آگاه:
هنر؛ نه حکایتگری که قفلشکنی
طلسمِ «نه جنگ، نه صلح» را دشمن برای فرسایش اراده ملی میافکند. اما این طلسم، صرفا یک استراتژی سیاسی نیست؛ بلکه تجلی «وضعیت تعلیق وجودی» است که در تقابل گفتمان جمهوری اسلامی ایران با گفتمان لیبرال دموکراسی غرب معنا مییابد. در این میدان، هنر متعهد، جریان سیال معناسازی است. آنان هنر را کالا دیدهاند؛ ما آن را همکلام حکمت یافتهایم. حکمتی که از جان هنرمند میجوشد و بر صفحه جهان نقش میبندد. ملاصدرا که پلهپله تا ملکوت عروج کرد، به ما آموخت که زیبایی، همداستان با «بودن» است. هرچه هستیات بیشتر، زیباتری.
در کارگاه خیال
حکمای ما جهانی را به نام «عالم خیال» به ما شناساندهاند. هنرمند، مسافر این عالم است. او با قایق خیال در این دریای بیکران حرکت میکند و گوهری برمیگیرد. این گوهر، همان اثر هنری است که جمود را میشکند و سیالیت را جایگزین میسازد. سهروردی، شیخ اشراق، از انوار قاهره سخن میگوید. هنرمند مسلمان، نسیمی از آن نور را در اثر خود میدمد. اثر او تاریکیها را میشکافد. اینجا هنر، بازی با سایهها نیست، روشناییبخشی است. اما امروز دشمن میخواهد قایق خیال هنرمند را سوراخ کند. میخواهد او را در باتلاق «واقعیتِ ساختگی» خودش غرق کند.
زیباییِ کار جهادی
در نگاه حکمت صدرایی، آن جوانی که در کارگاهی محقر، قطعهای میسازد که دشمن را به تعجب وامیدارد، زیباست. زیباییاش نه در چهرهاش که در «بودن»اش است. این همان گذر از زیباییشناسی سکولار به زیباییشناسی «جهادی» است.
در اندیشه رهبر انقلاب، هنر وسیلهای برای بیان حقیقت است. این حقیقت، «روایت زیسته گفتمان مقاومت» در برابر گفتمان سلطه است. هنرمند متعهد، با نمایش کار و تلاش در شرایط تحریم، در حال «بازتولید زیباییشناسی انقلابی» است. سینمای ما گاه در دام زیباییهای ساختگی افتاده. زیباییِ بدنهای تراشیده، ماشینهای گرانقیمت. اینها همه زیباییهای «غلاف» هستند. هنرمند حکیم، زیباییِ «تیغه» را نشان میدهد. تیغهای که قفلها را میشکند.
جهاد تبیین به زبان هنر
جهاد تبیین، انتقال اطلاعات نیست؛ «نبرد معرفتی» است. هنر، به عنوان یک ابزار تبیین، زمانی اثرگذار است که بتواند «مفاهیم بنیادین گفتمان انقلاب» مانند: استکبارستیزی، پیشرفت درونزا و عزت ملی را در قالبی روایی بازتولید کند. صنعتگر قدیم، وقتی پنجرهای مشبک میساخت، اول «بسمالله» میگفت. میدانست که دارد جلوهای از نام «المصور» را در جهان ظاهر میکند. هنرمند امروز هم باید چنین باشد. باید بداند که هر نقش و رنگی که بر صفحه مینهد، امضای او در زیر نام خداست.
هنر مردمی
تاکید رهبر انقلاب بر مردمی کردن هنر، در حقیقت، عبور از «الگوی نخبهگرای هنر مدرن» است. هنر متعهد، هنری است که در «زندگی جهان» مردم ریشه دارد، نه در برج عاج نخبگان. اینجاست که هنر از حبس گالریهای تاریک و سالنهای دربسته بیرون میآید. به کویر میزند. به حاشیه شهرها میرود. به کارگاهی که جوانی با عرق پیشانی، دارد قفلی را میسازد که دشمن نتواند آن را باز کند. این هنر، با پیوند دادن خود به فرهنگ ایرانی-اسلامی، «سوژه انقلابی» را میسازد که نه منفعل، کنشگر است! بنابراین، هنر متعهد با ایجاد فضای همدلی، صرفا به دنبال ایجاد حس خوب نیست، بلکه به دنبال «تقویت هویت جمعی» در برابر پروژه تفرقهافکنی دشمن است.
پایانِ طلسم
طلسم «نه جنگ، نه صلح» را کلید سیاست نمیگشاید. قفل اقتصاد هم بر آن کارگر نمیافتد. این قفل را تنها کلیدی میتواند بگشاید که از جنس حکمت باشد؛ از جنس هنر. هنرمند متعهد در این میانه، تنها قصهگو نیست. او با روایتش، هم دیوارهای وضع موجود را میکند، هم پنجرهای به سوی فردای ممکن میگشاید. نقشه راهی میکشد بر صفحه دلهایمان؛ راهی که از «هست» میگذرد و به «باید» میرسد. این هنر، نه حرف است، نه شعار. کنش است؛ کنشی که هستی را دگرگون میکند. هنرمند امروز، کیمیاگر عصر خویش است. مسِ وجود جامعه را به طلای اراده بدل میکند. با قلممو، با دوربین، با قلم، تصویری از «امکانِ عبور» ترسیم میکند. این هنر، حالا زیباییِ محض نیست. زیباییِ مسلح است. زیبایی که تیغهاش بر پوسته واقعیت میشکافد و معنا میتراود. این هنر، طلسم تعلیق را نه با ضربچکش، که با تابش نور میشکند. نوری که گذر از این گذرگاه را نه «شاید» که «باید» میخواند. قلم که میگذاری، گویی کار یک قفلشکن تمام شده. اما میدانی که کار هنرمند واقعی تازه آغاز شده. او باید برود و در کارگاهش، قلمهای تیزتر و چکشهای محکمتری برای شکستن قفلهای بزرگتر بسازد. قفلهایی که نفس فرداها را در سینه حبس کردهاند.