آگاه: سریال «تاسیان»، دومین سریال از سهگانه تینا پاکروان پس از «خاتون» و پیش از «ماهدخت» است که قرار است به زودی مقدمات ساخت آن فراهم شود. پخش این سریال از ۱۹ بهمنماه سال ۱۴۰۳ در فیلیمو آغاز شد و به خاطر انتقاداتی که به آن صورت گرفت، پخش آن مدتی متوقف و پس از اندکی فاصله، دوباره از سرگرفته شد.
در نگاه اول، «تاسیان» یک سریال خوش ساخت و با رنگ و لعاب است که به واسطه همین رنگ و لعاب هم تا قسمت آخر توانست مخاطب را دنبال خود بکشاند؛ اگر چه از قسمت نهم و دهم به بعد، تعداد تماشاگران آن به شکل محسوسی کاهش یافت و به نوعی این سریال با ریزش مخاطب مواجه و بحث و نقد در مورد آن بسیار بالا گرفت.
نمایش یک ساواک سانتیمانتال
یکی از اصلیترین و مهمترین انتقاداتی که به این سریال وارد است این است که پاکروان گاهی در طول ساخت آن، زمان را فراموش کرده و به همین خاطر مخاطب نمیتواند خیلی خوب خودش را در آن زمان و زمانه ببیند؛ اشکالات تاریخی هم این موضوع را چند برابر میکند و نتیجه اینکه بسیاری از تماشاگران فهرستی از اشکالات تاریخی سریال لیست کردند و نشان دادند که خیلی از اتفاقاتی که در تاسیان نمایش داده شد، مربوط به قبل یا بعد آن زمان (بازه زمانی سال ۱۳۵۶ تا ۱۳۵۷) است. علاوه بر این، بسیاری از کسانی که در آن برهه تاریخ حضور داشتند، اذعان دارند که چهره ساواک اصلا با واقعیت این سازمان همخوانی نداشته است و ساواک نمایش داده شده در تاسیان، به نوعی چهره تطهیر شده این سازمان بدنامِ آن دوران است؛ به بیان دیگر ساواکی سریال تاسیان سانتیمانتال است؛ نه چک میزند و نه خشونت دارد! انگار نه انگار که روزی نام اداره کل سوم ساواک، جزو خشنترین سازمانهای امنیتی جهان به شمار میرفت و سازمان صلیب سرخ گزارشهای متعدد از سفاکی آن مخابره میکرد.
اگر تاسیان را یک عاشقانه تاریخی بدانیم، باید این را هم در نظر بگیریم که ساخت سریالهای تاریخی، نیاز به ظرافت و پیچیدگیهای خاصی در بیان اتفاقات دارند. اتفاقی که در سریال تاسیان شاهدش هستیم، نه تنها تغییر متن تاریخ است، بلکه میتوان آن را نوعی وارونهنمایی دانست. یکی از به اصطلاح گُلدرشت ترین اشتباهات تاریخی مربوط به سریال، جایی است که به جلال آل احمد اشاره شده، در حالی که این نویسنده ایرانی سال ۱۳۴۸ از دنیا رفته است یا مثلا در زیر متن سریال دیده میشود که گویا جریانهای مارکسیست، بدنه اصلی مبارزین با رژیم پهلوی بودند و سایر گروهها از جمله مذهبیها هیچ نقشی در مبارزات ندارند. این فکت که در سریال جریان پیدا میکند، مخالفت صریحی با تاریخ پیروزی انقلاب اسلامی دارد. مشهور است که مارکسیستها در کنار چهرههای شاخص مذهبی و روحانیون زندانی میشوند و از قضا اتقاقات جالبی نیز در مجاورت آنها در زندان رقم میخورد.
البته در جایی از سریال، پاکروان پایش را فراتر نیز میگذارد و علاوه بر نادیده گرفتن مذهبیها، سراغ تحقیر شکلی آنان و کوچک شمردن عِده و عُده آنان و حتی آرمان و ایدئولوژی انقلابی آنان میرود. بنابراین میتوان گفت که سریال تاسیان در ارائه روایت درست از تاریخ معاصر دچار اشکالات جدی است.
انگار نه انگار که بلوک غرب و شرق نهضت را به نام امام خمینی (ره) و به نام انقلاب اسلامی میشناختند.
