آگاه: زندگی در وضعیت «نه جنگ و نه صلح»، بهتدریج زندگی را از درون میپوساند: جامعهای که از ترس آینده، حال خود را تعطیل کند، در واقع در حال مرگ تدریجی است.
۱. زندگی در سایه ترس: «حمله احتمالی» بهمثابه ابزار کنترل روانی
دشمن میداند که ایران را نمیتواند با جنگ نظامی شکست دهد. بنابراین به جنگی پناه میبرد که در آن، ترس از جنگ از خود جنگ خطرناکتر است.
در چنین فضایی، جامعه به مرور از «زیستن» به «منتظر ماندن» تغییر وضعیت میدهد. مردم نه برنامه میریزند، نه آیندهای میسازند؛ زیرا باور میکنند شاید فردا همهچیز بیفایده باشد. به این ترتیب، دشمن بدون جنگیدن، پویایی جامعه را میکشد.
۲. پیامدهای اقتصادی: فلجسازی تدریجی موتور تولید و سرمایهگذاری
هیچ بازاری با تردید رشد نمیکند. سرمایه، همانقدر که به پول نیاز دارد، به اطمینان نیاز دارد.
وقتی فضای عمومی آکنده از شایعه جنگ و بیثباتی باشد، نخستین قربانی، تولید و سرمایهگذاری ملی است.
الف) توقف تصمیمگیری اقتصادی
تولیدکننده، در چنین فضایی دست نگه میدارد: «شاید جنگ شود، شاید تحریم جدید بیاید، شاید بازار سقوط کند.» پروژهها نیمهکاره میمانند، کارگاهها با حداقل ظرفیت کار میکنند و نیروی انسانی از آینده شغلی خود ناامید میشود.
ب) فرار سرمایه و مهاجرت سرمایهگذار
ترس از آینده، بزرگترین دشمن سرمایه است. هنگامی که رسانهها پیوسته احتمال بحران را القا میکنند، سرمایهگذاران داخلی و خارجی سرمایه خود را به کشورهای امنتر منتقل میکنند.
نتیجه، چرخه بازتولید ثروت در داخل متوقف میشود و وابستگی اقتصادی به بیرون افزایش مییابد؛ دقیقا همان هدف دشمن.
ج) رکود روانی در بازار
در چنین فضایی، بازارها نه فقط از کمبود نقدینگی، بلکه از کمبود امید رنج میبرند. خریدار نمیخرد چون میترسد قیمتها سقوط کند؛ فروشنده نمیفروشد چون از گرانی فردا نگران است. این ترس متقابل، اقتصاد را از درون منجمد میکند، بدون آنکه حتی یک تحریم جدید وضع شده باشد.
د) جایگزینی سود کوتاهمدت بهجای برنامهریزی بلندمدت
وقتی افق آینده مبهم باشد، فرهنگ اقتصادی جامعه بهسمت دلالی و معاملات لحظهای میل میکند. افراد ترجیح میدهند سود روزانه ببرند تا پروژهای بلندمدت بسازند. این تغییر فرهنگی، خطرناکتر از هر تحریم است، زیرا روح تولید و خلاقیت را نابود میکند.
۳. پیامدهای اجتماعی: از همبستگی تا پراکندگی ذهنی
ترس مداوم از حمله، فقط بازار را نمیکشد، بلکه باور جمعی را هم از هم میپاشد.
در وضعیت تعلیق، جامعه از درون به دو بخش تقسیم میشود:
گروهی که در ترس فرو میروند و تنها به بقا فکر میکنند.
گروهی که خسته از انتظار، به بیتفاوتی پناه میبرند.
نتیجه، شکلگیری جامعهای سرد و پراکنده است؛ جامعهای که در آن، افراد دیگر به آینده مشترک ایمان ندارند.
۴. پیامدهای فرهنگی: خاموشی تدریجی خلاقیت و هویت
فرهنگ، حافظ روح ملت است. اما فرهنگ در فضای ناامنی و تعلیق، از درون میپوسد. هنر، ادبیات، آموزش و حتی معنویت، همه در اثر استمرار اضطراب تضعیف میشوند.
الف) مرگ خلاقیت در سایه ترس
خلاقیت، فرزند آرامش است. ذهن مضطرب نمیتواند بیافریند؛ تنها میتواند بترسد.
هنرمند و اندیشمندی که هر روز در معرض بمباران اخبار ناامیدکننده قرار دارد، دیگر نمیتواند افق بلند ببیند.
