۲۸ مهر ۱۴۰۴ - ۱۰:۴۸

در میان شلوغی شبکه‌های نمایش خانگی و عطش سیری‌ناپذیر برای تولید محتوای پرزرق و برق، ژانر رئالیتی‌شوهای آشپزی در ایران می‌توانستند جایگاه قابل قبولی داشته باشند. برنامه «شفرونی» که با دکوری شکیل و البته غیرایرانی و میزبانی نیما شعبان‌نژاد آغاز شد، مدعی بود که پرچمدار موج جدیدی در این سری برنامه‌ها خواهد بود اما آن‌طور که برنامه آغاز شد و ادامه یافت، نشان داد که «شفرونی» نه یک آشپزخانه گرم و اصیل، بلکه استودیویی برای نمایش حواشی سلبریتی‌ها و تبلیغات بی‌وقفه است. در حقیقت، غذا در این برنامه فقط یک بهانه برای مطرح کردن شوخی‌های کلامی بی‌چارچوب و پرکردن کنداکتور است.

آگاه: «شفرونی» برنامه‌ای به ظاهر درباره آشپزی است اما مخاطب هر چیزی می‌بیند جز طبخ و آماده‌سازی غذا. رئالیتی‌شوهای آشپزی که در فرم موفق و ایده‌آل خود بر مهارت، خلاقیت و داستان‌های انسانی سرآشپزها متمرکز هستند، در این نسخه داخلی به یک ویترین شوخی، گفت‌وگوی سرگرم‌کننده و البته تقلیدی و تبلیغات تنزل یافته‌اند. این تبدیل ماهیت، یک پرسش کلیدی را مطرح می‌کند؛ چرا در کشوری با تمدن غذایی هزارساله، رسانه‌های ما از نمایش فلسفه غذا و هویت سفره ایرانی عاجزند؟ جریان تولید محتوا در این برنامه‌ها نشان می‌دهد که هدف اصلی، تولید محتوای وایرال (فراگیر) و تامین خواسته‌های اسپانسر برنامه است.
این دگردیسی ساختاری از یک زنجیره معنایی خاص پیروی می‌کند. آن هم استفاده از سلبریتی‌ها برای جذب کوتاه‌مدت مخاطب، بعد استفاده از شوخی‌های کلامی برای تولید حاشیه در فضای مجازی است که این حواشی ضعف محتوای اصلی و غیاب آشپزی جدی را می‌پوشانند و در نهایت به افزایش حجم تبلیغات و درآمد می‌رسند. این چرخه منجر به دور شدن کامل و سیستماتیک از عمق فرهنگی غذا می‌شود.

تقلید بی‌اندیشه
رئالیتی‌شوی «شفرونی» در تلاشی برای موفقیت در شبکه نمایش خانگی بر تقلید کورکورانه از الگوهای رایج بنا شده. این برنامه از همان الگوی تکراری رئالیتی‌شوهای پیشین استفاده می‌کند. الگویی که در آن دعوت از چهره‌های محبوب مانند نعیمه نظام‌دوست یا بهرنگ علوی برای تضمین جذب مخاطب و تولید محتوای پرمخاطب بر هر اصل دیگری اولویت دارد. مدل پخت غذا در این برنامه هیچ تفاوتی با مسابقات قدیمی تلویزیون ندارد اما برای متمایز شدن، کاملا بر شوخی‌های کلامی و حضور چهره‌ها تکیه می‌کند. آشپزی در شفرونی به یک عمل نمایشی با تعلیق‌های هدفمند تبدیل شده و نه یک فرآیند آموزشی یا هنری که مستلزم مهارت باشد. افت محتوا زمانی رخ می‌دهد که سلبریتی‌ها کاملا جایگزین متخصصان می‌شوند و سازندگان مجبورند زمان برنامه را با شوخی‌های تکراری و گفت‌وگوهای حاشیه‌ای پر کنند تا خلأ مهارت فنی را بپوشانند.
حمله تبلیغات و مرگ اصالت محتوا
یکی از امور رایج در رئالیتی‌شوهایی مثل «شفرونی»، حجم افسارگسیخته تبلیغات است که به شدت در کیفیت محتوا تاثیر می‌گذارد. حجم بالای تبلیغات در این برنامه به قدری است که مخاطب حس مصنوعی بودن داستان را می‌گیرد و به نظر می‌رسد عده‌ای دور هم جمع شده‌اند تا با کنداکتوری سرگرم‌کننده، برندهای مختلف را معرفی کنند. این وضعیت نشان می‌دهد که ساختار روایی و گره‌افکنی‌های برنامه، بیش از آنکه برای پیشرفت شرکت‌کنندگان یا ترویج آشپزی به عنوان امری فرهنگی طراحی شده باشد، در خدمت اهداف تجاری و نمایش حامیان مالی است.

