آگاه: جنگ ۱۲ روزه، اگرچه از حیث نظامی محدود بود اما در ابعاد ژئوپلیتیکی و راهبردی، آغازگر یک بازآرایی بنیادین در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران محسوب میشود؛ بازآراییای که بهجای واکنشهای تدافعی، از نشانههای کنشگری فعال و تمدنساز حکایت دارد. در دهههای گذشته، سیاست خارجی ایران بر پایه ترکیبی از اصول ثابت و اقتضائات متغیر شکل گرفته بود: دفاع از مظلوم، مقابله با نظام سلطه و پیگیری منافع ملی در بستر مقاومت منطقهای. اما آنچه در جنگ ۱۲ روزه آشکار شد، فراتر از یک سیاست منطقهای بود؛ نوعی بلوغ راهبردی، صراحت در موضعگیری و یکصدایی کمسابقه میان ارکان قدرت در جمهوری اسلامی ایران. در نخستین ساعات پس از حمله رژیم صهیونیستی به تاسیسات حیاتی در محور مقاومت، ایران با صراحتی بیسابقه، نسبت به عبور از خطوط قرمز امنیت ملی هشدار داد. بیانیهها، سخنان رهبر انقلاب، موضعگیری وزارت خارجه و پیامهای رمزآلودی که از رسانههای منطقهای منتشر شد، همه نشاندهنده یک هماهنگی بالا در نظام تصمیمسازی امنیتی و سیاست خارجی بود؛ هماهنگیای که از سطح شعار به عرصه اقدام عملی نیز رسید.
تحلیلگران بینالمللی بهدرستی اشاره کردهاند که این هماهنگی در ساختار سیاست خارجی ایران برخلاف گذشته، بر پایه یکپارچگی گفتمان مقاومت و منافع ملی شکل گرفته است. فایننشال تایمز در تحلیلی قابلتوجه مینویسد: «جنگ اخیر، ملیگرایی ایرانی را بیدار کرد اما نه در تقابل با اسلامگرایی، بلکه در پیوند با آن؛ این برای غرب، یک شکست بزرگ گفتمانی بود.» از سوی دیگر، ساختار جدید تصمیمسازی امنیتی در ایران، بهویژه همگرایی میان نهادهای راهبردی مانند شورای عالی امنیت ملی، وزارت امور خارجه، سپاه پاسداران و حتی نهاد رهبری، نشان از عبور از دوگانگیهای سابق در سیاست خارجی دارد. این تحول، نشانهای از آغاز یک دیپلماسی تمدنی است: سیاست خارجیای که نه صرفا به دفاع از مرزها بلکه به تبیین معنای تمدن ایرانی - اسلامی در نظم نوین جهانی میاندیشد. در این میان، جنگ ۱۲ روزه همچون کاتالیزور عمل کرد: تهدیدی واقعی که منجر به آشکارشدن ظرفیتهای نهفته ایران در عرصه جهانی شد. موشکهای نقطهزن، فناوری پهپادی، امنیت اطلاعاتی و در کنار آن، هماهنگی رسانهای در خط مقاومت، همگی پیام روشنی برای جهان داشتند: ایران دیگر بازیگرِ صرفِ منطقهای نیست؛ بلکه گرهگاه جدیدی در هندسه امنیتی - تمدنی غرب آسیاست. همچنین باید به دیپلماسی عمومی ایران در این بحران اشاره کرد؛ دیپلماسیای که با بهرهگیری از ابزارهایی نوین، توانست روایتی از مظلومیت، اقتدار و عزت را در کنار هم بنشاند. از پیام همدلی مردم کشورهای دیگر با ایران در شبکههای اجتماعی گرفته تا موضعگیریهای رسمی قدرتهای غیرغربی (چین، روسیه، ونزوئلا و حتی برخی کشورهای آفریقایی)، میتوان دریافت که جنگ ۱۲ روزه، فضای بینالمللی را برای ظهور چهرهای تازه از ایران آماده کرده است؛ چهرهای که دیگر تنها «کشوری در تحریم» نیست، بلکه «کشوری تمدنی با منطق مقاومت» است. اگر بخواهیم این تحولات را به زبان راهبردی بیان کنیم، میتوان سه سطح تحول را در سیاست خارجی ایران پس از جنگ ۱۲ روزه برشمرد:
۱. تحول در روایت: از مظلوم مقاوم به قدرت بازدارنده.
۲.تحول در ساختار: از واگرایی در نهادها به همافزایی در گفتمان تصمیمسازی.
۳.تحول در چشمانداز: از نگاه صرف منطقهای به کنشگری در معادلههای تمدنی جهان چندقطبی.
این سهگانه اگر تثبیت و تقویت شود، میتواند به شکلگیری «دکترین سیاست خارجی تمدنساز» منجر گردد؛ دکترینی که نه فقط برای حفظ وضع موجود بلکه برای ساختن نظم مطلوب بر اساس ارزشهای ایرانی - اسلامی طراحی شده باشد.
در پایان باید به این نکته کلیدی اشاره کرد که هویت ملی اگر در بطن سیاست خارجی تجلی نیابد، محکوم به انزوا و فراموشی است. جنگ ۱۲ روزه فرصتی بود تا سیاست خارجی ایران نهتنها منعکسکننده غرور ملی باشد بلکه آن را زنده کند، معنا ببخشد و جهانی کند. اکنون نوبت آن است که نهادهای نظریهپرداز، مراکز دیپلماسی عمومی، رسانهها و دانشگاهها، با بازخوانی این تجربه، مدل سیاست خارجی جدید جمهوری اسلامی ایران را صورتبندی و نهادینه کنند.
۲۲ تیر ۱۴۰۴ - ۱۶:۳۹
کد خبر: ۱۴٬۵۲۴
فاطمه ارجمند، طلبه جامعه الزهرا (س) قم : بحرانها گاه همچون زلزلهاند. نظمهای کهنه را میلرزانند، پوستههای سطحی را میشکنند و آنچه در عمق مانده را به سطح میآورند.

نظر شما