آگاه: در پی این حملات وحشیانه و جنایتکارانه رژیم صهیونیستی به خاک ایران، دستکم چهار بیمارستان هدف بمباران قرار گرفتند؛ رخدادی که بسیاری از تحلیلگران آن را مصداق آشکار جنایت جنگی دانستهاند. براساس گزارشهای رسمی، شمار کل قربانیان این حملات تاکنون به بیش از ۲۲۴ شهید و حدود ۱۴۸۱ نفر مجروح رسیده است و بیش از ۷۰ زن و کودک در میان جانباختگان حضور داشتهاند و ۹۰ درصد تلفات را غیرنظامیان تشکیل میدهند؛ آماری تکاندهنده که تصویری روشن از عمق فاجعه انسانی و ابعاد غیرنظامی این حملات ترسیم میکند.
همدلی وطنپرستانه
اما در میانه این اتفاق هولناک مردم بههم نزدیکتر شدند و جرقه اتفاقی ساده دلها را روشن نگه داشته است؛ «چراغ همدلی». وقتی در خانهها و اسکان عمومی به روی مردم باز شد، سفرههایی که بیمنت گشوده شد، دستانی که برای پاککردن اشک کودکان بالا رفت و چشمهایی که گرچه غرقابه اشک بود، اما برق امید در آن میدرخشید، در کوچهپسکوچههای شهر، گاهی فقط کافی است سر بچرخانی تا ببینی مردم چگونه دیوار ترس را فرو ریختهاند و دیوار مهربانی ساختهاند.
قاعدتا هیچکس برای جنگ آماده نبوده و نیست، اما گاهی برخی اتفاقات فارغ از تحلیلهای سیاسی یا خطکشی ایدئولوژیک، دلگرمی مردمی است که میخواهند با رشادتها و استواریشان تاریخ را از نو بنویسند. آنها نه به فرمان و دستور کسی و نه بر حسب قاعده و قانونی، تنها با یک حس مشترک میخواهند چون کوه مقاوم کنار یکدیگر باشند. این روزها، شهر پر از پیامهای سادهای است که پشت هر کدام از آنها دنیایی از انسانیت و فداکاری نهفته است.
بدون تعطیلی، هر کجا و هر زمان
یکی از هموطنهایمان روی شیشه ماشینش برگهای بدون گرافیک خاصی چسبانده که همان جمله، به اندازه یک پناهگاه امن است برای کسی که نیمهشب دنبال دواخانه میگردد یا باید مادربزرگش را به بیمارستان برساند یا همسرش که باردار است را به مطب ببرد. «بیایید یار هم باشیم. این تاکسی بدون تعطیلی هرکجا و هر زمان برای انجام امور دارویی و پزشکی است و میتوانید با آن تماس بگیرید.»
«از تهران تا حیفا با تیبا» راننده خودرویی که سرویس رایگان در تهران تا پایان پیروزی و نبرد علیه رژیم صهیونیستی راهاندازی کرده است. مغازه مکانیکی، بنری ساده زده: «خدمات رایگان تا پایان جنگ. خدمتگزار مردم. جانم فدای وطن.»
مسجد حضرت ولیعصر (عج)، بنری نصب کرده تا برای تهیه اقلام و اسکان شهروندان کمک کرده باشد: «چنانچه مشکلی دارید، ما بچههای بسیج کنارتون هستیم تا کمکتون کنیم از قبیل راهنمایی و کمک در تهیه اقلام موردنیاز، تعمیرات وسایل، دارو، اسکان موقت.»
میوهفروشی کوچکی در گوشهای از شهر، از سود خود گذشته و روی بنر نوشته است: «در همبستگی با مردم عزیز ایران، بهدلیل وقایع اخیر و شرایط خاص کشور، تمامی میوهها در این فروشگاه به قیمت خرید عرضه میشود. امیدوارم با همدلی از این روزهای سخت عبور کنیم.» مغازهدار نه فعال اجتماعی است و نه سیاستمدار. فقط مردیست که بلد است دلش را وسط بگذارد تا همدلانه در کنار هموطنانش باشد. در ساوه، یک اعلامیه روی دیوار دلگرمی عظیمی را منتقل میکند، «آنانی که فرزند کوچک دارند و به شهر ساوه آمدهاند و دنبال سرپناه هستند، اسکان رایگان و میزبانی انجام میشود.»
در کرج، شخصی که خودش نانوایی داره با چند تن دیگر نانوایی صلواتی راهاندازی کردند تا به همنوع خودشان کمک کنند: «در امامزاده محمد حصارک، نانوایی برای خدمت به مردم اقدام به راهاندازی نانوایی صلواتی کرده است.» نانوای دیگر با اینکه خبر شهادت برادرش را شنید، باز هم دست از خدمترسانی به مردم برنداشته است: «نانوایی که بهرغم شهادت برادرش، دست از خدمت مردم برنداشته که مشکلی برای مردم پیش نیاید.» و این روزها در جادههایی که گاهی خودروها کیلومترها در ترافیک میمانند، افراد به صورت داوطلبانه به مردم آب میدهند. حتی در صفهای طولانی پمپ بنزین هم این مهر کمکرسانی کم نشده است.
در بابل، حسینیهای اسکان رایگان برای مردم و مسافرین شده است: «بر حسب وظیفه ذاتی و انسانیت و ایران، دوستی مکانی که در مجموعه شرکتی در بابل برای دهه محرم برای عزاداری سید الشهدا علیهالسلام در دو قسمت مردانه و زنانه، با تجهیزات آشپزخانه و سرویس بهداشتی و حمام با ظرفیت بالغ بر پنج هزار نفر تهیه شده، در این ایام به صورت کاملا رایگان به هموطنان عزیزی که از شهرهای مختلف قصد عزیمت به شمال را دارند، داده میشود.»
