را در کالبد اراذل و اوباش میتوانیم مشاهده نماییم.
اما آنگاه که به سراغ یک جامعهشناس برویم، او زاویه دید خود را اندکی وسیعتر مینماید و ظهور و بروز شخصیت اراذل و اوباش را در نسبت وثیق با جامعه پیرامونی دیده و تعریف مینماید. به همین منظور یک جامعهشناس وجود یک جامعه آنومیک (ناهنجار) که چندان پایبندی به هنجارهای اخلاقی، اجتماعی و عمومی ندارد را زمینی مساعد برای شکلگیری هر فرد ناهنجاری می داند که می تواند به راحتی دست به هر عمل خشونتآمیزی بزند. «گئورک زیمل» در مقالهای ارزشمند به عنوان «کلانشهر و حیات ذهنی» بیان میکند که انسان شهری هر روزه با انواع و اقسام مسائل و رویدادهای ریز و درشت در بستر عمومی جامعه روبهرو است که امکان پاسخگویی ذهنی و عکسالعمل عینی را به تمامی آنها ندارد. او بیان میکند که کمکم این انسان، قوه محرکه خود را در برابر بسیاری از رویدادها در حالتی خنثی مییابد که مسائل پیرامونی از چندان درجه اهمیتی برایش برخوردار نیست. با درک پدیداری چنین ویژگیهایی در انسان شهری (به خصوص در کلان شهرها)، میتوانیم پیوندی میان عدم محرکپذیری ذهنی در برابر بسیاری از دردهای عرصه عمومی جامعه، رنگ باختن ارزشهای هنجاری- اخلاقی و زمینهسازی در جهت شکلگیری تیپ شخصیتی افرادی تحتعنوان «اراذل و اوباش» متصور شویم. اگر از منظر امر سیاسی به اراذل و اوباش نگاهی بیندازیم، احتمالا باید فارغ از زمینههای شکلگیری این افراد (که میتواند ریشه در بحران های اقتصادی، اخلاقی و اجتماعی داشته باشد)، بیشتر با تبعات سیاسی- امنیتی این دسته از افراد مواجه گردیم. به این اعتبار سیاسیون، اراذل و اوباش را گروهی از افرادی قلمداد میکنند که نظم عمومی جامعه را به مخاطره انداخته و در صورت عدم برخورد لازم، میتوانند بحرانهای امنیتی بسیاری را خلق کنند. از سوی دیگر اگر از یک حقوقدان در مورد اراذل و اوباش سوال بپرسید، احتمالا به شما خواهد گفت با دستهای از افراد مواجهید که نظام حقوقی- قضایی کشور را به چالش طلبیده و تعلق خاطری به ساختارهای حقوقی یک جامعه نداشته و به این اعتبار مخل نظمعمومی جامعه هستند. بنابراین بسیار حیاتی است که شما نسبت اراذل و اوباش را با هر یک از ساحتهای مختلف نظری، انسانی و اجتماعی در نظر گرفته تا بتوانید ابعاد گوناگون آنها را تشریح کنید.
ویژگی های اراذل و اوباش
در ذکر ویژگیهای این دسته از افراد میتوان به هشت ویژگی عمده اشاره کرد که شرح آن به قرار ذیل عنوان میشود : ۱. فردمحوری و توجه به منافع فردی و خانوادگی ۲. قانونگریزی ۳. وضعیت آنومیک (بیهنجاری) ۴. ارتکاب به اعمال خشونتآمیز؛ ۵. برهمزنندگان نظم عمومی جامعه؛ ۶. ایجاد رعب و وحشت در جامعه؛ ۷. تعلق به اقشار کمبرخوردار و فرودست جامعه؛ ۸. همساز با زیستشهری و جغرافیای کلان شهرها.
وجوه تمایز میان اراذل و اوباش با گروههای شورشی و تروریستی
گروههای شورشی و تروریستی عموما دارای ساختار فکری و ایدئولوژیکی مشخصیاند که محرکه اصلی آنها برای انجام کنشی جمعی و گروهی است. به عبارت دیگر حلقه پیوند میان اعضای گروههای تروریستی، معرفتی ایدئولوژیک است که آنها را به یکدیگر پیوند میدهد. این درحالی است که حلقه پیوند اراذل و اوباش نه پیوندهای ایدئولوژیک، بلکه کسب منافع مادی و اقتصادی است.
