آگاه: در این ستون دو شماره از مجموعه روزنوشتهای حسین شرفخانلو، نویسنده کتابهای «بی بابا»، «قصه قبرستون»، «امین آراء» و... را میخوانید.
شماره ۱. چهارشنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۴
ایرانِ ما بزرگ و عزیز و تاریخی است
ایرانیها هم بزرگ و عزیز و ریشهدار و یکپارچهاند
و بلدند در عین تنوع و اختلاف، سرِ حادثهها یک روح شوند در جانهای هم. آن سان که سروده «متحد جانهای شیران خداست»
ایرانیها امروز در جغرافیای تاریخی و تمدنیشان
در ایرانیترین حالی که تا حال داشتند
یک دل و یکصدا و همآهنگ
با افسران ایرانی
با سلاحهای ایرانی
با دانش ایرانی
در حریم ازلی و ابدی ایران
ایستادهاند به دفاع از کیان ایران در برابر شرارت شدیدترین دشمنی که بشر میتواند داشته باشد
که فرمود «لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا »
پنجه در پنجه با آن یاغیِ افسار پاره کرده
که در سرزمینی دزدیده شده
با سلاح عاریتی
با دانش جنگیای که هیچ سهمی در تولید و توسعهاش نداشته و ندارد
ناخن چرکینش را دراز کرده به خراش انداختن روی صورتِ این جانِ بزرگ.
جنایتی که صحنه نبرد حق و باطل را به واضحترین شکل ممکنش از نو تصویر کرد و یادِ تاریخ انداخت که «جنگ تحمیلی» به ایران، تسلیم ندارد!
خدا را شکر که باز هم فرصت «دفاعِ مقدس» از شرف و تاریخ و جغرافیای ایران و گفتمان ستوده مقاومت را به نسل ما ارزانی کرد.
بنده خدا؛
شهیدزاده حسین شرفخانلو. حدود شمالغربی ایران؛ خوی.
شماره ۲. چهارشنبه ۲۸ خرداد ۱۴۰۴
شیپور جنگ نواخته شده و یاد چریک قدیمی انقلاب، چمران به خیر که میگفت «وقتی شیپور جنگ نواخته میشود، شناختن مرد از نامرد آسان میشود! پس ای شیپورچی بنواز»
وقتی بناست دوباره با تست گرم، میزان شرف و مردانگی ملتی سنجیده شود، وقتی جنگی ناخواسته آغاز میشود، وقتی معرکه نبرد حق و باطل دوباره برپاست، وقتی بهیکباره تمام دیوان و دَدانِ عالم، با تمام ابزاری که شیطان برایشان مهیا کرده، جنگ را به تو تحمیل میکنند، لابد قبل از همه چیز به فکر درهم شکستن مقاومت و انگیزه مقاومت تو هستند. یعنی همان تابلویی که هم الان داریم تماشایش میکنیم؛ زنجیر از سگ هاری برداشته میشود، زخم شرارت و خباثت در تن و جان میهن و مردم زده میشود و درست در هنگامه دفاع و پاسخ و مقاومت، حرف از صلح تحمیلی زده میشود. یعنی که شیطان برای شکستن حریم میهن و برداشتن حرمت انسانی و ایمانی و شرف ایرانی برنامه ترکیبی دارد. یعنی که معادله این است؛ جنگی از طرف آوارهترین قوم تاریخ به ماناترین تمدن عالم تحمیل شود و درست در وسط معرکهای که ایرانِ ایمان گرفته از مکتب شهادت، با تمام توان ایستاده در برابر تمام زور و تزویر شیطان، جام زهرِ صلح، پیش کشیده شود تا ایران و ایرانی را تا ابد به مُحاق تحقیر برَند.
تاریخ نمیخوانند که بدانند، پرده آخرِ جنگ تحمیلی به ایرانِ قدرت گرفته از انقلاب اسلامی، صلحِ تحمیلی نیست. دفاع مقدسی است که خونینشهر را دوباره برای ابد، خرمشهر خواهد کرد. فقط باید سنگر ایمان را دودستی چسبید و یقین داشت که وعده خدا راست است. آن سان که فرمود؛ «وَ لَا تَهِنُواْ وَلَا تَحزَنُواْ وَأَنتُمُ ٱلأَعلَونَ إِن کُنتُم مُّؤمِنِینَ» و این تمام حرفِ پیر دنیادیده انقلاب بود. وقتی امروز برای دومین بار از شروع جنگ، با مردمش حرف زد.
بنده خدا؛ شهیدزاده حسین شرفخانلو. حدود شمال غربی ایران؛ خوی.