آگاه: در این حالت، مردم نه کاملا ناامیدند و نه اطمینان کافی به آینده دارند؛ نوعی بلاتکلیفی استراتژیک که حرکت رو به جلو را دشوار میسازد.این رکود اجتماعی، ریشه در دو عامل اساسی دارد: بحران اعتماد اجتماعی و افت انگیزه جمعی. از منظر جامعهشناسی، این دو شاخص، بازتابی از کیفیت پیوندهای اجتماعی و میزان کارآمدی نهادها در بازتولید امید هستند. زمانی که جامعه در وضعیت تعلیق قرار میگیرد، دو فرآیند مخرب آغاز میشود:
۱- تعلیق کنشگری: افراد به دلیل عدم قطعیت، دست به سرمایهگذاریهای بلندمدت نمیزنند و منابع را به سمت حفظ وضع موجود یا سودهای کوتاه مدت سوق میدهند. ۲- فرسایش نهادی: نهادها به دلیل نبود فشار اجتماعی سازنده (که معمولا از اعتماد و انگیزه نشأت میگیرد،) در برابر اصلاح خود مقاومت میکنند. هدف این یادداشت، ارائه چارچوبی برای خروج از این منطقه خاکستری با تمرکز بر فعالسازی مجدد این دو نیروی حیاتی است.
بخش اول: تشریح بحران اعتماد و انگیزه
بحران اعتماد و انگیزه در یکدیگر تنیده شدهاند و یک چرخه معیوب را تشکیل میدهند.
زوال اعتماد اجتماعی در غیاب قطعیت: اعتماد اجتماعی، زیربنای هر تعامل پایدار، همکاری داوطلبانه و مشارکت مدنی است. در وضعیت تعلیق «نه جنگ و نه صلح،» عدم قطعیت ساختاری موجود (ناشی از وضعیت ژئوپلیتیک، اقتصادی و سیاسی) به عدم قطعیت درباره دیگران تعمیم مییابد. این امر، بزرگترین آسیب را به شبکههای اعتماد وارد میکند.
پیامدهای عدم اعتماد نهادی و بین فردی: وقتی افراد اعتماد نکنند که نهادها عادلانه عمل میکنند، یا اینکه همسایگان و همکارانشان در شرایط سخت، منافع مشترک را بر منافع شخصی ترجیح میدهند، منابع شناختی و عاطفی صرف «مدیریت ریسک» و «خودمحافظتی» میشود. این امر، هزینههای معاملاتی جامعه را به شدت افزایش داده و مشارکت عمومی در پروژههای کلان را مختل میکند.
انگیزه جمعی و پدیده ناتوانی آموخته شده
به موازات کاهش اعتماد، انگیزه جمعی کاهش مییابد؛ چرا که افقهای کنش روشن نیستند. فرد این احساس را تجربه میکند که تلاشهای او، صرفنظر از میزان و کیفیت آن، تاثیری بر ساختار کلان ندارد. این وضعیت، به ناتوانی آموخته شده در سطح جمعی منجر میشود.
مکانیسم ناتوانی آموخته شده جمعی: اگر در طول زمان، تلاشهای موثر افراد برای بهبود شرایط محیطی یا سیاسی با شکستهای مکرر یا عدم پاسخگویی نهادها مواجه شود، این باور شکل میگیرد که «تلاش بی فایده است.» در این حالت سرمایه اجتماعی ناملموس جامعه رو به استهلاک میرود. انرژی به جای صرف شدن در مسیر سازندگی مشترک، صرف بقای فردی و خانواده میشود (اقتصاد بقا). تمایل به اقدام جمعی، اعتراض سازنده یا حتی ابتکارات کوچک اقتصادی که نیاز به چشمانداز دارند، به شدت کاهش مییابد.
بخش دوم: راهکارهای سه گانه برای احیای سرمایه اجتماعی
عبور از بنبست «نه جنگ و نه صلح» مستلزم یک رویکرد چند وجهی و همزمان است که بر بازسازی اعتماد و انگیزه متمرکز باشد. این مسیر بر سه محور عملیاتی استوار است که باید همزمان و با قوت پیگیری شوند:
۱- شفافیت نهادی و پاسخگویی: پیریزی مجدد اعتماد
اعتماد در خلأ شکل نمیگیرد؛ بلکه در بستر اطمینان از عملکرد عادلانه و شفاف نهادها پرورش مییابد. این محور به طور مستقیم به بازیابی بُعد ساختاری اعتماد میپردازد.
الف) اصل شفافیت در تصمیمگیری: بزرگترین مانع اعتماد، عدم دسترسی به اطلاعات موثق درباره فرآیندهای تصمیمگیری است. احیای گفتوگوی سازنده، به ویژه در سطوح عالی حکمرانی و پذیرش شفافیت کامل در تصمیمگیریهای کلان (اقتصادی، امنیتی و سیاسی)، نخستین گام برای بازیابی مشروعیت نهادی است. شفافیت باید نه یک شعار، بلکه یک الزام عملیاتی در دسترسی به دادهها و اسناد باشد.