در نتیجه، آثار فرهنگی از معنا تهی میشوند و جای خود را به کپی، تقلید و تکرار میدهند.
ب) مصرفگرایی بهجای خودسازی
وقتی جامعه احساس بیقدرتی میکند، به جای ساختن، به «خریدن» پناه میبرد. مصرفگرایی و ظاهربینی، شکل تازهای از تسکین روانی میشود.
فرهنگ تلاش، قناعت و جهاد جای خود را به فرهنگ سرگرمی و تجمل میدهد. این همان «نرمی خطرناک» است که تمدنها را بیصدا از پا درمیآورد.
ج) تضعیف ایمان و معنا
در فضای ترس و بلاتکلیفی، ایمان دینی نیز اگر درست تغذیه نشود، به عادت تبدیل میشود.
در حالیکه معنویت باید منبع آرامش و اراده باشد، وقتی در محاصره اضطراب رسانهای قرار گیرد، از درون تهی میشود. اگر ایمان، از سطح احساس به سطح شناخت و عمل نرسد، توان مقابله با ترسهای جمعی را نخواهد داشت. دشمن با نگه داشتن ملت در این فضای روانی، سه هدف عمده را دنبال میکند:
۱. توقف رشد ملی: مردمی که از فردا میترسند، امروز را نمیسازند.
۲. انشقاق اجتماعی: جامعهای که از درون مضطرب است، بهراحتی دو قطبی و متفرق میشود.
۳. تحریف واقعیت: در حالت ترس، عقل عمومی ضعیف میشود و مردم راحتتر فریب روایت دشمن را میخورند.
او با القای «حمله احتمالی»، به هدفی بزرگتر میرسد: اینکه ملت خود بهدست خود، نشاط، اعتماد و انگیزهاش را تعطیل کند. برای شکستن این چرخه، باید از «انتظار» به «اقدام» عبور کرد. زندگی در حالت تعلیق، زمانی پایان مییابد که ملت تصمیم بگیرد حتی در میانه تهدید، زندگی را ادامه دهد با کار، امید و حرکت.
الف) اقدام روزمره، پادزهر ترس جمعی
اگر هر فرد در هر موقعیت، کار خود را درست و با ایمان انجام دهد، همین اقدامهای کوچک، زنجیره عظیم مقاومت روانی را شکل میدهد. هیچ حملهای نمیتواند ملتی را شکست دهد که مردمش در سختترین شرایط نیز کار میکنند و امید میسازند.
ب) بازسازی روایت ملی از امنیت
امنیت واقعی، فقط نبود جنگ نیست؛ حضور امید است. رسانهها و نخبگان باید مفهوم امنیت را بازتعریف کنند: امنیت یعنی «پویایی جامعه حتی در فشار». یعنی جامعهای که یاد گرفته در میان طوفان هم راه برود.
ج) ایمان و هویت بهعنوان سپر روانی
ایمان، تنها تکیهگاه در برابر اضطراب جمعی است. ملتی که باور دارد تاریخش الهی است، هیچگاه در انتظار مرگ نمیماند. شناخت هویت تاریخی و فرهنگی، نسل جوان را از گرفتار شدن در تله ترس نجات میدهد. ترس از حمله احتمالی، اگر بهانهای برای تعویق تصمیمها، تعطیلی امید و توقف حرکت شود، عملا همان حمله است اما از درون.
تاریخ این ملت ثابت کرده است که ایران در لحظههایی که همه انتظار سقوطش را داشتند، از دل خاکستر برخاسته است. راه عبور از تعلیق، نه در انتظار امنیت، بلکه در خلق امنیت است؛ نه در پیشبینی آینده، بلکه در ساختن آینده و آنگاه که هر ایرانی باور کند حتی در سایه تهدید نیز میتواند زندگی کند، بسازد و بیافریند، تمام نقشه دشمن فرو میپاشد زیرا دیگر چیزی برای تعلیق وجود ندارد.همانگونه که رهبر انقلاب فرمودند: «اگر روحیه کار و تلاش در کشور زنده شود، دشمن دیگر نمیتواند ما را در حالت انتظار نگه دارد.» بنابراین، علاج ترس، حرکت است و علاج تعلیق، ایمان. ملتی که حرکت کند، هرگز در برزخ نمیماند؛ زیرا خداوند، آینده را از آن کسانی قرار داده است که در دل تهدید، زندگی را ادامه میدهند.