آگاه: در این نوع جنگ، ذهن و اندیشه انسانها، بهویژه نخبگان فکری و سیاسی، هدف اصلی قرار میگیرد. دشمن با بهرهگیری از ابزارهای تبلیغاتی و رسانهای، سعی در شکلدهی به افکار عمومی، ایجاد شکافهای اجتماعی و تضعیف روحیه ملتها دارد. بدون شک مهمترین نهادی که مسئولیت مواجهه با این جنگ ترکیبی و شناختی را بر عهده دارد، آموزش و پرورش است. بسیاری از باورها و ثوابت فکری در دوران مدرسه (دوران تحصیل در آموزش و پرورش) در ذهن دانشآموزان شکل میگیرد و سپس در مرحله تحصیلات تکمیلی و آموزش عالی شاهد بسط آن هستیم. در برهه کنونی، نوجوانان یکی از گروههایی هستند که بیش از دیگران در معرض مخاطرات ناشی از نبرد نرم
و جنگ شناختی دشمن قرار دارند. در شرایطی که دشمنان تلاش میکنند نوجوانان و دانشآموزان را تبدیل به افرادی منفعل و افسرده در جامعه امروز سازند، باید با اجرای سند تحول بنیادین در وزارت آموزش و پرورش این قشر پویای کشور را تبدیل به پاشنه آشیل و تهدیدی ماهوی برای دشمن کرد. این همان رسالتی است که در تدوین سند تحول بنیادین شاهد آن بودهایم. بدون شک در این خصوص اقتضائات و بایستههایی وجود دارد که باید نسبت به آن توجه کافی کرد.
پیروزی در جنگ شناختی در بستر آموزش و پرورش
در اینجا، تحول بنیادین در وزارت آموزش و پرورش، بر اساس ثوابت و الگووارههای دینی، هنجاری، ارزشی و ملی جامعه فرامتن و بستری را خلق میکند که جنگ شناختی دشمن در آن کماثرتر از هر زمان دیگری به نظر میرسد. صورتبندی این مسئله چندان دشوار به نظر نمیرسد: اگر جنگ شناختی را به نبردی تشبیه کنیم، سلاحهای آن ابزارهای رسانهای، اطلاعاتی و روانی هستند. گلولههای این جنگ، اطلاعاتی هستند که دشمن با هدف فریب، دروغ و ایجاد سردرگمی، آنها را به سمت جامعه پرتاب میکند. این اطلاعات، مرز بین دوست و دشمن را مخدوش کرده و درک واقعیت را برای مخاطب دشوار میسازد. پیروزی در این نبرد نه با اتکا به سلاحهای متعارف، بلکه با تقویت بنیانهای فکری و روحی جامعه حاصل میشود. مقام رهبری بر چند محور کلیدی در این خصوص تاکید میفرمایند:
حفظ غیرت دینی: غیرت دینی بهعنوان سپری محکم در برابر تهاجمات دشمن عمل میکند و عامل نجاتبخش در بزنگاههای حساس است.
شناخت وظایف و ترسیم آینده: آگاهی از وظایف فردی و اجتماعی و داشتن چشماندازی روشن از آینده، انگیزه حرکت و پایداری را تقویت میکند.
این مقولات در سند راهبردی و تحول بنیادین در آموزش و پرورش بهدرستی دیده شده است. انقلاب اسلامی ایران، از همان آغاز، با شعار «نه شرقی، نه غربی»، سازوکارهای قدرت جهانی را به چالش کشید. سازه قدرت در جمهوری اسلامی بر چهارستون استوار است:
صدق، اخلاص، عمل صالح و علم و آگاهی که شامل دانش و بصیرت نسبت به مسائل روز است. در سند تحول بنیادین آموزش و پرورش، هیچ یک از این چهار مولفه نادیده انگاشته نشده اما عدم اجرای این سند تحول با تاخیر در مستندسازی آن به عنوان بستر اصلی رشد و نمو نسل جدید، قطعا میتواند آسیبزا باشد.
خطوط قرمز تحول در نظام آموزشی - پرورشی کشور
الزامات تثبیت نظام آموزشی - پرورشی کشور منبعث از دغدغههایی است که به آنها در ابتدای بحث اشاره شد. ایران قوی نهتنها نمود سختافزاری، بلکه باید نمود نرمافزاری داشته باشد و این مهم، بدون ایجاد تحولی مستمر و پویا در مهمترین بستر آموزشی و کلان کشور امکانپذیر نخواهد بود. در این خصوص باید به خطوط قرمز و الزامات زیر توجه داشت:
اصول دینی
آموزش و پرورش باید نسل جدید را با مبانی دین اسلام که بخش جداییناپذیری از هویت ایرانی است، آشنا کند. این آشنایی صرفا حفظکردن آیات و روایات نیست، بلکه درونیکردن اخلاق، معنویت و ارزشهای اسلامی در زندگی فردی و اجتماعی است.
