۱ آبان ۱۴۰۴ - ۰۸:۱۷

تعلیق، چه در هنر و چه در سیاست، زمانی اثرگذار و سازنده است که مقطعی، کنترل‌شده و هدفمند باشد. همان‌گونه که آلفرد هیچکاک در تحلیل سینمایی خود اشاره کرده، تعلیق مانند فنری است که باید گاه آزاد شود؛ فشار ممتد بر آن باعث شکست آن و از بین رفتن اثرگذاری می‌شود. در سیاست نیز، تعلیق دائمی می‌تواند به همان میزان مخرب باشد؛ زیرا ظرفیت تصمیم‌گیری، انسجام داخلی و مشروعیت مدیریتی را تحلیل می‌برد.

آگاه: در سطح ملی، مسلط کردن کشور بر حالت آماده‌باش مداوم و انتظار جنگ، معادل فشار ممتد بر فنر تعلیق است. نظریه‌پردازان کلاسیک جنگ، مانند کارل فون کلاوزویتس، بر اهمیت تناسب میان آمادگی و تصمیم‌گیری استراتژیک تاکید کرده‌اند و هشدار داده‌اند که تمرکز بیش از حد بر تهدیدات محتمل، نه تنها منجر به تحلیل رفتن ظرفیت تصمیم‌گیری می‌شود، بلکه مشروعیت سیاسی و اعتماد عمومی را نیز تضعیف می‌کند. این هشدار، در شرایط کنونی دنیا، اهمیت دوچندان دارد؛ زیرا تعلیق طولانی‌مدت می‌تواند کشور را به سمت تصمیمات واکنشی و احساسی سوق دهد، نه تصمیمات مبتنی بر محاسبه دقیق و استراتژیک.
نظریه‌های مدرن روابط بین‌الملل نیز بر همان نکته تاکید دارند. بر اساس رویکرد رئالیسم، دولت‌ها همواره در جست‌وجوی تضمین امنیت خود هستند، اما تمرکز بیش از حد بر آمادگی نظامی و تهدیدهای محتمل، می‌تواند وضعیت تعلیق را طولانی و بی‌ثمر کند. چنین تعلیقی، علاوه بر فشار روانی، زمینه را برای خطای محاسباتی، تصمیم‌های واکنشی و حتی تشدید تنش‌ها فراهم می‌کند. این وضعیت، به ویژه وقتی که دشمن نیز از ابهام و فشار مداوم بهره می‌برد، خطر وقوع بحران‌هایی را افزایش می‌دهد که در غیر این صورت قابل اجتناب‌اند. افزون بر این، تحلیل قدرت نشان می‌دهد که قدرت صرفا از طریق ابزارهای سخت اعمال نمی‌شود؛ مشروعیت، ادراک عمومی و شبکه‌های اجتماعی نیز بخش حیاتی قدرت هستند. تعلیق مداوم، مشروعیت داخلی را کاهش می‌دهد و اعتماد جامعه به تصمیم‌گیران را تضعیف می‌کند. در نتیجه، دولت در شرایط بحران یا جنگ محتمل، با کاهش توان تصمیم‌گیری و انسجام داخلی مواجه می‌شود. از منظر روان‌شناسی اجتماعی و فلسفه سیاست، تعلیق بیش از حد به معنای فشار مداوم و غیرضروری بر منابع و ظرفیت‌هاست. همان‌طور که در هنر، تعلیق زمانی اثرگذار است که گاه آزاد شود، در سیاست نیز ابزار تعلیق باید محدود و هدفمند باشد. مسلط کردن کشور بر جنگ محتمل به صورت دائمی، نه تنها منابع را تحلیل می‌برد، بلکه انسجام داخلی را تضعیف می‌کند و احتمال خطای استراتژیک را افزایش می‌دهد. به این سان، تعلیق یک ابزار آن هم محدود است، نه هدف و وضعیت و دولت‌ها باید آن را در چارچوبی ترکیبی از آمادگی واقعی، هشدار موثر و دیپلماسی فعال و اداره و اراده داخلی موثر مدیریت کنند. آمادگی نظامی بدون انعطاف دیپلماتیک و مدیریت موفق منابع و مقاصد داخلی، هشدار بدون تحلیل استراتژیک و تعلیق بدون محدودیت، به جای محافظت از کشور، زمینه‌ساز فرسایش، سردرگمی و کاهش مشروعیت می‌شود. سیاستی که تعادل یادشده را رعایت کند، می‌تواند از فشار مداوم بر فنر سیاست و جامعه جلوگیری کرده و توان کشور را برای تصمیم‌گیری‌های حیاتی و پایدار حفظ کند و مانع بدل شدن تعلیق به بار استراتژیک شود.
