آگاه: به همین بهانه، با فرزانه مردی، پژوهشگر این اثر و چهار کتاب تقریظشده دیگر، به گفتوگو نشستهایم تا از مراحل پژوهش و مستندسازی این اثر بگوییم. او در این مصاحبه، ضمن شرح فرآیند مصاحبه با همسر شهید و جزئیات راستیآزمایی در پژوهش تاریخ شفاهی، به تفصیل درباره کمبودها و چالشهای جامعه پژوهشگران در ادبیات دفاع مقدس صحبت کرد و بر لزوم دیده شدن جایگاه محقق در کنار نویسنده تاکید کردهاند. این کتاب نه تنها رشادتهای شهید قهاری را بازگو میکند، بلکه تصویری قوی از زن مسلمان انقلابی کُرد ارائه میدهد که در کنار همسرش در خطوط مقدم مقاومت حضور داشته است. این گفتوگو را در ادامه با هم میخوانیم:
مختصری از سوژه این کتاب و شروع کار بگویید.
سال ۹۰، خانم پروین شریعتی که مدیر انتشارات براثا بودند، با من تماس گرفتند، گفتند که یک سوژهای داریم از شهید قهاریسعید. گفتم تا حالا اسمش را نشنیدهام. ایشان فرمانده لشکر بودند و در درگیری با گروه پژاک سال ۸۵ شهید شدند. گفتند همسر ایشان علاقهمند است که خاطراتش را بگوید. در ادامه دیدیم بیان خانم رسولی خیلی خوب است و اینکه مهمتر از آن، در مناطق جنگی همراه همسرش بوده و نیامده است در شهر و تنها زندگی کند. حدود ۳۰ سال زندگی مشترکی که با شهید داشته، در مناطق غرب کشور بوده است؛ آذربایجان غربی، کردستان و کرمانشاه همراه با همسرش بوده. حتی طبق خاطرهای که برای من تعریف کردند، ایشان نزدیک به خط مرزی، نقطه صفر مرزی هم حضور داشتهاند. متوجه شدیم خاطرات خوبی است برای اینکه نشان دهیم نسل زن انقلابی ما چه تیپ و چه شخصیتی داشته و میتواند در موضوع زنان و مقاومت، گویا و شنیدنی باشد. خاطرات و مصاحبهها را تقریبا از تیرماه سال ۹۰ شروع کردیم. مصادف شد با شهریورماه و مسافرت تابستانی ایشان در ماه رمضان و تقریبا تا اوایل آذرماه طول کشید.
فکر میکنم حدود ۱۵ ساعت مصاحبه گرفتیم. ۱۵ ساعت مصاحبه خام بود. یک جاهایی ما ضبط خاموش پیش رفتیم؛ چون ایشان نکاتی را به من گفتند که مگو بودند و نمیخواستند ضبط شود. اگرچه بعدا نکاتی در کتاب آمد ولی اصولا روش کار مصاحبه همین است. شما وقتی با راوی ارتباط برقرار میکنید، ممکن است چهار، پنج ساعت با او صحبت کنید، آمادهاش کنید، موضوع صحبت را هماهنگ کنید، بعد میبینید که یک موضوعی خوب است، از او میخواهید که صحبت کند تا ضبط شود. از این چهار، پنج ساعت، یک ساعت یا دو ساعت مصاحبه به دست میآید. ۱۵ساعت مصاحبه بود اما واقعا ثبت یک زندگی بود، تقریبا یک دوره زندگی. شما ببینید فصل تابستان و پاییز، دو فصل زندگی با این فرد بود. خانم رسولی مانند بسیاری از دختران نوجوان و جوان دهه ۶۰، با انقلاب آشنا شده. با اینکه خانزاده بود و وضع مالی خوبی داشتند، در بسیج حضور یافته و در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی شرکت میکند. سپس همسر پاسداری را انتخاب میکند که دائما در خطوط مرزی، در کردستان و میان دشمن است. شما وقتی رزمندهها را در جبهههای جنوب میبینید، دشمن مشخص است؛ او آن سوی خط، ما این سوی خط. ولی آن موقع در فضای خاص غرب کشور، ضد انقلاب خیلی پررنگ بود. این خانم، چون خودشان اهل سنقر و کُرد بودند، ترجیح میدهند که همراه شوهرشان باشند. یک زن کُرد دلاور و شیرزن بودند، ترجیح میدهد که همراه شوهرش همه جا باشد و پشت جبهه نماند. وقتی شوهرش خسته از جبهه میآید، در خانه را باز کند و فضای گرم خانه را ببیند. خب این زندگی ویژگیهای خاص خود را داشت که ما به عنوان محقق دنبالش هستیم، برای اینکه الگوسازی کنیم. اینطور شد که ما کار مصاحبه را از آن موقع شروع کردیم. وقتی مصاحبه تمام شد- که البته من یک کتاب از این مصاحبهها نوشتم که نوعی تاریخ شفاهی بود- بعد این مصاحبهها را به آقای فرهاد خضری دادیم. در کتاب هم آمده که رمان مستند است. یعنی مستند خالص و خام نیست. مقداری نویسنده در آن افزودههایی داشته. قلم آقای فرهاد خضری که خیلی خوب بیان کردند، کتاب را پربارتر و خواندنیتر کرد و اسمش را هم خودشان گذاشتند که اسم زیبایی شد: «همسفر آتش و برف»
کتاب برآمده از مصاحبههای همسر شهید است یا مصاحبههای افراد دیگری هم در کتاب استفاده شده است؟
این کتاب فقط برگرفته از مصاحبههای خانم رسولی است.
