آگاه: مهناز کوشکی درباره نحوه آشنایی خود با زندگی صدیقه گودآسیایی و فعالیتهایش در روستای گودآسیا گفت: «قصه از زمانی شروع شد که خانم طاهره واحدی، همسر شهید شمسآبادی و یکی از کارکنان جهاد، ما را با ایشان آشنا کرد. خانم واحدی در سال ۱۳۹۸ به ما معرفی کردند که صدیقه گودآسیایی شخصیتی فعال است که در زمان جنگ خانهاش را به پایگاه پشتیبانی رزمندگان تبدیل کرده بود. پس از این معرفی، با ایشان تماس گرفتم و همراه همسرم به روستا رفتیم تا پیشمصاحبهای داشته باشیم و دامنه فعالیتهایش را بسنجیم. در سبزوار راویان بسیاری داریم که فعالیتهای پشتیبانی جنگ داشتهاند، اما دنبال کسی بودیم که همهجانبه فعالیت کرده باشد.»
کوشکی ادامه داد: «در جلسه مصاحبه، صدیقه گودآسیایی از فعالیتهایش از پیش از انقلاب گفت و این که با ورود امام به ایران، حضورش در جریان تشکیل ارتش ۲۰میلیونی و بسیج آغاز شد. وی بیان کرد که پس از شروع جنگ، با استفاده از امکانات خانه و باغ خود، فعالیتهای پشتیبانی جنگ را گسترش داد و خانهاش را به مرکز پشتیبانی رزمندگان تبدیل کرد. صدیقه گودآسیایی با روحیهای متعهدانه و تلاش مستمر، از همه امکانات موجود در اطرافش بهره برد تا نقش موثری در حمایت از رزمندگان ایفا کند.» مهناز کوشکی درباره وضعیت روستای گودآسیا و نقش ویژه صدیقه گودآسیایی در آنجا توضیح داد: «روستای گودآسیا، با وجود گذشت دو تا سه سال از انقلاب، فعالیت چشمگیری نداشت. اعضای این روستا رفتوآمد چندانی به بسیج یا مراکز فعالیت نداشتند و تنها کسی که در این مسیر فعال بود، خود ننه صدیقه بود. اگرچه اهالی روستا مخالف انقلاب یا جنگ نبودند، اما به دلیل فاصله جغرافیایی و دور بودن از مرکز فعالیتها، که سبزوار بود، درگیر فعالیتهای جبهه و بسیج نبودند. ننه صدیقه اما این فاصله را شکست و با رفت و آمدهایش، توانست این روستا را وارد مرکز فعالیتهای دفاع مقدس کند. او خانهاش را به پایگاه پشتیبانی تبدیل کرد و از روابط خانوادگی و همسایگیاش استفاده کرد تا دیگر اهالی روستا را هم به این فعالیتها جذب کند. این نکته برای ما بسیار مهم بود و به همین دلیل تصمیم گرفتیم که زندگی و خاطرات ایشان محور اصلی پروژه ما باشد.» او تاکید کرد: «فعالیتهای ننه صدیقه تنها محدود به دوران جنگ نبود؛ قبل از آن نیز دغدغه مردم روستا را داشت و تلاش میکرد برای بهبود شرایط آنان. مثلا مدرسه راهنمایی را به روستا آورد و معلمانی را بدون هیچ هزینه یا اجارهای برای آموزش بچهها فراهم کرد. پس از پایان هشت سال دفاع مقدس، ننه صدیقه همچنان به فعالیتهای اجتماعی و کمک به مردم روستا ادامه داد و نقش موثری در احیای زندگی اجتماعی و فرهنگی در گودآسیا داشت.» مهناز کوشکی درباره فعالیتهای پس از جنگ صدیقه گودآسیایی گفت: «وقتی ننه صدیقه وضعیت روستا را دید، از نبود آسفالت، تلفن و گاز گلایهمند شد و تصمیم گرفت دست به کار شود. ایشان بارها و بارها به مراکز مسئول مراجعه و درخواستهایش را مطرح کرد. تلاشهای او به شکلی بود که توانست بودجهای برای گازکشی کامل روستا، آسفالت جادهها و تجهیز تلفن عمومی روستا جذب کند. با وجود اینکه چند بار تلفن روستا قطع و وصل شد، ننه صدیقه بدون ناامیدی مجددا پیگیر کار شد. این پشتکار و تعهد او نشان میدهد که فعالیتهایش محدود به دوران جنگ نبوده و همچنان ادامه داشته است. تا زمانی که ما ایشان را ملاقات کردیم، ننه صدیقه همچنان فعال و به دنبال بهبود شرایط زندگی مردم روستا بود. این روحیه خستگیناپذیر، نمونه بارزی از ایثار و تعهد یک زن روستایی به جامعهاش است.»
