آگاه: رهبر معظم انقلاب در این نبرد نهتنها یک فرمانده عالیرتبه که رهبری حکیم موقعیتشناس الهامگرفته از آموزههای وحیانی و تکیهزده بر خرد تاریخی امت بود. عملکرد ایشان یک باردیگر نشان داد که رهبری در منظومه فکری انقلاب اسلامی، صرفا هدایت سیاسی نیست بلکه راهبری تمدنی و جهتدهی به عقلانیت مقاومت در بطن بحرانهاست.
مدیریت راهبردی در میدان بحران؛ فراتر از واکنش نظامی
رهبری در جنگ ۱۲ روزه نشان داد که مدیریت بحران در جمهوری اسلامی، محدود به تصمیمگیریهای امنیتی و میدانی نیست. هنر رهبری آن بود که با درک صحیح از صحنه در سه سطح میدانی، منطقهای و بینالمللی، طرحهای دشمن را در همان لحظه طراحی، باطل و بیاثر کرد. تدبیر در زمانبندی ورود و سخن، هدایت گفتمانی جبهه مقاومت، ایجاد انسجام درونی در میان گروههای سیاسی داخلی و تثبیت پیروزی در میدان روانی، همه مولفههای یک مدیریت استراتژیک بودند که تنها از رهبری برخاسته از اندیشه توحیدی و نگاه تمدنی برمیآید.
اصول قرآنی و روایی مدیریت رهبری در بحران
مکتب رهبری در جمهوری اسلامی، بیتردید از سنت نبوی علوی و آموزههای قرآنی تغذیه میشود. سه اصل بنیادین در مدیریت رهبری در این جنگ بهخوبی مشهود بود:
بصیرت در فتنهها آل عمران ۱۴۶ : شناخت حق از باطل در گردوغبار رسانهای و تحلیلهای مغشوش جهانی.
صبر راهبردی بقره ۱۵۳: نه تسلیم در برابر فشار، نه واکنش احساسی؛ بلکه مقاومت هوشمندانه و محاسبهگرانه.
اِعزاز مؤمنین و اِذلال دشمنان توبه ۳۲: تقویت روحیه ملتهای مظلوم و افشای چهره واقعی دشمن.
رهبر انقلاب با تکیه بر همین اصول، توانستند در دل یک جنگ ترکیبی، روحیهای پیروزمندانه و اعتمادبهنفسی ملی و فراملی تزریق کنند.
نسبت امام و امت در بحران؛ پیوندی زنده و سازنده
در دل تهدید رابطه امت و امام نهتنها حفظ شد، بلکه ارتقا یافت. پیامهای رهبری، موجی از همبستگی و بصیرت در میان تودههای مردم ایجاد کرد. در زمانی که بسیاری از ملتها در برابر رسانههای مسلط، گیج و منفعل بودند، پیوند ولایی میان مردم و رهبری موجب شد تا جبهه مقاومت، نهفقط بهمثابه یک نیروی نظامی، بلکه بهعنوان یک هویت فرهنگی و سیاسی در منطقه بدرخشد.
ترفندهای دشمن و مواجهه حکیمانه رهبری
در کنار جنگ نظامی، دشمن بهشدت بر جنگ روایتها متمرکز بود: از تحریف وقایع میدانی گرفته تا القای بیکفایتی در سطوح راهبری. رسانههای معاند با سرمایهگذاری سنگین، تلاش کردند تا چهرهای منفعل، متناقض و دور از واقعیت از رهبری نشان دهند. اما تدابیر رهبری با اتکا به صداقت در بیانشان، قدرت در تحلیل و ژرفنگری در تقابل، نقشهها را به ضدخود تبدیل کرد. از موضعگیریهای بهموقع، تا بیان حقایق با زبان مردمفهم و از تاکید بر وحدت تا سکوتهای معنادار، همه از درایتی سخن میگویند که دشمن را از «تضعیف جایگاه رهبری» مایوس و ملت را به «اعتماد دوباره» امیدوار کرد.
ولایت، ستون ثبات در تندبادها
بحرانها، چهره واقعی نظامها را عیان میکنند. جنگ ۱۲ روزه، آزمونی تمامعیار برای ارزیابی عملکرد نظام ولایت فقیه در ایران بود. واقعیت آن است که آنچه موجب شکست دشمن شد، صرفا توان نظامی یا اطلاعاتی نبود، بلکه هدایت ولایی و حکمت برخاسته از سنت اسلامی بود که امت را به افقهای تازهای از اعتماد، عزت و بیداری رساند. در جهانی که بحرانها پایان ندارند، رهبری نهتنها یک ضرورت سیاسی، بلکه ضامن بقای تمدن اسلامی و هویت انقلابی ماست.
یک پاسخ شبهه هم بدهم:
شبهه: اگر رهبری اینقدر قدرتمند و با تدبیر است، چرا جلوی اصلِ وقوع جنگ را نگرفت؟ چرا فقط بعد از شروع بحران، مدیریت کرد؟
پاسخ: این پرسش در ظاهر منطقی و از روی دغدغهمندی بهنظر میرسد، اما از دو پیشفرض نادرست رنج میبرد:
نخست، تصور رهبری بهعنوان یک «پیشگوی بحران» و نه «راهبری در بحران» است.
رهبری در نظام اسلامی وظیفه دارد براساس «واقعیتها» تصمیم بگیرد، نه براساس «توهم کنترل همه عوامل». وقوع جنگ، بهویژه از سوی دشمنی که خودش را به هیچ قاعدهای پایبند نمیداند، الزاما بهمعنای ضعف در مدیریت نیست. بلکه نشانه «طبیعت میدان تقابل با استکبار» است. هیچ رهبر عاقلی نمیتواند جلوی تمام بحرانها را بگیرد؛ اما هنر رهبری آن است که بحران را به فرصت تبدیل کند که در بیان شهید حاج آقا سلیمانی وجود دارد. ابعاد آن را مهار نماید و جهت آن را از تهدید به تقویت انسجام ملی تغییر دهد. کاری که دقیقا در همین جنگ ۱۲ روزه اتفاق افتاد.
دوم، نادیده گرفتن جنگ ترکیبی و پیچیدگی لایههای بحران است.
در نظام جنگ نرم و ترکیبی، دشمن با لایههایی از رسانه، اقتصاد، تحریک منطقهای و فشارهای داخلی و خارجی وارد میشود. در چنین شرایطی، پیشگیریِ مطلق عملا ممکن نیست، بلکه باید با آمادگی کامل و تدبیر، هزینه دشمن را برای هر اقدام بالا برد. مهم این است که در این جنگ، دشمن نتوانست به هیچیک از اهداف راهبردی خود برسد، نه رهبری تضعیف شد، نه انسجام ملی فروپاشید و نه محور مقاومت عقب نشست. این یعنی مدیریت موفق در دل واقعیتها، نه خیالپردازی در اتوپیای صلح.
در ضمن آخرین پیام، رهبری نه پیامبر است، نه معجزهگر. ولی با اتکا به آموزههای دینی، عقلانیت راهبردی و پیوند با مردم توانسته در میان طوفانها، کشتی انقلاب را سالم به ساحل برساند و این هنر بزرگ اوست.