تعقل در سیاست و مدیریت ملی به معنای توانایی تصمیم‌گیری هوشمندانه بر اساس تحلیل دقیق و پیش‌بینی پیامدهاست. فیلسوفانی مانند ارسطو تاکید کرده‌اند که فضیلت عملی، از جمله حکمرانی، در میانه‌روی و استفاده بهینه از ظرفیت‌ها نهفته است؛ همان‌گونه که افراط یا تفریط در آمادگی برای بحران‌ها، توان کشور را تحلیل می‌برد و تصمیمات استراتژیک را مختل می‌کند. تعلیق اگر با تعقل همراه باشد و بتوان آن را موقتی و ابزاری کرد، می‌تواند سودمند باشد اما اگر بدل به امر تعلقی و عاطفی شد، کارکردهای عقلانی را مختل و احساسات ملی را نیز فرسوده می‌سازد.
هشدارها و راه
اگر اجازه دهیم تعلیق مسلط شود، دشمن «هزینه صفر» برای تضعیف ما پیدا می‌کند؛ یعنی از فشار روانی و بلاتکلیفی سود می‌برد بدون تحمیل هزینه نظامی بزرگ. در مقابل این دستورکار احتمالی دشمن خطوط ذیل قابل تامل است: ترکیب تاب‌آوری داخلی و واکنش‌های هزینه‌ساز، ارزش ادامه بازی تعلیقی را برای دشمن کاهش می‌دهد؛ وقتی سود کم و هزینه زیاد شود، انگیزه ترک بازی بالاتر می‌رود. بنابراین ضروری است از دعواهای سیاسی و افشاگر بیش از هر زمانی پرهیز شود. در مقابل، انسجام داخلی و نخبگانی، ارزشِ بازی تعلیقی برای دشمن را می‌کاهد. تعامل شفافیت و سیگنالینگ معتبر مانع سوءتفاهم‌های فاجعه‌ساز می‌شود؛ بسیاری از تلفات تاریخی از خطاهای محاسباتی در محیط ابهام و تعلیق پدید آمده‌اند.  در عین حال، پاسخ‌های افراطی یا نسنجیده می‌تواند دشمن را به آغاز جنگ واقعی تحریک کند؛ بنابراین اقدامات باید مرحله‌ای، متناسب و با هدف خنثی‌سازی بازی تعلیقی طراحی شوند. نظریه بازدارندگی دوگانه می‌گوید بازدارندگی موثر ترکیبی است از «ناتوان‌سازی توان دشمن» و «گزارش هزینه گران برای حمله.» وقتی دشمن دنبال فرسایش و تعلیق است، باید هم منافع او را از حمله/تحمیل کاهش دهی و هم نشان دهی هزینه‌های ادامه این سیاست سنگین خواهد بود. نکته نهایی اینکه دشمن در اثر غافلگیرشدن از قدرت سهمگین و پاسخ موشکی ایران در جنگ تحمیلی ۱۲روزه، دچار نوعی تعلیق و سردرگمی است. پس از دیدن انسجام مردم به جای درگرفتن اعتراضات موردانتظارشان، دشمن اطمینان به نتایج ندارد و هزینه‌ها و منافع گام بعدی او مبهم است. بنابراین می‌کوشد بازی تعلیق و پیش‌کشیدن مذاکره همزمان با فشار برای نوعی تسلیم و تحقیر را.