سقوط ممتد به ورطه حاشیه
پدیده تمرکز بر حواشی به جای آشپزی تنها مختص «شفرونی» نیست. رئالیتی‌شوی «شام ایرانی» نیز کپی‌برداری از فرمت جهانی Come Dine With Me بود که سال ۲۰۰۵ در بریتانیا آغاز شده بود. این برنامه در نسخه ایرانی خود مسیری انحرافی را طی کرد. در فرمت اصلی، هر شرکت‌کننده در خانه خود شام تهیه می‌کند و به صورت مخفیانه به دیگری امتیاز می‌دهد. هدف، نمایش مهارت آشپزی و آداب میزبانی است اما در نسخه ایرانی –که پشتوانه فرهنگی غنی مهمان‌داری و میزبانی را با خود دارد- آشپزی کردن تقریبا تنها دلیل جمع شدن این افراد برای تهیه یک برنامه شده است. اوج این انحراف در فصلی رخ داد که یکی از شرکت‌کنندگان حتی زحمت طبخ غذا را به خود نداد و غذاها را به صورت آماده از بیرون تهیه کرده بود. این موضوع نشان می‌دهد که فرآیند پخت و پز، مواد اولیه یا خلاقیت آشپزی، هیچ جایگاهی در نگاه تولیدکننده ندارد و فقط بهانه‌ای برای ثبت وقایع درام و حواشی است.

ناگهان «خیابانی»
برنامه‌هایی مانند «شام ایرانی» یا «شفرونی» به جای ترویج مهمان‌نوازی و فضیلت‌های فرهنگ غذایی ایرانی به صحنه‌ای برای درگیری‌های ساختگی، امتیازدهی رفاقتی و جنجال‌های سلبریتی‌ها تبدیل شدند. در غیاب مهارت واقعی آشپزی یا عمق فرهنگی، درام و کشمکش‌های سلبریتی‌ها به ارزان‌ترین و سریع‌ترین راه برای تولید محتوای پرفروش تبدیل شده‌اند. این تمرکز بر جنجال، پیامدهای اجتماعی جدی به دنبال داشته است. اظهارات حاشیه‌ساز یکی از شرکت‌کنندگان برنامه «شام ایرانی» با کنایه قومیتی درباره یکی از اقوام ایرانی، واکنش‌های گسترده‌ای از سوی جامعه و حتی سیاستمداران در پی داشت. البته این تنها اتفاق جنجالی این برنامه نبود. این امر نشان داد که این برنامه‌ها با پافشاری بر حاشیه از وظیفه رسانه‌ای خود برای بازنمایی فرهنگ و آداب اصیل فاصله می‌گیرند و تبدیل به ابزاری برای نمایش تضادهای اجتماعی و اختلافات فردی می‌شوند.
در قسمت اول برنامه «شفرونی» که نعیمه نظام‌دوست عضو ثابت آن است، با دعوت از جواد خیابانی تلاش شده بود تا مواجهه‌ای متضاد و جذاب از برخورد دو شخصیت متفاوت به مخاطب نمایش داده شود و از این طریق او را جذب کنند اما نظام‌دوست که از رئالیتی‌شو «اسکار» مهران مدیری و بعد هم «جوکر» احسان علیخانی به این‌سو در نقش زنی در آرزوی ازدواج فرو رفته، همچنان سعی دارد با همین شخصیت مردم را بخنداند. اما دریغ که بیش از آنکه بخنداند، مخاطب را فراری می‌دهد.