زنی جامعالاطراف با تعهدی فراتر از پشتیبانی جنگ
مهناز کوشکی درباره معیارهای انتخاب سوژه گفت: «ما دنبال زنی بودیم که نه تنها در فعالیتهای پشتیبانی جنگ و دفاع مقدس فعال بوده باشد، بلکه جامعالاطراف باشد؛ یعنی نسبت به هر اتفاقی که در اطرافش رخ میدهد، هوشیار باشد و واکنش نشان دهد. صدیقه گودآسیایی دقیقا چنین شخصیتی است؛ کسی که هیچگاه خود را از اتفاقات اطرافش جدا نمیداند و همیشه نسبت به مسائل روستا، سبزوار و حتی کشور واکنش نشان میدهد.» کوشکی ادامه داد: «برای مثال وقتی خبر مسمومیت رزمندگان به ایشان رسید، نگفت من فقط وظیفهام پخت نان و کلوچه است و دیگر کاری ندارم؛ بلکه بلافاصله دست به کار شد، مثل مادری دلسوز به فکر رزمندگان بود و داروی مقابله با مسمومیت را تهیه و ارسال کرد. این جامعالاطراف بودن و واکنشهای سریع و مسئولانه صدیقه گودآسیایی در تمام دوران جنگ و پس از آن برای ما بسیار پررنگ بود و نشان میداد که فعالیتهای ایشان محدود به یک مقطع زمانی یا یک موضوع خاص نبوده است.»
چالشهای تحقیق و جمعآوری خاطرات؛ از دیدار حضوری تا مصاحبههای تلفنی در دوران کرونا
مهناز کوشکی درباره روند تحقیق و جمعآوری خاطرات صدیقه گودآسیایی گفت: «سال ۹۸ ارتباط ما با ایشان شروع شد. ابتدا به منزلشان در گودآسیا میرفتم و مصاحبههای حضوری انجام میدادم. حتی خانم گودآسیایی چند بار هم به دفتر ما آمدند و از صبح تا ظهر با هم به گفتوگو مینشستیم. اما با شیوع کرونا، شرایط بسیار سخت شد، مخصوصا برای خانم گودآسیایی که سن بالایی داشتند. خانوادهها رفتوآمد به خانه والدین و مادربزرگها را محدود کرده بودند تا از سلامتشان محافظت کنند. این موضوع باعث شد نتوانم به روستای گودآسیا بروم و همچنین نمیتوانستم ایشان را به دفتر یا منزل فرزندانشان در سبزوار دعوت کنم. در این شرایط به ایشان پیشنهاد دادم که خاطراتشان را تلفنی برایم تعریف کنند و من صدایشان را ضبط کنم. خوشبختانه ایشان پذیرفتند.»