گم شدن خط سیر داستان
گذشته از این ایرادات تاریخی، خط سیر داستانی در این سریال دچار مشکل است و گویی پاکروان از یک جایی به بعد، این خط سیر را گم میکند و داستان فیلم از ژانر یک عاشقانه تاریخی، جای خود را به ژانر یک درام کاملا عاشقانه میدهد و هرچه قدر سریال پیش میرود، این انحراف نیز بیشتر میشود؛ به طوری که دیگر نمیتوان تاسیان را سریالی در ژانر تاریخی عاشقانه بنامیم! نقطه اوج این موضوع هم قسمتهایی است که امیر و شیرین با یکدیگر دوتایی سفر و در آن سفر ازدواج میکنند و صحنههای این چند قسمت آنقدر غیرباورپذیر و عروسکی بود که خیلیها، در همین جای سریال تصمیم گرفتند که آن را نیمه کاره رها کنند.
این غیرقابل باور بودن در استفاده از اصطلاحات و شوخیها که خیلی به زبان امروز نزدیک است به چشم میآمد یا صحنههای زد و خورد و کشته شدن سعید توسط امیر یا کشته شدن شیرین توسط بابک همگی در یک لحظه و در یک صحنه مصنوعی اتفاق افتاد و انگار کارگردان فقط میخواسته اعلام کند که در این صحنه این شخصیتها میمیرند و خیلی به شکل کشته شدن آنها توجه نشده است. مثلاً در قسمت پایانی، امیر جلوی ماشین آقای نجات میپرد تا بیگناهیاش را ثابت کند، در حالیکه او اصلاً او را نمیبیند! این صحنه اگر بدون عقلانیت دراماتیک باشد، بیشتر شبیه شوخی یا اغراق است تا نمایی جدی از بحران یا صحنه غرق شدن امیر در استخر کمعمق که پرکنایه و طرحبرخوردی نازلگونه دارد؛ نمادی که باید تراژیک و همهجانبه باشد، اما توخالی درآمده است.
نمادسازی فراوان اما اشتباه
یکی دیگر از نکاتی که درباره «تاسیان» مطرح است اینکه یک سریال نمادپرداز است. از همان تیتراژ آن که برگرفته از کتاب «ماهی سیاه کوچولو» است گرفته تا استفاده از نمادهایی چون سرو، استفاده از موسیقی دریاچه قو چایکوفسکی در قسمت آخر و حتی فراتر از اینها استفاده از نمادهایی چون کارخانه و صاحب کارخانه به عنوان نماد یک کشور و صاحبان آن کشور؛ اما باید گفت که حتی اگر پاکروان این نمادها را هم هدفمند انتخاب و استفاده کرده در این کار موفق نبوده است چون نمادهای استفاده شده خیلی سطحی و رو هستند و وقتی یک چیزی اینقدر دیده شود که دیگر نماد نیست، اشاره مستقیم است به نظر میرسد بهتر بود کارگردان، نمادها را در خدمت درام قرار دهد، نه در خدمت فرم.
بسیاری براین باورند که یکی از نکاتی که «تاسیان» را نجات داد، بازی خوب بازیگرانش بود که تا حدی درست است به خصوص بازی بابک حمیدیان، هوتن شکیبا و پانتهآ پناهی ها. علاوه براین عدهای هم طراحی صحنه و لباس سریال را جزو نقاط قوت آن میدانند اما اگر کمی در صحنهها دقیق شویم متوجه خواهیم شد که حتی بسیاری از صحنهها و پوششها هم همخوانی تاریخی ندارد و حتی در برخی قسمتها، طراحی صحنه و لباس بیشتر به سمت و سوی تبدیل شدن به یک نمایشگاه مد و لباس میرود تا یک سریال. البته درست است که برای چنین سریالی توجه به طراحی صحنه و لباس مهم است، اما به نظر میرسد که این حجم از توجه به چنین موضوعاتی هم اغراقآمیز است و هم اثر داستانی را از خط اصلی خود منحرف میکند. به نظر میرسد مروری بر نمونههای چند سال اخیر، در سریالهایی که با چنین موضوعات مشابهی ساختهشدهاند، خالی از لطف نیست؛ مثلا سریال کیف انگلیسی ساخته ضیاالدین دری که در اواخر دهه ۱۳۷۰ از تلویزیون پخش میشد، از جمله سریالهایی بود که در روزگار خود توجه ویژهای به طراحی صحنه و لباس داشت، اما نه دکور صحنه و لباسها این قدر غیرواقعی بود و نه داستان اصلی را تحت تاثیر قرار میداد. «تاسیان» که تمام شد اما امیدواریم، خانم کارگردان برای ساخت سومین مجموعه از سه گانه تاریخیاش به اطلاعات تاریخی دقت بیشتری داشته باشد و سریال باورپذیرتری بسازد؛ سریالی که مخاطب با دیدن آن بتواند خود را در آن زمان و زمانه قرار دهد. علاوه براینکه به فکر نوشتن یک فیلمنامه جاندار و استخواندار تر باشد؛ فیلمنامهای که مخاطب با همان ذوقی که پای قسمت اول نشسته، پای قسمت آخر هم بنشیند.