آگاه: در دوران گذشته، دسترسی به متخصصان سر و شکل دیگری داشت؛ ساختارهای سنتی نظیر دانشگاهها، نهادهای علمی، رسانههای رسمی و تشکلهای صنفی نقش متمرکزسازی مرجعیت فکری را بر عهده داشتند اما همراه با پیشرفت فناوریهای دیجیتال و گسترش شبکههای اجتماعی، این مرزهای قدیمی شکسته شد. در یک چشم بر هم زدن، هر فردی که اندکی تخصص داشته باشد و بتواند مخاطب جلب کند، خود را به عنوان مرجع معرفی میکند. این دموکراتیک شدن دانش، در عین حال باعث پراکندگی شدید مرجعیتهای فکری شده است. این تحول، مراجع فکری سنتی را که از نظر انعطافپذیری و سازگاری با نیازهای جدید جامعه ضعیف بودند، به حاشیه رانده و به نحوی جامعه از آنها عبور کرده است. هرچند این وضعیت از نظر آزادی رسانهای ممکن است مثبت به نظر برسد اما زمینه را برای پدیدهای بسیار خطرناک فراهم میکند. مسئله نزاعهای علنی میان متخصصان که بیشتر از آنکه در پی روشنگری علمی باشد، به یک جنگ فرقهای برای جذب هوادار تبدیل میشوند.
قطبی شدن بر مبنای تخریب مخالفان
آنچه امروزه در فضای مجازی دیده میشود، فقط انتشار اطلاعات غلط یا دروغپراکنی نیست، این پدیده عمیقتر است و از آن با عنوان «شکاف معرفتی دیجیتال» (Digital Epistemic Divide) یاد میشود. این شکاف، زیربنای اعتماد جامعه به دانش مشترک را از بین میبرد و از نظر تاثیرات منفی حتی از آسیب اطلاعات غلط هم خطرناکتر است.
مشکل اصلی اینجاست که وقتی جامعهای از نظر معرفتی تکهتکه میشود، اعتماد به منابع مشترک دانایی، چه یک موسسه معتبر باشد، چه یک روش علمی پذیرفته شده، از بین میرود. در غیاب توافق بر سر اینکه چه کسی واجد صلاحیت است یا چه روندی معتبر محسوب میشود، هرگونه اختلاف نظر علمی به سرعت از حوزه منطق و شواهد خارج میشود و وارد حیطه هویتی و اخلاقی میشود. در این شرایط، زمانی که مردم شاهد اختلاف نظر شدید بین دو متخصص در زمینههایی مثل سلامت، اقتصاد یا حقوق هستند، معمولا آن را نشانه پیچیدگی یا قطعی نبودن علمی قلمداد نمیکنند، بلکه این اختلاف را به حساب سوءنیت میگذارند. مخاطب به این باور میرسد که طرف مقابل یا «دائما در حال دروغ گفتن است» یا «به شدت تحت نفوذ و دستکاری قرار گرفته است.» این نوع قضاوت، بحث را از نقد فنی و استدلالی (از نوع «شما در تحلیل اشتباه کردید») به حمله شخصی و اخلاقی (شما فردی فریبکار هستید) تغییر میدهد و در نهایت به قطبی شدن عمیقتر اجتماعی دامن میزند.
فضای شبکههای اجتماعی بستر مناسبی را برای رشد پدیده «قبیلهگرایی معرفتی» (Epistemic Tribalism) فراهم میکند. در مطالعاتی که به بررسی سازوکارهای قطبی شدن در این فضا پرداختهاند، نشان داده شده که ریشه اصلی شکافهای کنونی، نه فقط تفاوت در ارزشها یا عقاید، بلکه «تخریب مخالفان» (Vilification of one›s opponents) است. این تخریب، جلوی شهروندان را میگیرد تا یکدیگر را به عنوان افرادی معقول، مسئولیتپذیر و صادق ببینند. زمانی که بحث از نقد محتوایی به زیر سوال بردن کلیت صلاحیت یا شرافت فرد مخالف میرسد، نزاع علمی تمام شده و جنگ هویتی آغاز میشود.
به عنوان نمونه در شبکههای اجتماعی، بهخصوص اینستاگرام و توییتر، منازعات پرتکرار میان کارشناسان حقوقی یا دعواهای داغ بین تحلیلگران اقتصادی اغلب از مرزهای نقد سازنده عبور کرده و به حملات شخصی کشیده میشوند. در این بحثها، فرد منتقد به جای تمرکز بر استدلال، از واژگان و عباراتی استفاده میکند که هدف آشکار آن تحقیر، توهین و تخریب وجهه طرف مقابل است. این شیوههای بیان، باعث تشدید قطبیت میشوند و نشان میدهند که چگونه نزاعهای فرقهای متخصصان، بحثهای عمومی را به سمت خشونت کلامی و بیاحترامی سوق میدهند.