او گفت: «مصاحبهها معمولا شبها پس از فعالیتهای روزانه خانم گودآسیایی انجام میشد. بعضی وقتها قرارمان به دلیل حضورشان در مسجد یا حسینیه تغییر میکرد، اما اغلب تا ساعت ۱۰ یا ۱۱ شب ادامه داشت. جالب این بود که وقتی پشت تلفن با ایشان صحبت میکردم، حس میکردم روبهروی من نشستهاند. صدای بغض، گریه یا خندههایشان را پشت گوشی میشنیدم و این ارتباط عاطفی و صمیمانه در دل فاصلهها رخ میداد. گاهی من فراموش میکردم که دستهای ننه صدیقه دیگر توان ندارد و مصاحبه را ادامه میدادم. ننه صدیقه هم مشتاق بود و دل نمیکند که خاطرات تا تماس بعدی نصفه و نیمه رها شوند. انگار که ننه صدیقه داشت آن روزها را دوباره زندگی میکرد.» او تاکید کرد: «هرچند مصاحبه تلفنی مزایای خاص خود را دارد، اما محدودیتهایی هم دارد؛ مثل نبودن امکان دیدن واکنشهای بصری. خوشبختانه با خانم گودآسیایی چنین مشکلی نداشتیم و توانستم تمام احساساتشان را از طریق صدا و لحنی که داشتند درک کنم. پس از مدتی که شرایط کمی بهتر شد، دوباره توانستم رفتوآمدها را آغاز کنم و مصاحبههای حضوری را ادامه دهم. چالش اصلی ما در این مسیر، شیوع کرونا بود که موجب شد بخشی از تحقیق به شکل تلفنی انجام شود، اما خدا را شکر که همکاری و همراهی خانم گودآسیایی این مسیر را هموار کرد.»
صدای زنان روستایی؛ گنجینههای پنهان دفاع مقدس در قاب کتاب
مهناز کوشکی درباره دلیل تمرکز کتاب بر زندگی زنان روستایی در دوران دفاع مقدس بیان کرد: «دوست داشتم صدای زنانی را بنویسم که تاکنون دیده نشدهاند، در حالی که سهم بزرگی در پشتیبانی جنگ داشتند. این زنان، عمدتا روستایی و بسیار سادهزیست بودند، اما با دل و جان در فعالیتهای جنگ شرکت کردند؛ با آرد، انار، خمیر و دعا سهم خود را ادا کردند.» کوشکی ادامه داد: «هدف من این بود که نشان دهم دفاع و پشتیبانی از جنگ فقط کار رزمندگان نبوده است، بلکه این زنان روستایی نیز با تلاشهای روزمرهشان، پخت و پز و دعاهایشان نقشی اساسی در تاریخ دفاع مقدس ایفا کردند. تا پیش از این، هیچکس قصههای این زنان را تعریف نکرده بود؛ به همین دلیل تصمیم گرفتیم زندگی این زنان روستایی را که نامشان در تاریخ نیامده، روایت کنیم و سهم بزرگشان در دفاع مقدس را به تصویر بکشیم.»
«شیرین انار، تلخ کلپوره»؛ نماد زندگی و تلاشهای زنان روستایی در دفاع مقدس
مهناز کوشکی درباره انتخاب عنوان کتاب گفت: «عنوان «شیرین انار، تلخ کلپوره» از دل زندگی واقعی و باغهای انار روستای گودآسیا گرفته شده است. انار محصول اصلی روستا و نماد برکت و زندگی است. صدیقه گودآسیایی از ظرفیت این باغها استفاده و در مسجد اعلام کرد که اهالی هر کدام یک جعبه انار برای ارسال به جبههها بیاورند. خودش نیز بهطور مستقیم در جمعآوری و مدیریت انارها نقش داشت و مواظب بود که میوهها خراب نشوند تا با خاور به جبههها ارسال شوند. این فعالیت ساده به ظاهر، نمایانگر عشق و تعهد ننه صدیقه بود که با تمام وجود پای کار ایستاد.» او ادامه داد: «علاوه بر انار، وقتی متوجه شد رزمندهها دچار مسمومیت شدهاند، نقش مادری خود را ایفا کرد و به همراه زنان روستا گیاهان دارویی مانند زیره، کلپوره و کما را جمعآوری و داروهای گیاهی موثر تهیه کرد. کلپوره که تلخ است اما سریع اثر میکند، با نبات آسیاب شده و به صورت بستههای کوچک برای رزمندهها ارسال شد.»مهناز کوشکی بیان کرد: «شیرینی انار نماد عشق، برکت و حس مادرانه صدیقه است و تلخی کلپوره نشانه سختیها و رنجهای مسیر فعالیتهای او بود؛ از تهمتها گرفته تا مشکلات کمبود امکانات و مقاومتهایی که در راه داشت. عنوان کتاب به خوبی خلاصهای از زندگی صدیقه است که با همه تلخیها و سختیها، توانست شیرینیهای تلاش و محبت خود را به رزمندهها برساند.»