جایگاه سفره در مقابل فرهنگ «شو»
غذا فراتر از یک نیاز بیولوژیک برای بقا، یک عنصر کلیدی در فرهنگ و هویت اجتماعی به شمار می‌رود. فلسفه غذا یا غذاشناسی (Gastronomy) بر پرسش‌هایی تمرکز می‌کند که چگونه غذا با اخلاق، زیبایی‌شناسی، تاریخ و سیاست ارتباط دارد. غذا زبان مشترک مردم است؛ پلی برای انتقال تاریخ، اقلیم، آداب و رسوم و باورهای یک سرزمین. فضیلت‌هایی چون مهمان‌نوازی، اعتدال و آداب سفره، جزو لاینفک این فلسفه هستند. در فرهنگ ایرانی کلمه سفره و نه فقط غذا، ظرفیت فرهنگی بیشتری را نمایندگی می‌کند؛ زیرا آداب و رسوم، مسائل بهداشتی و تغذیه‌ای مانند دانش طبایع سرد و گرم غذاها و اقتصاد خانواده را در خود جای می‌دهد. غذاهای ایرانی هر کدام سندی از هویت ما هستند. البته پیش از این در سینمای ایران نیز، سفره تصویری از پیوندهای اجتماعی و تمایزات طبقاتی بود.

زخم رسانه‌ای بر پیکر جامعه
یکی از جدی‌ترین آسیب‌های بازنمایی غذا در رسانه‌ها مسئله تجمل‌گرایی و مصرف‌گرایی است. برنامه‌هایی که نام بردیم و به پیروی از آنها «شفرونی» بر نمایش تجمل‌گرایی متمرکز بوده و طبقات اجتماعی را خواه ناخواه نادیده می‌گیرند. این تمرکز بر الگوسازی زندگی لاکچری در تضاد عمیقی با واقعیت‌های اقتصادی جامعه قرار دارد. در شرایطی که بسیاری از خانواده‌های ایرانی با مشکلات معیشتی روبه‌رو هستند، نمایش مکرر غذاهای گران‌قیمت و تجهیزات آشپزی لوکس، یک الگوسازی نامناسب و مضر است. این برنامه‌ها به جای ترویج صرفه‌جویی یا سبک زندگی سالم به ابزاری برای جذب تبلیغات تبدیل شده‌اند. البته که ریشه این مشکلات را باید در ساختار تنظیم‌گری رسانه‌ها جست‌وجو کرد. تحلیل محتوای برنامه‌های آشپزی و غذا در ایران، بر وجود خلأ نظارت بر تولیدات رسانه‌ای و محتوای ارائه شده تاکید دارد که این خلأ می‌تواند به فرهنگ جامعه آسیب جدی برساند. شیوه تغذیه و بازنمایی آن در رسانه، نقش پررنگی در تغییر تفکر، عادات و هدایت سبک زندگی دارد. این بی‌برنامگی، منجر به نمایش محتوای تجاری و پرزرق و برقی شده است که به جای خدمت به سلامت جامعه، الگوی غلط مصرف‌گرایی و زندگی لاکچری را ترویج می‌دهد و طبقات محروم را بیش از پیش نادیده می‌گیرد.

احیای هویت غذایی
رئالیتی‌شوهای آشپزی ایرانی، به‌ویژه در نمونه‌های اخیر مانند شفرونی و شام ایرانی، نتوانسته‌اند از دام تولید محتوای سریع، سطحی و تجاری رها شوند. این برنامه‌ها در بهترین حالت، فقط سرگرمی‌های کوتاه‌مدت و در بدترین حالت به ویترینی برای نمایش تجمل، ایجاد حاشیه سلبریتی‌محور و نادیده‌گرفتن عمق فرهنگی غذا تبدیل شده‌اند. ناکامی اصلی این تولیدات در غیاب یک رویکرد فلسفی-اجتماعی ریشه دارد. غذا در ایران یک زبان ویژه اجتماعی است که آداب، هویت، اقتصاد و سلامت یک ملت را بازنمایی می‌کند اما این برنامه‌ها با فروکاستن این هنر و فرهنگ به سطح شوخی و رقابت‌های ساختگی، نه تنها از معرفی تمدن آشپزی ایرانی به جهان بازمانده‌اند، بلکه با ترویج تجمل‌گرایی و نادیده‌گرفتن طبقات اجتماعی به گسست‌های فرهنگی و اقتصادی جامعه دامن می‌زنند. اگر بنا بر احیای این ژانر باشد، لازم است که سیاست‌گذاران و تولیدکنندگان و سرمایه‌گذاران رسانه‌ای، رویکردی راهبردی در پیش بگیرند. این امر مستلزم جایگزینی تمرکز بر سلبریتی‌ها با متخصصان، روایتگران و سرآشپزهای حرفه‌ای است تا محتوا به سمت روایت‌های عمیق و اصیل حرکت کند و آشپزی ایرانی را با تمام تاریخ و فلسفه‌اش به مخاطب عرضه کند. در غیر این صورت، این بشقاب‌های خالی مانند گورستانی خواهند بود برای فرهنگی غنی که شایسته بازنمایی عمیق‌تر و شریف‌تری در رسانه است.
 