غرور قبیلهای و اتاقهای پژواک
ساختار شبکههای اجتماعی، از جمله الگوریتمهایی که بر اساس تعامل و هیجان کار میکنند، متخصصان را ناخودآگاه تشویق میکند که به جای حفظ نقش روشنگر خود، به رهبران یک فرقه فکری تبدیل شوند. وقتی که متخصصان وارد یک مناظره عمومی در شبکههای اجتماعی میشوند، محتوای آنها با بار هیجانی بالا به وسیله الگوریتمها تقویت میشود. این تکرار محتوا و تایید مکرر از سوی هواداران، باعث میشود متخصص و طرفدارانش در اتاقهای پژواک (Echo Chambers) گرفتار شوند. اتاق پژواک محیطی است که در آن افراد بهطور عمده در معرض عقاید و اطلاعاتی قرار میگیرند که باورهای قبلی آنها را تقویت میکند و دیدگاههای مخالف به حداقل میرسد یا به کلی حذف میشوند. گرفتار شدن در این محیط بسته، منجر به افزایش «غرور قبیلهای» میشود. فرد متخصص و پیروانش به طور فزایندهای نسبت به برتری دانش و عقاید گروه خود اطمینان میکنند و هرگونه چالش جدیدی را با تکبر رد میکنند. در این حالت، متخصص دیگر اعتقاد خود را به عنوان یک نظریه قابل بحث علمی نمیبیند، بلکه آن را به عنوان جزیی اساسی و جداییناپذیر از هویت خود و گروهش میپذیرد.
مواجهه عمومی از نوع دوگانه شیفتگی و بیزاری
نزاعهای علنی بهطور اجتنابناپذیری، مخاطبان را به سمت اتخاذ یک موضع افراطی سوق میدهد. مواجهه مردم با متخصصان در فضای مجازی دقیقا در دو سر این طیف قطبی قرار میگیرد؛ یعنی یا طرفداری و شیفتگی یا دشمنی و بیزاری.
الف) طرفداری و شیفتگی (Fandom):
در این حالت، متخصص تبدیل به یک اینفلوئنسر میشود. مخاطب، او را نه فقط به خاطر دانشش، بلکه به دلیل جذابیت شخصی، شهرت یا محتوای احساسی به عنوان یک الگو (Role Model) میبیند. این شیفتگی، به ویژه در میان جوانان میتواند به رفتارهایی شبیه پیروی فرقهای (Cult-like behavior) نزدیک شود. مخاطب به دلیل اعتمادی که به برند شخصی متخصص پیدا کرده است، نظرات او را بدون چون و چرا میپذیرد و پیروی از این فرد، جزیی از هویت اجتماعی او میشود. این رفتار، فرآیند طبیعی اتکای ما به دیگران برای تایید اعتبار اطلاعات را به سمتی خطرناک میبرد.
ب) بیزاری و دشمنی (Backlash):
در مقابل شیفتگی، نزاعهای شدید و تخریب مخالفان باعث میشوند گروه بزرگی از مخاطبان، متخصص را به عنوان «دیگری» و «دشمن» هویتیابی کنند. فضای شبکههای اجتماعی، خشونت کلامی را در پی دارد و این نزاعها به بازتولید مشکلات اجتماعی مانند جداسازی و نفرت در فضای آنلاین کمک میکنند. هر چه متخصص در تخریب رقیب خود موفقتر عمل کند، برچسب دشمنی و غیرمعقول بودن بر پیشانی رقیب مینشیند و هواداران مخالف با خشونت کلامی به او واکنش نشان میدهند. این دوقطبی با دو سازوکار روانشناختی تقویت میشود: اول، سوگیری تاییدی (Confirmation Bias)؛ این تمایل طبیعی انسان است که اطلاعاتی را جستوجو کند و بپذیرد که باورهای قبلی او را تایید کند. الگوریتمهای شبکههای اجتماعی با نمایش مداوم محتوای تاییدکننده، این سوگیری را تقویت میکنند و دوم، فشارهای همنوایی (Conformity Pressures)؛ مردم در فضای مجازی تمایل دارند با نظر گروه خود همراهی کنند و حتی اگر به یک ادعای منتشرشده شک داشته باشند، از ترس طرد شدن، از به اشتراک گذاشتن اطلاعات متضاد با موضع غالب خودداری میکنند.
هزینه دعواهای متخصصان و سردرگمی عمومی
مهمترین پیامد این نزاعهای عمومی، گمراهی و تضعیف توانایی مردم در تصمیمگیری آگاهانه است. زمانی که متخصصان در معرض دید عموم به بحثهای جنجالی و تخریبی میپردازند، پیامد نهایی نه پیروزی یک طرف، بلکه کاهش اعتبار منبع در نگاه مخاطب غیرمتخصص است. مطالعات نشان میدهند که نمایش اختلاف نظر یا درگیری در حوزههای علمی به طور مستقیم منجر به کاهش اعتماد عمومی به منبع اطلاعرسانی میشود. در حالی که افراد دارای تحصیلات بالا ممکن است اختلاف را به پیچیدگی موضوع یا وجود سوگیریهای خاص در متخصصان نسبت دهند، عموم مردم تمایل دارند به سادگی، طرفین درگیر را فاقد صداقت لازم بدانند. این وضعیت، نه تنها اعتبار متخصصان درگیر، بلکه اعتماد کلی جامعه به نهادهای علمی، پزشکی و تخصصی را تضعیف میکند و زمینه را برای مشکلات بزرگتری مانند چالشهای سلامت عمومی فراهم میسازد.