زنان روستایی؛ ستونهای پنهان پشتیبانی در دفاع مقدس
مهناز کوشکی در توضیح نقش زنان روستایی در حمایت از رزمندگان جنگ گفت: «زنهای روستایی را ستونهای پنهان پشتیبانی جنگ میبینم؛ ستونهایی که نبودنشان میتوانست چالشهای جدی در جبههها ایجاد کند. سهم این بانوان در پیروزیهای دفاع مقدس بسیار بزرگ است، اما متاسفانه در تاریخ کمتر دیده شده و روایت نشدهاند. زنان روستایی، بهویژه در مناطق دورافتاده مثل خراسان رضوی و سبزوار که بیش از هزار کیلومتر با مناطق جنگی فاصله داشتند، میتوانستند زندگی معمولی خود را بکنند، اما آنها به رغم سواد کم یا بیسوادیشان، به خوبی موقعیت حساس زمان جنگ را درک کردند و با تمام توان وارد میدان شدند.»
کوشکی افزود: «این زنان میدانستند چطور از استعدادهای خود بهره ببرند؛ یکی نان میپخت، دیگری لباس میبافت، بعضی شیر را تبدیل به ماست و دیگر لبنیات میکردند تا برای جبهه ارسال کنند. اینها کارهای سادهای به نظر میرسد، اما وقتی پای کمبود و شرایط سخت وسط باشد، هر کدام از این تواناییها حکم یک خدمت بزرگ را داشت.» او گفت: «زن روستایی صبح زود بیدار میشد، هم نان خانهاش را میپخت، هم از دامهایش مراقبت میکرد، هم زمین کشاورزی را اداره میکرد و هم باید از چندین کودک نگهداری میکرد؛ اما باز هم وقت میگذاشت تا برای رزمندگان فعالیت کند. این یعنی مدیریت زمان، فداکاری و درک درست از مسئولیت.» مهناز کوشکی در پایان اظهار داشت: «در تاریخ دفاع مقدس بیشتر روایتها مردانه است؛ روایتهایی از خط مقدم و جنگ. اما پشت هر کامیونی که آذوقه و کمک به جبهه میرفت، دستهای زنان روستایی دیده میشد؛ زنانی که روزها پای تنور نان میپختند، شبها مشغول بافتنی بودند و بیادعا سهم بزرگی در پیروزی داشتند. هدف من از نوشتن این کتاب، روشن و روایت کردن این بخش نادیده گرفته شده تاریخ است؛ صدای زنانی که بیوقفه و بیادعا باعث شدند پیروزی حاصل شود.»