شما به عنوان محقق کتاب به نحوی مسئولیت راستیآزمایی و مستندسازی را هم دارید. درباره این بخش از تحقیق و پژوهش کتاب هم بگویید.
حتی اگر تنها یک مصاحبهشونده داشته باشید هم، شما بحث راستیآزمایی را دارید. اول از همه محقق باید ششدانگ حواسش به موضوع و صحبتها باشد. در کنار مصاحبه و اینکه او خاطرات را برای شما تعریف میکند، این ششدانگ حواسجمع بودن شما برمیگردد به اینکه کاملا با آن زندگی عجین شده باشید. برای من پیش آمده که راوی در حال تعریف یک چیزی است، مثلا یادآور میشوم چیزی که از آن حرف میزنید اینطور نبود؟ و به این شکل تصحیح میشود. یا راوی به این شکل تصحیح میکند یا از روی عکسها و نامهها. مثلا عکسها را میبینم، میگویم این عکس مربوط به چه اتفاقی بود؟ بعد قصهاش را برایم تعریف میکند یا خاطرهای که اصلا برای من نگفته بود، فراموش شده بود. یا ممکن است همان دیدن یک عکس، اتفاقی را یادش بیاورد. به این شکل میشود راستیآزمایی کرد. حالا از روی نامه است، عکس است، اینها به محقق و خود راوی در یادآوری خاطرات کمک میکند.
بهعلاوه اینکه مثلا ممکن است به شما اسم دو سه نفر را بگوید. من محقق بعدا به سراغ همان چند نفر میروم، از آنها هم میپرسم که چنین چیزی درست است؟ اینطور تصحیح میشود. به نوعی با هم متقابل برابری میکنند و خاطرات همدیگر را تصحیح میکنند. همچنین در مورد شهید قهاریسعید، کتابهای دیگری هم چاپ شده بود در جاهای مختلف دیگر. مثلا به ایشان میگفتم در آن کتاب چطور روایت شده و در این گفتوگوها، روند اصلاحی و راستیآزمایی روایت کامل میشد. در نهایت هم این گفتوگوها حروفچینی میشود، پرینت گرفته میشود، میرود دست نویسنده که روی آن کار کند.
این چندمین کتابی است که شما زحمت تحقیق و پژوهش آن را کشیدهاید و به تقریظ رهبری رسیده. بنابراین با تجربه تحقیق و پژوهشی که شما داشتید و کتابها هم تا الان موفق بودهاند به روایت تقریظ رهبر انقلاب و فروش و همه اینها، بزرگترین چالش و سختی که کار تحقیق و پژوهش برای یک کتاب در حوزه دفاع مقدس و ادبیات پایداری به طور کلی دارد، بهزعم و تجربه شما چیست؟
بله، خدا را شکر چهار کتاب بوده. «گلستان یازدهم» که خانم بهناز ضرابیزاده نوشتهاند، در مورد شهید علی چیتسازیان از همدان است، همین کتاب «همسفر آتش و برف» از شهید سعید قهاریسعید که آقای فرهاد خضری نوشتند، ایشان هم اهل همدان هستند. کتاب «اسم تو مصطفاست» از زندگی شهید مصطفی صدرزاده که خانم راضیه تجار زحمت کشیدند نوشتند و کتاب «سرباز روز نهم» که باز در مورد شهید صدرزاده است و چند نفر دیگر از دوستانمان در تحقیق آن همکاری کردند.