فلج شدن در تصمیمگیری عمومی
مردم برای تصمیمات مهم زندگی خود (از جمله امور مالی، حقوقی و سلامت) نیاز به مرجعیت فکری و تخصصی دارند. درگیری علنی متخصصان، باعث از دست رفتن قطعیت شناختی (Epistemic Uncertainty) در ذهن مخاطب میشود. این عدم قطعیت، ناشی از دادههای متناقض، مفروضات نادرست و مهمتر از همه، توافق نداشتن کارشناسان است. در این موقعیت، مخاطب مجبور به یک انتخاب بسیار دشوار میشود که در روانشناسی اجتماعی از آن به عنوان «انتخاب سخت» یاد میشود: پیروی از شواهد و تحلیلهای علمی پیچیده و گاه متناقض یا پیروی از هویت و ایدئولوژی قبیلهای خود. با توجه به اینکه شبکههای اجتماعی، دانش و علم را نیز به موضوعی قبیلهای تبدیل کردهاند، مردم اغلب راه دوم را انتخاب میکنند: آنها اطلاعاتی را که با هویت ایدئولوژیک یا گروهیشان در تضاد است، رد میکنند تا از یک تناقض سخت رها شوند. این فرآیند نه تنها باعث میشود مردم در شرایط بحرانی (مانند یک تصمیم مالی بزرگ یا بحران سلامت) دچار سردرگمی و فلج تصمیمگیری شوند، بلکه ظرفیت کلی جامعه برای درک و حل مسائل پیچیده عمومی را کاهش میدهد.
راه خروج از گمراهی معرفتی چیست
نزاع فرقهای متخصصان در فضای مجازی پدیدهای است که نتایج آن فراتر از یک بحث ساده یا سرگرمی آنلاین است. برای مقابله با این گمراهی ساختاری، نیاز به اقداماتی در هر دو سطح متخصصان و مخاطبان عمومی وجود دارد. برای متخصصان پیشنهادهایی با بازگشت به اخلاق گفتمانی وجود دارد. متخصصان باید از این واقعیت آگاه باشند که درگیری آنلاین میتواند بخش منطقی مغز را تحتالشعاع قرار داده و منجر به پاسخهای غیرمنطقی شود. لازم است پیش از مشارکت در هر نزاعی، هدف یا نیت را با پیامد آن یعنی تاثیر بر افکار عمومی مقایسه کنند و از قبول طعمه و تشدید تنش با اقدامات تحریکآمیز دوری کنند. متخصصان باید فضیلت پذیرش این نکته را که جهانبینی آنها قابل بهبود است و باید در برابر شواهد جدید گشوده باشند، در خود تقویت کنند. همچنین، کارشناسان (به ویژه در حوزههای حساس مانند حقوق، پزشکی و وکالت) باید همواره دقت کنند که محتوای منتشرشده در فضای مجازی، حتی در صفحات شخصی میتواند در مراجع رسمی یا در موقعیتهای حرفهای، اعتبار آنها را زیر سوال ببرد و علیه موضع حرفهای کنونی آنها استفاده شود. در سطح مخاطب عمومی نیز با رویکرد کلی توسعه سواد معرفتی میتوان راهی برای خروج از شرایط یادشده پیشنهاد کرد. خوب است مردم با مفاهیمی مانند «اتاق پژواک» و «سوگیری تاییدی» آشنا شوند تا متوجه باشند که فقط در حال شنیدن بازتاب نظرات و باورهای خود نیستند. این آگاهی، اولین قدم برای شکستن این الگوهای فکری است. از سوی دیگر، جامعه نیازمند آموزش مهارت گفتوگو و سواد رسانهایست تا بتواند تشخیص دهد که کدام بحث، یک گفتوگوی سازنده علمی است و کدامیک، فقط تخریب هوادارانه. سواد ارتباطی کمک میکند تا اختلافات کلامی و سوءبرداشتها به عنوان مانع اصلی ارتباط شناسایی شوند.
همچنین، هنگام مواجهه با نزاعهای شدید و گیجکننده، لازم است مردم به دنبال منابع یا افراد متخصص بیطرف و مورد اعتماد باشند که بتوانند حقایق را بدون جانبداری قبیلهای ارزیابی و به آنها در غلبه بر سوگیریهای شخصی و رسیدن به یک تصمیم منطقی کمک کنند. این واسطهها میتوانند به بازیابی یک چارچوب مرجع مشترک کمک کنند.