قهرمان بیادعایِ جنگ و زندگی
مهناز کوشکی بیان کرد که در جریان کار روی این کتاب، محوریت را روی زندگی یک شخصیت گذاشته و خاطرات و تجربیات او را از آغاز فعالیتها تا زمان حال بررسی کرده است. او افزود: «دیدم که این فرد در شرایط بسیار سخت زندگی، هرگاه زندگی به بنبست میرسید، نقش مهمی ایفا و سریع زندگی را جمع و جور میکرد. وقتی همسرش نبود، مسئولیت زندگی را به عهده میگرفت و با هر تلاشی، از دوخت لحاف تا جمعآوری زیره تا کار کردن در زمینهای کشاورزی زندگی را اداره میکرد.» مهناز کوشکی ادامه داد: «وقتی مامای روستا پیر شد و دیگر توانایی مامایی نداشت، این فرد چند بار همراه مامای روستا میرفت تا فنون مامایی را یاد بگیرد. پس از فوت قابله روستا، او به عنوان مامای روستا شناخته شد و نه تنها بچههای همان روستا بلکه بچههای روستاهای اطراف را نیز به دنیا میآورد. ننه صدیقه با وجود سواد کم، توانست تشکیلات زنانهای در روستا تشکیل دهد که تمام زنان به اندازه توان و شرایط خود در آن فعالیت میکردند. او برای هرکس با توجه به محدودیتهای زمانی و شرایطش، برنامهای ویژه داشت و حتی کارهای متناسب با شرایط افراد را به آنها میسپرد.» مهناز کوشکی در پایان تاکید کرد: «تشکیلات زنانهای که ننه صدیقه با همین انگیزه و سواد نهضتی تشکیل داد، برای من بسیار الهامبخش بود؛ تشکیلاتی که امروز شاید ما نتوانیم چنین همبستگی و همکاری را به راحتی شکل دهیم.»
تعادل بین خاطرات شخصی و تاریخچه جنگ؛ روایت ننه صدیقه
مهناز کوشکی، پژوهشگر و نویسنده، درباره چگونگی حفظ تعادل بین روایت خاطرات شخصی ننه صدیقه و تاریخچه پشتیبانی جنگ توضیح داد: «خاطرات دوران کودکی و زندگی شخصی ننه صدیقه در ذهن او بسیار زنده و ماندگار بودند، در حالی که خاطرات مربوط به پشتیبانی جنگ، به دلیل تکرار روزمره و روتین بودن فعالیتها، کمتر برجسته و بیشتر در پسزمینه قرار داشتند.»
کوشکی افزود: «پخت نان و کلوچه، کارهایی بودند که هر روز انجام میشد و به نوعی جزو فعالیتهای معمول زندگی او بود. به همین دلیل، خاطرات خاص و برجستهای از این دوران باقی نمانده بود، در حالی که خاطرات کودکی و ازدواج، به خاطر اهمیت و تاثیرشان در زندگی، واضحتر و ماندگارتر بودند.» او ادامه داد: «هدف ما این بود که مخاطب هنگام خواندن کتاب، نه تنها با فعالیتهای ننه صدیقه در پشتیبانی جنگ همراه شود، بلکه بتواند درگیر زندگی شخصی و دغدغههای او شود و آن دلدادگی عمیقی که نسبت به شرایط و نقش خود داشت را درک کند.» کوشکی تاکید کرد: «کتاب نه تنها از زندگی شخصی ننه صدیقه صرفنظر نکرده، بلکه با ارائه خاطرات کودکی، ازدواج، فرزندان و نقش حمایتی همسرش، تصویری کامل و همهجانبه از زندگی این زن بزرگ ارائه میدهد.» او گفت: «در این روایت، مخاطب با مدیریت دقیق و برنامهریزی هوشمندانه ننه صدیقه در اداره همزمان زندگی شخصی و فعالیتهای پشتیبانی جنگ آشنا میشود؛ چگونگی تقسیم نقشها در خانواده و جامعه و نقش فعال او در هر دو عرصه.»