گروههای شورشی و تروریستی بهدنبال برهمزدن نظم ساختار سیاسی و اجتماعی یک جامعهاند و به این اعتبار کل ساختار حاکمیت را به مبارزه میطلبند و در پی حذف نظام سیاسی یک کشورند. به این منظور کنش آنها کنشی انقلابی و سیاسی محسوب میشود. این در حالی است که غرایض سیاسی در کنشهای اراذل و اوباش، موضوعیتی ندارد و بهدنبال به چالشکشیدن کل ساختار حاکمیت یک جامعه نیستند. گروههای شورشی و تروریستی برای نیل به مقصود خود از جمعیتهای نسبتا زیادی، تحت عنوان گروهها و جمعیتهای انسانی بهره میبرند. این درحالی است که به لحاظ کمی، اراذل و اوباش یا به صورت فردی عمل میکنند یا در جمعیتهای به مراتب کمتری دست به اقدام میزنند. گروههای شورشی و تروریستی برای نیل به مقاصد خود، گاهی از ادوات و سلاحهای گرم، پیشرفته و سنگین (مانند اسلحه، توپ، تانک و...) بهره میبرند. این در حالی است که اراذل و اوباش عموما مجهز به سلاحهای سرد همچون چاقو، قمه و... هستند.
نسبت میان اراذل و اوباش با جرائم سازمانیافته
بهطور عام رهبران گروههای مرتبط با جرائم سازمانیافته برای تشکلیابی، میتوانند از ظرفیتها و پتانسیل اراذل و اوباش در برای تامین منافع خود بهرهمند شوند. در واقع ویژگی قانونگریزی و غیر هنجارمندی این افراد، ظرفیت قابلملاحظهای را برای پیوستن آنها به گروههای تبهکار فراهم میسازد. کسب منافع مادی و توسعه وضعیت اقتصادی، عامل مهم انگیزشی و محرک ذهنی پُر قدرتی برای پیوستن این افراد به گروههای تبهکار و شکلدهی به ساختار نیروی انسانی گروههای مرتبط با جرائم سازمان یافته خواهد بود.
فارغ از تعریف لغوی، ویژگیها، وجوه تمایز اراذل و اوباش با دیگر گروههای خشونتطلب و نسبتی که میان اراذل و اوباش با گروههای مرتبط با جرائم سازمان یافته بیان گردید، دو نکته را میتوان به عنوان تکمیلکننده بحث جاری در این مقاله گنجاند. نکته ۱: با وجود آنکه براساس ادعای نویسنده غرایض سیاسی، ایدئولوژیکی و معرفتی در اقدامات و تحرکات اراذل و اوباش دخالتی ندارد، اما استثنائاتی را در این خصوص میتوان سراغ گرفت که جمعیت اراذل و اوباش در راستای تامین منافع اهالی قدرت و سردمداران نظام حاکم، اقداماتی را صورت دادهاند. شاهد مثال در این خصوص را میتوان به صحنه آوردن اراذل و اوباش در جریان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، عنوان نمود که در پی آن افرادی همچون شعبان جعفری (ملقب به شعبان بیمخ) به صحنه آمده و به ارعاب و ضرب و شتم طرفداران دکتر محمد مصدق پرداختند. با وجود آنکه میتوان به یک تعبیر، کنش این افراد را در این رویدادهای تاریخی، کنشی سیاسی قلمداد نمود؛ اما نباید از نظر دور داشت که عامل و محرک اصلی به صحنهآمدن این افراد و نزدیکی به صاحبان قدرت، باز هم کسب منافع مادی و تامین غرایض شخصی بوده است و نه عنصر معرفتی
و ایدئولوژیکی. نکته ۲: با وجود آنکه عموما اراذل و اوباش را در دستهای از افرادی جای میدهند که به صورت فردی یا در جمعیتهای محدود دو یا سه نفره، به ایجاد رعب و وحشت در جامعه دست میزنند و سلامت روانی جامعه را به مخاطره میاندازند، اما توجه به این نکته از اهمیت بسیاری برخوردار است که گاها کنش خشونتآمیز این دسته از افراد، میتواند بحرانی سیاسی را بهدنبال داشته باشد. شاهد مثال در این باره را میتوان در اقدام چند ماه گذشته دو نفر از اراذل و اوباش در یکی از خیابانهای منتهی به کوی دانشگاه تهران سراغ گرفت که به ضرب و شتم و در نهایت قتل دلخراش یک جوان دانشجوی دانشگاه تهرانی منتهی شد که تبعات این امر به بحرانی سیاسی در بستر فضای دانشجویی، مبدل و تجمعاتی را در خوابگاه دانشجویی و پردیس مرکزی دانشگاه تهران منجر شد. اقدامی که نهایتا با تدبیر به هنگام وزیر علوم، مسئولین دانشگاه تهران و اقدام عاجل دستگاههای اطلاعاتی، امنیتی و انتظامی ختم به خیر شد. به همین منظور باید توجه داشت که گاهی اقدام غیرعامدانه این دسته از افراد، میتواند جرقه یک بحران سیاسی را زده و معضلی فراگیر را برای ساختارهای قدرت تدارک ببیند.