زنگ خطر بی‌سوادی

مجتبی مشهدی محمد ـ دبیر گروه فرهنگ
۳ شهریور ۱۴۰۴ - ۲۲:۵۸

با نزدیک شدن به شروع سال تحصیلی، مجددا اعلام میانگین نمرات امتحانات نهایی دانش‌آموزان پایه دوازدهم در استان‌های مختلف ایران، تصویری نگران‌کننده از وضعیت آموزش کشور ترسیم کرده است. بر اساس داده‌های اخیر وزارت آموزش و پرورش برای امتحانات خرداد ۱۴۰۴، میانگین کشوری نمرات حدود ۹.۹۴ از ۲۰ است؛ عددی که خود به‌تنهایی حکایت از افت کیفیت آموزشی دارد، اما آنچه بیش از پیش نگران‌کننده است، شکاف عمیق میان استان‌هاست: از میانگین ۱۲.۴ در یزد تا ۷.۷۳ در سیستان و بلوچستان، تفاوت‌ها گاهی به بیش از چهار نمره می‌رسد. این ارقام نه‌تنها یک نابرابری آموزشی، بلکه یک بحران اجتماعی و اقتصادی را فریاد می‌زنند.

آگاه: در ۱۷ استان، میانگین نمرات زیر ۱۰ است و این یعنی بخش بزرگی از دانش‌آموزان کشور در معرض خطر کم‌سوادی یا حتی بی‌سوادی قرار دارند. گزارش‌ها نشان می‌دهند حدود ۲۰ درصد جوانان ۱۸ تا ۲۴ ساله تحصیلات متوسطه ندارند و از هر ۲۰ دانش‌آموز، پنج نفر سواد خواندن و نوشتن کافی ندارند. این آمار زنگ خطری است برای آینده‌ای که به نیروی کار ماهر و جامعه‌ای پویا نیاز دارد.
چرا چنین شده است؟ ریشه‌ها را باید در فقر، کمبود امکانات و نابرابری‌های ساختاری جست‌وجو کرد. در مناطق محروم، مدارس فاقد تجهیزات مدرن، معلمان متخصص و حتی کتاب‌های کافی هستند. دسترسی به اینترنت که حالا بخش جدایی‌ناپذیر آموزش است، در بسیاری از روستاها و شهرهای کوچک یک رویای دور است. تاثیر همه‌گیری کرونا هم این شکاف را عمیق‌تر کرد؛ آموزش مجازی در مناطقی که حتی برق پایدار ندارند، عملا یک شوخی تلخ بود. به اینها اضافه کنید مسائل اجتماعی مانند کار کودک، مهاجرت و فشارهای اقتصادی بر خانواده‌ها که دانش‌آموزان را از درس‌خواندن بازمی‌دارد. نتیجه؟ نسلی که با افسردگی، بی‌انگیزگی و حس ناکامی دست‌وپنجه نرم می‌کند.
این وضعیت، هشداری است برای آینده ایران. اگر امروز اقدامی نشود، شکاف آموزشی به شکاف اقتصادی و اجتماعی بزرگ‌تری تبدیل خواهد شد. کاهش نیروی کار ماهر، افت رشد اقتصادی و افزایش آسیب‌های اجتماعی، تنها بخشی از پیامدهای این بحران هستند. اما راه‌حل چیست؟ دولت باید بودجه آموزش را به حداقل ۲۰ درصد بودجه کل کشور برساند و اولویت را به مناطق محروم بدهد. ساخت مدارس مجهز، در دسترس قراردادن کتاب و لپ‌تاپ و گسترش آموزش آنلاین می‌تواند گام‌های اولیه باشد. معلمان نیاز به آموزش‌های مداوم و حمایت مالی دارند و خانواده‌های کم‌درآمد باید با کمک‌هزینه‌های تحصیلی پشتیبانی شوند. همکاری با سازمان‌های غیردولتی و استفاده از فناوری‌های نوین، مانند اپلیکیشن‌های آموزشی رایگان، می‌تواند دسترسی به آموزش را عادلانه‌تر کند.
مهم‌تر از همه، نیاز به یک اراده سیاسی قوی است. نگاه به آموزش باید تغییر کند. از آموزش نظری صرف به آموزش مهارت‌محور. فشار از کنکور و آزمون نهایی برداشته شده و به فهمیدن مفاهیم منتقل شود. وزارت آموزش و پرورش باید با نخبگان و نهادهای مدنی همکاری کند تا نقشه راهی برای کاهش ۵۰ درصدی این شکاف در پنج سال آینده تدوین شود. نظارت عمومی هم حیاتی است؛ رسانه‌ها و جامعه مدنی باید پیگیر این آمار باشند و شفافیت را از مسئولان مطالبه کنند. بدون این اقدامات، خطر یک فاجعه آموزشی جدی‌تر از همیشه است. این ارقام، صرفا اعداد نیستند؛ آینده یک نسل و یک کشور در میان است.