نقش بیبدیل زنان روستایی در تقویت روحیه رزمندگان اسلام
مهناز کوشکی با اشاره به اهمیت فعالیتهای زنان روستایی گفت: «فعالیتهایی مثل دوخت لباس، تهیه غذا و ارسال محصولات کشاورزی صرفا جنبه مادی نداشتند، بلکه بار معنوی بسیار بزرگی را نیز به همراه داشتند. در خاطرات ننه صدیقه و سایر زنان فعال، شاهد هستیم که همراه با بستههای غذایی، نامههایی نیز ارسال میشد که حاوی پیامهای خداقوت، دلدادگی و دعای خیر بود. این نامهها برای رزمندگان مانند منبعی از انرژی معنوی و دلگرمی عمل میکرد. وقتی رزمندهها بستهها را باز میکردند و نامهها را میخواندند، احساس میکردند که پشتشان گرم است و حمایت بیدریغی دارند. حتی کوچکترین جزئیات مانند نانهای خانگی و کلوچههای دستپخت زنان روستایی یا تنقلاتی مثل انار و کشمش، نشاندهنده توجه به رفاه روحی و تفریحی رزمندگان بود.» کوشکی در توضیح اهمیت این فعالیتها گفت: «این پیامها به رزمندگان میفهماند که ما پشتشان هستیم و حتی به تفریح و آرامش آنها توجه داریم. همین نکته کوچک، روحیه و انگیزهشان را برای ادامه مقاومت چند برابر میکرد. مثلا ارسال داروهای ضد مسمومیت نشانهای بود از اینکه مادران پشت جبهه درد رزمندگان را درک و برای درمانشان تلاش میکردند. این پیامها پر از امید و دلگرمی بود که بدون هیچ شعار یا ادعایی منتقل میشد.» کوشکی درباره ارزش لباسهای بافته شده نیز گفت: «رزمندگان میدانستند که این لباسها با عشق و دقت، رج به رج بافته شدهاند و این موضوع برایشان مایه دلگرمی و انگیزهای برای تلاش بیشتر بود. زنان روستایی با دستان توانمند و دلهای پرمحبت خود، نه تنها نیروی فیزیکی به جبهه میفرستادند، بلکه با روحیه و حمایت معنوی، زمینهای فراهم کردند که رزمندگان در سختترین روزها تاب بیاورند. بدون این پشتیبانیها، ایستادگی در آن شرایط دشوار بسیار سختتر بود.»
بازتاب نقش زنان روستایی در جنگ؛ پلی میان نسلها
مهناز کوشکی درباره تاثیر این کتاب بر نسل جدید گفت: «امروزه بسیاری از جوانان تصویر روشنی از نقش زنان در دوران جنگ ندارند. بیشتر با تصویر رزمندگان آشنا هستند و کمتر به زنانی توجه میشود که پشت صحنه با صبوری و ایثار، جنگ را پیش بردند. کتاب «شیرین انار، تلخ کلپوره» میتواند این تصویر گمشده را زنده کند، چرا که روایت از دل زندگی یک زن معمولی روستایی آمده، نه از زندگی یک چهره شناختهشده یا زن شهری با امکانات زیاد.» کوشکی ادامه داد: «وقتی نسل جدید میبیند که یک زن روستایی ساده و بیادعا، بدون امکانات مدرن و فقط با ایمان و ارادهاش، چگونه نقش بزرگی در پشتیبانی جبههها ایفا کرده است، با یک الگوی واقعی و ملموس روبهرو میشود. این کتاب یادآور میشود که قهرمانی فقط محدود به میدان نبرد نیست؛ قهرمانی میتواند پشت تنور نان پختن، کنار دیگ مربا باشد یا پای درختی که برای جنگ تلاش کرده است. اینها هم بخشی از تاریخاند.» مهناز کوشکی با اشاره به جنگ ۱۲روزه اخیر گفت: «ما شاهد بازتکرار این نقشها بودیم. زنانی مانند ننه صدیقه دوباره در میدان حاضر شدند، همانند دوران گذشته، غذا پختند، نان تهیه کردند و برای بسیجیها لقمه درست کردند. دیدیم که ننه صدیقهها برای مسافرانی که در راه مانده بودند، شربت و تغذیه فراهم کردند، در پمپبنزینها ایستادند و از جنگزدگان پذیرایی کردند. حتی زنانی که از ننه صدیقهها الگو گرفتند، خانههایشان را برای اسکان مهاجران جنگی باز کردند.» کوشکی در پایان با امیدواری گفت: «روایت این قصهها به نسل جدید کمک میکند تا در بحرانها و شرایط سخت، نقش و حضور خود را درک کرده و با توجه به امکانات و شرایط روز، ایفاگر نقش موثر باشند.»