آگاه: تمدن غرب، از رنسانس تا امروز، روایتی است از پیروزی ابزار بر معنا. علم از اخلاق جدا شد، فرهنگ از فطرت گسست و اقتصاد بر انسان مسلط شد. نتیجه چه بود؟ جهانی که در آن انسانها بیش از هر زمان دیگری تنها، مضطرب و به ظاهر آزادند، اما در واقع اسیر سازوکارهایی هستند که قدرتهای بزرگ طراحی کردهاند. این همان «بردگی مدرن» است که لباس دموکراسی و مصرفگرایی پوشیده است.
غرب، وقتی خدا را حذف کرد، ناخواسته قدرت را مقدس ساخت. استعمار قرن نوزدهم با لشکرکشی و توپ و تفنگ پیش میرفت؛ استعمار قرن بیستویکم اما با رسانه، الگوریتم و شبکههای اجتماعی ذهنها را تسخیر میکند. امروز محل اشغال، خاک کشورها نیست، بلکه حافظه جمعی ملتهاست. از اینجاست که میفهمیم نفوذ، نه فقط رخنه در ساختار سیاسی، بلکه تخریب در معنا و باور است. اگر اندکی دقیق شویم، خواهیم دید آنچه بهعنوان «آزادی بیان» در غرب تبلیغ میشود، در واقع ابزاری برای مدیریت افکار عمومی است. رسانههای بزرگ جهانی با دقتی میلیمتری تعیین میکنند چه چیزی شنیده و چه چیزی سانسور شود. صدای مظلومان فلسطین یا مظلومیت مردم یمن در این بوقهای جهانی پژواک ندارد، چون با منافع کمپانیهای جنگساز در تضاد است. غرب، حقیقت را تا زمانی میپذیرد که با سودش ناسازگار نباشد. اما مسئله فقط انتقاد از غرب نیست؛ مسئله این است که ما چه داریم و چه باید بکنیم. انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ در واقع پاسخی تمدنی به این خلأ بود؛ پاسخی برآمده از بطن ایمان و کرامت انسانی. امام خمینی(ره) تمدنی نوین را در برابر تمدن سودمحور غرب مطرح کرد: تمدنی بر پایه عدالت، توحید و معنویت. این نه صرفا یک انقلاب سیاسی، بلکه یک چرخش معرفتی بود. او نشان داد که میشود در عصر تکنولوژی، مومن ماند و در میدان عقل، از ایمان دفاع کرد.
در برابر نظم سلطه، جبههای نو شکل گرفته است که رسانه، علم، هنر و دانشگاه را میدان جهاد میداند. در این جبهه، کارزار تنها در خیابانها رخ نمیدهد؛ بلکه در ذهنهاست. دشمن میخواهد تصویر انقلاب را تحریف کند، تاریخش را بازنویسی کند و نسل جوان را سردرگم نگه دارد. از همینجاست که مفهوم «جهاد تبیین» اهمیت پیدا میکند؛ یعنی بازگو کردن حقیقت با زبانی روشن، مستند و امیدآفرین.
در عصر جنگ ترکیبی، اگر روایت ما از خاستگاه تمدن اسلامی و هویت ایرانی ضعیف باشد، زمین نبرد را واگذار کردهایم. باید تاریخ خود را بخوانیم، بزرگان خود را بشناسیم و دستاوردهای علمیمان را بازگو کنیم. رسانههای غربی هر روز از «پیشرفت بشر» سخن میگویند، اما در پشت آن، فقر جهانی، نژادپرستی ساختاری و نابودی محیط زیست پنهان است. حال آنکه تمدن اسلامی، بر خلاف غرب، عدالت را مقدم بر توسعه میداند؛ توسعهای برای انسان، نه از انسان. فرهنگ ایرانی-اسلامی ما، میراثی دارد که میتواند الگوی جهان خسته از دوگانه سرمایهداری و پوچگرایی باشد: اخلاق در کنار دانش، خانواده در کنار آزادی و عدالت در کنار پیشرفت. این ارزشها سرمایههاییاند که دشمن از آن بیم دارد، چون از آن قدرت نرم ما زاده میشود. اقتدار واقعی ایران، در موشک و فناوری خلاصه نمیشود؛ در ایمان و بینش تمدنی ماست.
امروز «تمدن نوین اسلامی» دیگر یک شعار نیست، بلکه ضرورتی تاریخی است؛ ضرورتی برای برقراری توازن میان علم و معنا. غرب توانست زمین را آباد کند، اما روح انسان را ویران ساخت. تمدن اسلامی باید این معادله را برعکس کند: انسان را آباد کند تا زمین نیز آباد شود. در این نبرد بیصدا میان روایتها، رسالت حوزه، دانشگاه و رسانه، تنها مقابله نیست، بلکه ساختن آینده است؛ آیندهای که در آن تمدنها نه بر اساس سلطه، بلکه بر مبنای حقیقت سنجیده شوند. دوران فریب به سر آمده است. اکنون زمان آن است که ما تاریخ را نه از زبان فاتحان، بلکه از نگاه آزادگان روایت کنیم و با تلاش و پشتکار خویش اسلام حقیقی را به گوش تمام بشریت رسانیم و جهانی سازیم.
روایتی از غرب که از خود تهی شد و به سلطه پناه برد
تمدن زرین یا زرپرست؟
شادی ورشوچی ـ دکتری کلام اسلامی
۱۴ آبان ۱۴۰۴ - ۲۳:۲۴
در عصر حاضر که تمدن غرب خود را معمار مدرنیته و حقوق بشر میداند، نشانههای روشن از یک فروپاشی اخلاقی و هویتی مشاهده میشود؛ فروپاشیای که نه از بیرون، بلکه از درون کالبد این تمدن آغاز شد. همانجایی که انسان، معیار همه چیز شد و خداوند به حاشیه رفت. اومانیسم غرب، در ابتدا وعده آزادی و کرامت انسانی داد، اما خیلی زود از بطن خود استعمار، جنگ و بردگی نوین را زایید.