داروخانهای هم، بیانیهای نصب کرده در حمایت از همبستگی ملی: «کار ارزشمند یک داروخانه در راستای همبستگی ملی و خدمترسانی بهتر به هموطنان در پی تهاجم رژیم صهیونیستی به کشورمان تعرفه خدمات دارویی و نسخهپیچی دریافت نمیشود.»
در زاهدان، هم شهری دور از مرکز اما نزدیک به دل ایران، گروهی اعلام کردهاند: «اسکان رایگان برای کسانی که به زاهدان رفتهاند.» و این یعنی حتی در دورترین نقاط هم، چراغی برای هموطن روشن است.
«پرستارانی که برای خدمترسانی ماندهاند و از هیچ کمکی دریغ نمیکنند.» ایستادن یک پرستار کنار تخت، به اندازه یک دژ استوار ارزش دارد. پزشکی هم در صفحه مجازیاش نوشته از وقتی اسرائیل تهدید به تخلیه تهران کرده، شیفتهام رو بیشتر کردم که مردم احساس کمبود از نظر دسترسی به کادر درمان نکنند. کنار هم کرونا رو شکست دادیم، کنار هم اسرائیل رو هم شکست میدیم.
روایت این مردم، خندهای است که حتی در دل روزهای تلخ، خودش را پنهان نمیکند و گاهی آنقدر ساده است که دیده نمیشود وقتی هر روایتی از این مردم عزیز و همدل را میشنویم یا میبینیم، پی میبریم انگار که وظیفه جهان همین اتفاقات به ظاهر کوچک است. باید در کوچهها و خیابانها راه رفت و دید و صدای واقعیِ زندگی را شنید. گاهی وطن در قالب نقشه جا نمیگیرد، چون وطن، همین ایستادنهاست. همین پناه دادنهای بینامونشان. وطن همین پسرکیست که همراه پدرش لیوان شربتی را به دست هموطنش میدهد و شاید بیش از هر چیز، وطن یعنی این مردمی که بلد نیستند پشت به هم کنند. مردمی که نمیدانند چه میشود اگر دستهایشان را کنار بکشند، چون تا به امروز همیشه در میانه حادثه ماندهاند و به دل خطر زدهاند، پس اگر این روایتها نوشته نشود، اگر تکرار نشود، کمکم در هیاهوی جهان گم میشود.
پیوند نیت و عمل – نقش نهادهای مردمی
هلالاحمر، بسیج و انجمنهای محلی نیز بهسرعت وارد میدان شدند. در برخی شهرهای کوچک، داوطلبان اقلامی چون آب آشامیدنی، کنسرو و اقلام بهداشتی را جمعآوری و مستقیما بین اسکانیافتگان توزیع کردند.
در بسیاری از این محلات، گروههایی محلی با همکاری نهادهای خیریه و مردمی، فرمهایی میان اهالی تقسیم کردند تا ظرفیتهای اسکان به سرعت شناسایی و به نیازمندان معرفی شود. در برخی نقاط، شوراهای محلی با ابتکار عمل، فرمهایی میان خانوادهها توزیع کردند تا خانوادههایی که ظرفیت اسکان دارند و کسانی که نیاز به پناه دارند، بهسرعت به هم متصل شوند. حتی در تهران، با همه پیچیدگیاش، پلتفرمهایی در فضای مجازی به راه افتاد که مردم از طریق آن آدرس خانهها و ظرفیت پذیرششان را اعلام میکردند.
خرید یک نفر، سهم همه
همبستگی فقط در اسکان نبود. در فروشگاهها، سوپرمارکتها و نانواییها، مردم با دقت خرید میکردند. همه فهمیده بودند که زیادهخواهی یعنی قفسههای خالی برای دیگری.
در تبریز، فروشندهای روی ویترین نوشت: «لطفا بیش از دو عدد برندارید، شاید مشتری بعدی یک مادر تنها باشد.» در شیراز، داوطلبان با وانتهای شخصی، اقلام ضروری را به محلههای حاشیهای میبردند تا هیچ خانهای بینان نماند. در شیراز، گروههایی با وانتهای شخصی به محلههای حاشیهای رفتند و کالاهای اساسی را تحویل دادند. هدف آنها مشخص بود: «هیچ خانهای بینان نماند.» در این رفتارها، عقلانیت جمعی خود را نمایان کرد؛ خرید بهاندازه، همراه با حس عدالت اجتماعی.
دورهمی و همصحبتی با قلب تپنده امید
دورهمیها نیز معنایی تازه یافتند. دورهمیها وقایعی ساده اما قدرتمند بودند. در شهرهایی مثل مشهد و قم، برخی مردم خانههایشان را به جلسات گفتوگو و شنیدن خبر اختصاص دادند که حال با حضور مهمانانی از شهرهای دیگر رنگوبویی متفاوت دارد. نان داغ و چای دمکشیده، صمیمیتی را ایجاد کرده بود که حتی بمب هم نتوانست آن را فروبپاشد. در شبهایی که صدای پروازها گوشها را پر کرده بود، زمزمه، دعا، صدای قرآن و شعرخوانی کودکانه، فضا را آرام میکرد.
این جلسات نهتنها از نظر روانی برای پذیرندگان آرامشبخش بودند، بلکه فضایی برای همحسی اجتماعی فراهم ساختند: نسلها، قشرها، شهرها، همه کنار هم نشستند تا از «خشم و دلواپسی» فاصله بگیرند و به سوی «امید و همپیوندی» گام بردارند.