آگاه: برای پاسخ به این پرسش، استعارهای نو تحت عنوان مدرسه باغبانی در ذهن نگارنده شکل گرفته است. این استعاره برآمده از ترکیب دو نگاه بنیادین است؛ امام خمینی(ره) که «عالَم را مدرسه» دانست و رهبر انقلاب که از «باغبانی فرهنگی» سخن گفتند.
این دو ایده وقتی در کنار هم قرار میگیرند، چشماندازی تازه میسازند؛ مدرسه نه صرفا ساختمانی با کلاس و دیوار، بلکه یک باغ زنده است؛ مکانی که هر فرد همچون بذر یا نهالی است که نیاز به مراقبت، هدایت و بستر مناسب دارد.
مهندسی یا معماری؟
برای فهم بهتر این استعاره، باید به تفاوت نگاه مهندسی و نگاه معماری توجه کرد. نگاه مهندسی، محیط را مجموعهای از اجزای سخت و محاسبات دقیق میبیند. در مدرسه یا سازمان، این نگاه بیشتر به برنامهریزی مکانیکی، نظم اجباری و کارکردهای ازپیشتعریفشده میانجامد.نگاه معماری اما به پیوند فرم و معنا توجه دارد. معماری فقط دیوار و سقف نمیسازد؛ فضا میآفریند، زیبایی و توازن را به کار میگیرد و بستری برای زندگی و تجربه انسانی فراهم میکند. اگر مدرسه را صرفا مهندسی کنیم، به کارخانهای برای تولید اطلاعات تبدیل میشود. اما اگر با نگاه معماری به آن بنگریم، مدرسه به محیطی الهامبخش بدل خواهد شد که رشد فردی و اجتماعی را در خود جای میدهد.
معماری و باغبانی؛ دو بال یک ایده
معماری هرچند بستر را میسازد، اما بدون باغبانی فرهنگی ناقص است. بذر در خاک سفت یا در باغچهای بیمراقبت رشد نمیکند. اینجاست که باغبانی فرهنگی بهمثابه «خط و قوس» معنا مییابد. باغبان، بذر را بهاجبار نمیکشد و همزمان آن را رها نمیکند؛ او مسیر رشد را منحنیوار هدایت میکند. این همان جمع میان آزادی و هدایت است.
در استعاره مدرسه باغبانی، نکات زیر قابلتوجه است:
- فرد همچون نقطه است؛ منبع خلاقیت و تجربه.
-باغبانی فرهنگی همچون خط و قوس است؛ پیونددهنده افراد و تنظیمکننده مسیر رشد.
- معماری و فضا همچون سطح و بستر است؛ محیطی که حرکت و شکوفایی را امکانپذیر میسازد.
به اینسان، معماری فضای کالبدی و باغبانی فضای فرهنگی را درهم میآمیزند تا سامانهای زنده، منعطف و خلاق به وجود آید.
کاربردهای مدرسه باغبانی
این استعاره صرفا یک تصویر شاعرانه نیست، بلکه میتواند الگویی مدیریتی و تمدنی باشد که میگوید در مدرسه، کلاس به باغچهای کوچک بدل میشود؛ فضایی که نهالی به نام دانشآموز در آن میروید، با آزادی و هدایت همزمان و در سازمان، کارکنان بذرهاییاند که با حمایت فرهنگی و معماری نهادی مناسب، ابتکار و خلاقیتشان شکوفا میشود. در شهر، فضاهای عمومی به بستری برای یادگیری و تعامل اجتماعی بدل میشوند؛ جایی که معماری کالبدی و باغبانی فرهنگی با هم تنیده میشوند.
فرجام
مدرسه باغبانی، نشان میدهد که برای پرورش انسان خلاق و آزاد، نه نگاه مهندسی خشک کافی است و نه معماری صِرف. باید معمار دانا بود که بستر و فضا را طراحی میکند و همزمان، باغبان صبور که رشد طبیعی انسان را هدایت میکند.
این انگاره ما را بهسوی مدیریتی میبرد که در آن فرد، سازمان و شهر و مهمتر از همه، سازمان آموزش و پرورش نه چون اجزای یک ماشین، بلکه همچون شاخههای یک درخت زندهاند؛ درهمتنیده، آزاد و درعینحال هدایتشده.