۲۷ شهریور ۱۴۰۴ - ۰۶:۱۲

هر کشوری برای آینده خود نقشه راهی دارد که بر اساس آن، نسل‌های جدید را پرورش می‌دهد. در ایران، این نقشه با عنوان «سند تحول بنیادین آموزش و پرورش» شناخته می‌شود؛ سندی که در سال ۱۳۹۰ تصویب شد و قرار بود آموزش و پرورش را از نظامی صرفا حافظه‌محور، به نهادی انسان‌ساز و تمدن‌ساز تبدیل کند. با این حال، پس از گذشت بیش از یک دهه، بسیاری از پرسش‌ها همچنان بی‌پاسخ مانده‌اند. چرا این سند به طور کامل اجرا نشد؟ چه موانعی بر سر راه آن قرار گرفت؟ و مهم‌تر از همه، آینده آموزش و پرورش ایران بدون تحقق این تحول چه خواهد بود؟

آگاه: در حقیقت آموزش و پرورش ستون فقرات هر جامعه است. اگر این نهاد دچار رکود و روزمرگی شود، کل کشور با بحران هویت و توسعه مواجه خواهد شد. به همین دلیل است که رهبر انقلاب بارها تاکید کرده‌اند «آموزش و پرورش مهم‌ترین دستگاه تربیت انسان در جمهوری اسلامی» است. سند تحول بنیادین در واقع پاسخی به این ضرورت بود تا مدارس ما بتوانند نسلی مومن، خلاق و توانمند پرورش دهند؛ نسلی که هم به نیازهای امروز پاسخ دهد و هم برای فردای ایران سرمایه‌سازی کند. پس مسئله فقط یک برنامه اداری نیست؛ بلکه به سرنوشت ملی و تمدنی گره خورده است.
ولی با وجود تدوین دقیق سند، اجرای آن با چالش‌های جدی روبه‌رو شد. نخست، تغییر دولت‌ها و مدیریت‌های کلان باعث شد نگاه‌ها به این سند پیوستگی نداشته باشد. هر وزیر آموزش و پرورش برداشت خاص خود را از سند داشت و گاه اجرای آن به حاشیه رفت. دوم، بدنه اداری آموزش و پرورش که به‌شدت بزرگ و بوروکراتیک است، در برابر تغییرات بنیادین مقاومت نشان داد. در واقع، بسیاری از مدیران و معلمان آموزش‌دیده در نظام قدیم، آمادگی یا انگیزه کافی برای حرکت در مسیر جدید نداشتند. سوم، محدودیت‌های مالی و بودجه‌ای نیز سبب شد برنامه‌های تحولی به اقدامات مقطعی و نمایشی تقلیل پیدا کند؛ مانند تغییر برخی عناوین در کتاب‌های درسی یا برگزاری چند همایش، بی‌آنکه ساختار مدرسه یا روش تدریس دگرگون شود.
یکی از مشکلات اساسی در اجرای سند، برخورد سطحی و نمادین با آن بود. به‌جای آنکه سند به‌عنوان چارچوبی عملیاتی در تمام سطوح نهادینه شود، بیشتر به‌عنوان یک شعار مطرح شد. برای مثال، تغییر در برخی متون درسی یا طراحی چند درس جدید به نام «مهارت‌های زندگی» یا «تفکر و سبک زندگی» جایگزین اصلاحات بنیادی شد. در حالی که تحول واقعی باید به تغییر نگاه معلم، ساختار مدرسه، نظام ارزشیابی و حتی فرهنگ والدین منجر شود.
اگر به تجربه کشورهای موفق در اصلاح آموزش نگاه کنیم، درمی‌یابیم که تغییر، فرآیندی تدریجی اما مستمر بوده است. برای نمونه، کشورهایی مانند فنلاند یا کره‌جنوبی توانستند با سرمایه‌گذاری طولانی‌مدت و هماهنگی میان دولت، خانواده و مدرسه، نظام آموزشی خود را متحول کنند. در ایران اما اغلب اصلاحات به دلیل نگاه کوتاه‌مدت یا تغییر مداوم مدیران نیمه‌تمام مانده است. این مقایسه نشان می‌دهد که مشکل اصلی، نبود ثبات مدیریتی و کمبود اراده جدی در پیگیری تحول است، نه فقدان سند یا برنامه.
اکنون بیش از ۱۰ سال از تصویب سند می‌گذرد و بازخوانی آن ضروری به نظر می‌رسد. پرسش کلیدی این است که آیا اهداف سند هنوز با نیازهای نسل امروز هماهنگ است؟ برای مثال، در زمان تدوین سند، فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی تا این حد در زندگی دانش‌آموزان نقش نداشتند، اما امروز زیست‌جهان اصلی نوجوانان محسوب می‌شوند. بنابراین اجرای سند باید همراه با بازنگری و به‌روزرسانی باشد تا بتواند به تحولات اجتماعی و فناورانه پاسخ دهد.
سرنوشت مبهم سند تحول بنیادین نشان‌دهنده یک چالش بزرگ‌تر در نظام تصمیم‌گیری کشور است. فاصله میان «تصویب» و «اجرا». سندی که می‌توانست آموزش و پرورش ایران را به نهادی تمدن‌ساز بدل کند، به دلیل تغییرات مدیریتی، مقاومت‌های بوروکراتیک و نگاه سطحی، هنوز به جایگاه واقعی خود نرسیده است. اما امید همچنان باقی است؛ اگر آموزش و پرورش به این سند به چشم یک راهبرد ملی نگاه کند، اگر معلمان و خانواده‌ها در اجرای آن مشارکت داده شوند و اگر اراده‌ای جدی برای عبور از روزمرگی وجود داشته باشد، این سند می‌تواند موتور محرک تحقق «ایران قوی» باشد. در غیر این صورت، خطر عقب‌ماندگی تربیتی و فرهنگی نسل آینده بیش از هر زمان دیگری جدی خواهد بود.