ب) تبدیل نهادها به منبع پاسخگویی: نهادها باید از حالت انفعالی یا واکنشی خارج شده و به منبعی فعال برای پاسخگویی تبدیل شوند. این امر مستلزم تقویت سازوکارهای نظارتی مستقل و ایجاد کانالهایی است که از طریق آن، شکایات شهروندان به شکلی معنادار منجر به اصلاح رویهها شود. بر اساس تحلیلها، هرگاه نهادها قابلیت بازبینی و اصلاح خود را از طریق دریافت بازخورد از جامعه نشان دهند، نرخ اعتماد بین فردی نیز به تدریج افزایش مییابد.
۲- ترمیم فرهنگی و روایت سازی جمعی: فعالسازی مجدد انگیزه
انگیزه جمعی محصول روایتهای مشترکی است که افراد میتوانند هویت و معنای کنش خود را در چارچوب آنها تعریف کنند. در وضعیت تعلیق، روایتها اغلب دوگانه، قطبی و مأیوسکننده هستند.
الف) هدایت روایتها به سمت همکاری سازنده: برای بازسازی انگیزه، باید روایتهای عمومی را از حالت تعارض (ما در برابر آنها) به سمت همکاری (ما برای ساختن مشترک) هدایت کرد. این امر نیازمند ترویج فعالانه فرهنگ ایثار اجتماعی، مسئولیتپذیری مدنی و همکاری سازنده است؛ روایتی که در آن، موفقیتهای فردی و جمعی به یکدیگر پیوند داده شوند.
ب) نقش محوری طبقه متوسط: طبقه متوسط جامعه، به عنوان محور اصلی سرمایه اجتماعی و نهادهای غیررسمی، نیازمند بازتعریف نقش خود در ساختار نوسازی اجتماعی و اقتصادی ایران است، این طبقه زمانی فعال میشود که: احساس کند میتواند در مدیریت محلی و اقتصادی تاثیرگذار باشد. موانع ورود به عرصههای تولید ثروت مولد برایش برداشته شود. از سوی روایتهای عمومی به عنوان یک نیروی مثبت برای توسعه شناخته شود. این ترمیم فرهنگی نیازمند ارائه چشماندازی مثبت و واقعبینانه است که در آن، کنشگری فردی به نتایج قابل مشاهده اجتماعی منجر شود.
۳- تضمین عدالت توزیعی در اقتصاد: تبدیل امید به عمل ملموس
هرگونه تلاش برای احیای انگیزه، بدون تضمین یک سطح پایه از عدالت اقتصادی، محکوم به شکست است، زیرا نابرابری شدید، اعتماد را از بین میبرد و تلاش را بیمعنی میسازد.
الف) پیوند تلاش با پاداش عادلانه: انگیزه جمعی زمانی فعال میشود که مردم باور کنند پاداش تلاشهایشان به طور عادلانه توزیع خواهد شد و نهادهای اقتصادی مانع بزرگشدن فاصلهها هستند. این باور باید تقویت شود که در غیر این صورت، انرژی به جای ورود به مسیرهای مولد، به سمت راههای فرار از سیستم یا کسب رانت هدایت میشود.
ب) تضمین امنیت اقتصادی کوتاه مدت: تضمین عدالت توزیعی، عملا به معنای اجرای سیاستهایی است که افراد را مطمئن سازد تلاش آنها، آینده فردی و خانوادگیشان را در کوتاهمدت تضمین میکند. در شرایط تعلیق مزمن، اولویت مردم از «بهبود چشمانداز بلند مدت» به «حفظ امنیت فعلی» تغییر میکند. بنابراین، سیاستهای اقتصادی باید ابتدا بر حذف ریسکهای معیشتی فوری تمرکز کنند تا انگیزه برای برنامهریزیهای بزرگتر بازگردد.
جمعبندی
جامعهای که بتواند از وضعیت تعلیق «نه جنگ و نه صلح» عبور کند، جامعهای است که دوباره به کنشگر خویشتن خود بازگشته باشد. این بازگشت، مستلزم رهایی از احساس ناتوانی آموخته شده و فعالسازی مجدد ظرفیتهای درونی است.
این فعالسازی از طریق یک مسیر سهگانه میسر میشود: ۱- نهادهایی پاسخگو: بازیابی اعتماد ساختاری ۲- فرهنگی مبتنی بر گفتوگو و همکاری: تولید مجدد انگیزه روایتی ۳- اقتصادی متکی بر مشارکت عادلانه: تبدیل انگیزه به عمل ملموس. سرمایه اجتماعی، زیربنای هر اصلاح پایداری است و تقویت انگیزه و اعتماد، اولین اقدام عملیاتی برای فعالسازی مجدد این زیربنا در مواجهه با وضعیت نامعین کنونی است.