فرهنگ غنی ایرانی
ایران دارای تمدنی چندهزارساله و فرهنگی غنی است. آموزش و پرورش باید این میراث را بهدرستی منتقل کرده و حس تعلق خاطر و افتخار به هویت ملی را در دانشآموزان تقویت کند. این شامل زبان فارسی، ادبیات غنی، هنر، تاریخ و آداب و رسوم ایرانی است.
مقابله با تهاجم فرهنگی
در دنیای امروز، تهاجم فرهنگی و هجمههای فکری از سوی فرهنگهای دیگر اجتنابناپذیر است. یک نظام آموزشی قوی و مبتنی بر ارزشهای دینی و فرهنگی خودی، میتواند سپری محکم در برابر این چالشها باشد و نسل جوان را برای تحلیل و انتخاب آگاهانه آماده کند.
جایگاه ماهوی سند تحول بنیادین در آموزش و پرورش
سند تحول بنیادین آموزش و پرورش که خود مبتنی بر فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی است، بهدنبال تربیت انسانهایی است که نهتنها از نظر علمی رشد کنند، بلکه در ابعاد اعتقادی، اخلاقی، اجتماعی، زیستی و هنری نیز متعالی باشند. آموزش و پرورش نباید فقط برای کنکور یا بازار کار باشد. بلکه باید افراد را برای زندگی مسئولانه، شهروندی فعال و ایفای نقش سازنده در خانواده و جامعه آماده کند. این شامل مهارتهای زندگی، تفکر انتقادی، حل مسئله و خلاقیت است که با ارزشهای دینی و اخلاقی همسو میشوند. جهان با سرعت سرسامآوری در حال تغییر است. آموزش و پرورش سنتی نمیتواند پاسخگوی نیازهای جامعه در عصر اطلاعات و فناوری باشد. تحول بنیادین یعنی بازنگری در محتوا، روشهای تدریس، ارزشیابی و ساختارها تا نظام آموزشی با نیازهای روز جامعه و آینده هماهنگ شود. برای تحقق اهداف کلان کشور در زمینههای علمی، اقتصادی و فناوری، نیاز به نیروی انسانی متخصص، متعهد و خلاق داریم که از بستر یک آموزش و پرورش پویا و کارآمد فارغالتحصیل شده باشند.
موانع تحول بنیادین در آموزش و پرورش
در این میان، تحول بنیادین مقولهای نیست که بهسادگی اتفاق بیفتد، بهخصوص در یک سیستم بزرگ و ریشهدار مانند آموزش و پرورش. بنابراین باید این حقیقت مطلق را نیز درک کرد که ما با یک پروژه یا رویداد ناگهانی مواجه نبوده و در عوض با یک روند یا بلکه کلان روند در مسیر تحول، تغییر ایجابی و تثبیت نظام آموزشی کشور روبهرو هستیم. در چنین شرایطی باید موانع تحول بنیادین در آموزش و پرورش را شناخت:
مقاومت در برابر تغییر
سنتگرایی و عادات کهنه: بسیاری از مدیران، معلمان و حتی خانوادهها به روشهای سنتی عادت کردهاند و پذیرش تغییرات، حتی اگر مفید باشند، برایشان دشوار است. «همیشه همین بوده!» مانع بزرگی است. همین مسئله سبب میشود تا برخی مدیران و معلمان و خانوادهها، اساسا گذار از ساختار کنونی و ورود به ساختار جدید را مصداق یک ریسک تلقی کنند. این باور نادرست باید از میان برود. اگر یک تغییر از جنس ایجابی بوده و ناظر بر تثبیت موثر الگووارههای تربیتی صحیح در کشور شود، این مسئله مطلوب است نه مذموم! تمایل به حفظ وضعیت قبلی به هر نحو ممکن، آسیب بالقوه و بالفعلی است که باید نسبت به مهار و حل آن توجه ویژهای مبذول داشت. تحول یعنی پا گذاشتن به مسیری جدید که ممکن است ابهامات و چالشهایی داشته باشد. این ترس میتواند مانع اصلی برای حرکت به سمت تغییر باشد. وظیفه مسئولین ذیربط در وزارت آموزش و پرورش، ازبینبردن این ترس کاذب و تبدیل آن به عاملی انگیزشی در راستای پیشبرد اهداف مندرج در سند تحول بنیادین در این وزارتخانه است.