آشپزی به مثابه هنر و داستان‌سرایی

با مروری بر برنامه‌های موفق در این زمینه، می‌بینیم که بسیاری از برنامه‌های موفق بین‌المللی بر فلسفه و داستان پشت غذا تمرکز دارند، نه فقط سلبریتی و حاشیه. این برنامه‌ها به شکلی عمیق به ریشه‌های فرهنگی می‌پردازند. به‌عنوان مثال، در بخشی از برنامه «میز سرآشپز» (Chef›s Table)، سرآشپزی از فلسفه ژاپنی کایساکی (Kaiseki) صحبت می‌کند. فلسفه‌ای که بر لزوم نمایش منطقه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم، استفاده حداکثری از محصولات فصلی و حفظ اصالت مواد اولیه تاکید دارد. این رویکرد، در نقطه مقابل برنامه‌هایی قرار می‌گیرد که در آنها نه تنها اصالت مواد اولیه اهمیتی ندارد، بلکه فرآیند پخت نیز اغلب حذف می‌شود. حتی در برنامه‌های رقابتی بین‌المللی مانند MasterChef و Iron Chef، تمرکز روی مهارت‌های فنی و استعداد ناب آشپزی است. این برنامه‌ها به دنبال یافتن نابغه‌های آشپزی هستند که مهارت‌های غیرقابل تکرار خود را به نمایش بگذارند. به این ترتیب، تفاوت در رویکرد سلبریتی‌محور و هنری و فرهنگی در ساخت یک برنامه آشپزی کاملا مشخص است. گویی در ایران معیار موفقیت در یک رئالیتی‌شو، شهرت سلبریتی و جنجال‌آفرینی اوست. با توجه به تنوع غذایی و قدمت غنی ایران، کشور ما می‌توانست با پیروی از الگویی درست، جایگاه خود را در گردشگری خوراک جهانی تثبیت کند. اما تمرکز بر فرمت‌های تقلیدی، این فرصت ارزشمند را به بیراهه می‌برد.

فست‌فود شدن فرهنگ
تناقض اصلی برنامه‌های رئالیتی‌شو آشپزی ایرانی در برابر فلسفه غذا، در شتاب‌زدگی و تمرکز بر نتیجه سریع نهفته است. تصور کنید غذایی مانند آبگوشت یا دیزی، قدمتی دست‌کم ۶۰۰ساله در متون آشپزی ایرانی دارد و تحولات تاریخی، مانند ورود گوجه‌فرنگی و سیب‌زمینی در آن مستند شده است. این غذا نشان‌دهنده یک فرآیند طولانی اجتماعی و فرهنگی است که حتی به شکل طبیعی فرآیند فست‌فود شدن را تجربه کرده است. رئالیتی‌شوها با فرمت‌های محدود و شتاب‌زده، نمی‌توانند فرآیند طولانی و ظریف پخت غذایی مانند آبگوشت یا فلسفه نهفته در جشن‌های باستانی غذامحور مانند «سیر سور» (که بر پیوند با طبیعت تاکید دارد) را به درستی منتقل کنند. رسانه در این قالب‌ها به دنبال درام فوری و نتیجه است، نه گذران فرآیند و عمیق شدن در آن. نتیجه این رویکرد، تضعیف پیوندهای تاریخی و اجتماعی مرتبط با سفره و آداب آن است، زیرا جایگاه غذا از هویت فرهنگی به کالای مصرفی تنزل می‌یابد.