محدودیتهای ساختاری و اجرایی
در این میان باید برخی محدودیتهای ساختاری و اجرایی را نیز در نظر گرفت. قطعا این محدودیتها جنبهای ذاتی ندارند! به عبارت بهتر، دولت و مجلس شورای اسلامی مسئولیت ازبینبردن این موانع را در روند اجرایی ساختن سند تحول بنیادین در وزارت آموزش و پرورش بر عهده دارند. عدم تمایل به تغییر، سبب میشود تا برخی صرفا موانع اجرایی و ساختاری را بهانه عدم اعمال این تحول قرار دهند؛ اما چنین بهانهای اساسا قابلپذیرش نیست. درهرحال، میتوان موانع ساختاری را به شرح زیر مورد توجه قرار داد:
بوروکراسی پیچیده در نظام آموزش و پرورش: نظام اداری آموزش و پرورش بسیار گسترده و بوروکراتیک است که همین مسئله سرعت اجرای طرحهای تحولی را بهشدت کاهش میدهد. ازاینرو باید ساختار را در قبال تحول بنیادین، انعطافپذیر و چابک ساخت. گاهی اوقات طرحهای تحولی بدون هماهنگی کافی بین بخشهای مختلف و حتی نهادهای بالادستی اجرا میشوند که منجر به سردرگمی و شکست میشود. اما طرح تحول بنیادین یک سند کلان است که اتفاقا میتواند در آیندهای نه چندان دور، رابطه علی - معلولی جدیدی میان اجزای منظومه آموزشی و پرورشی کشور ایجاد کند.
مسائل مالی و کمبود منابع
اجرای تحول بنیادین نیازمند سرمایهگذاری عظیمی در زمینه تربیت نیروی انسانی، بازسازی فضاها، تجهیزات و فناوری است که همیشه تامین آن به طور کامل امکانپذیر نیست.
نیاز به بازآموزی و توانمندسازی: بسیاری از معلمان و مدیران برای اجرای تحولات جدید (مثل روشهای نوین تدریس یا استفاده از فناوری) نیاز به آموزشهای جامع و مستمر دارند. اگر این آموزشها کافی نباشد، طرحها در مرحله اجرا با مشکل مواجه میشوند. گاهی اوقات به دلیل مشکلات معیشتی، عدم قدردانی و حجم بالای کار، انگیزه لازم برای پذیرش و اجرای تحولات در بین معلمان و مدیران وجود ندارد. بنابراین باید در اینجا انگیزه معلمان و مدیران آموزشی کشور را در راستای پیشبرد تحول در نظام آموزشی دوچندان ساخت.
در این میان میتوان به روشهای تشویقی و اقناعی متوسل شد که در آینده در خصوص آنها سخن خواهیم گرفت. در این خصوص باید نوع نگرش افکارعمومی نسبت به وزارت آموزش و پرورش و کارکرد آن دستخوش تغییراتی شود. بهعنوانمثال، یکی از بزرگترین موانع، نگاه کنکورمحور خانوادهها و حتی خود نظام آموزشی است. تا زمانی که کنکور تعیینکننده اصلی آینده تحصیلی و شغلی تلقی شود، هر تحولی که با این هدف در تضاد باشد، با مقاومت روبهرو خواهد شد. همچنین عدم درک مشترک از اهداف و ضرورتهای تحول در بین تمام ذینفعان (خانوادهها، دانشآموزان، معلمان، مسئولین) میتواند مانع بزرگی باشد.
تغییر محتوای آموزشی و ارزشیابی
در نهایت، ایجاد تحول مطلوب و بنیادین در نظام آموزشی و پرورشی کشور بدون تغییر شکلی و ماهوی محتوای آموزشی و تجدیدنظر در نظام ارزشیابی ممکن نخواهد بود. محتوای کتابهای درسی گاهی اوقات کهنه، حجیم و حفظمحور است و فرصت کافی برای تفکر انتقادی، خلاقیت و مهارتآموزی را فراهم نمیکند .همچنین نظام ارزشیابی فعلی، بیشتر بر پایه آزمونهای تستی و حفظیات است تا سنجش مهارتها، تحلیل و تواناییهای واقعی دانشآموزان. برای غلبه بر این موانع، نیاز به یک عزم ملی، برنامهریزی دقیق، مشارکت همهجانبه، سرمایهگذاری کافی و آموزش و توانمندسازی مستمر نیروها داریم. این یک مسیر طولانی و پرچالش است، اما برای آینده ایران و نسلهای بعدی، ضروری و اجتنابناپذیر است.