لازم است بگویم که جایگاه محقق و پژوهشگر باید بهتر دیده شود، یعنی کمی پررنگتر شود. بچههایی که زحمت میکشند، در گرما و سرما میروند سوژهها را پیدا میکنند، با آنها مصاحبه میکنند، مصاحبهها در اختیار نویسنده قرار میگیرد، کتاب میشود، کمی باید به آنها عنایت و نگاه ویژهتری شود. من دست نویسندگان را هم میبوسم و برایشان احترام قائلم. خانم تجار با قلم زیبای داستانیشان کار را انجام دادند. آقای فرهاد خضری همچنین، خانم ضرابیزاده و نویسندگان دیگر همچنین. دستشان درد نکند، خوب نوشتند ولی اینکه فکر میکنم اجحاف میشود در حق محققانی که برای این کتابها زحمت کشیدهاند و دیده نمیشوند. پایه اصلی کتابهای دفاع مقدس بر اساس مصاحبهها و مستندات است. رمان نیست که نویسنده ذهن خود را بخواهد درگیر کند، ساخته و پرداخته کند و بخواهد مطلب و رمانی بنویسد. اینجا سوژه را ما داریم. مصاحبهها و خاطرات را داریم. اینها باید تدوین شود و کنار هم قرار بگیرد. حالا فضای داستانی و مولفههای داستان هم کمی در آن بیاید. رهبر انقلاب سال ۹۶ که به نمایشگاه کتاب آمدند- همانطور که گفتم ما روی کتابها میزنیم مستند داستانی- آقا گفتند این چقدرش مستند است؟ اصلا یعنی چه که نوشتهاید مستند داستانی؟ خب ما آنجا توضیح دادیم که ۱۰درصدش داستان است، ۹۰ درصدش مستند است. خاطرات خود راوی است و آقا تاکید داشتند که حتما سعی کنید خاطرات واقعی و مستندات باشد. اگرچه در تقریظی که آقا روی کتاب «لشکر خوبان» نوشتند، میگویند خوب است از این کتاب فیلم و رمان تهیه شود. ولی واقعا پایه اصلی کار خاطرات است. اینکه شما بنشینید، ذهن طرف را قلقلک بدهید تا خاطرات یادش بیاید و برایتان تعریف کند. این خاطرات میشود پایه کارهای فرهنگی دیگر. این است که محقق و نویسنده را نباید دستکم گرفت در این وادی و گفت که کارش بیارزش است.
یک زمانی آقای سرهنگی به من میگفت، سعی کنید مصاحبهها را بیشتر بگیرید. این پدر و مادرها روزی فوت میکنند و میروند، همسر و خانوادهها فوت میکنند و میروند یا خاطرات از یادشان میرود، نمیخواهند صحبت کنند، این اتفاق میافتد. اینکه من از سال ۷۶ در روایت فتح بودم، چون رشتهام روزنامهنگاری بود، این ارتباط رودر رویی که با راویها دارم، برای خود من واقعا جذاب است. وقتی من رودررو مینشینم با او صحبت میکنم، یک حالتهایی را از او میبینم یا یک مواردی که ضبط خاموش است و نویسنده نمیبیند، ولی من با این راوی زندگی میکنم. ما الان تحقیقاتی داریم که مربوط به ۱۷ سال پیش است. شاید خود راوی اصلا یادش نیاید که برای ما تعریف کرده ولی این گنجینهای که از جمعآوری خاطرات و اطلاعات راویها ما داریم، خیلی مهم است که پایه و اساس کارهای دیگر میشود و این بچههای محقق آن را بدون هیچ ادعایی درآوردهاند. کتاب وقتی چاپ میشود، درصد پشت جلد به نویسنده تعلق میگیرد، کتاب برنده میشود، نویسنده دعوت میشود و جایزه میگیرد. محقق فقط همان یک بار پول تحقیق را میگیرد و میرود. این از یک طرف آفت است. من این را بارها گفتهام. وقتی محقق میبیند که برایش ارزشی قائل نمیشوند، میگذارد میرود یا میگوید من میخواهم نویسنده شوم. نویسنده که تحقیق انجام نمیدهد. تحقیق سخت است، کار در گرما و سرما میخواهد، راه دور رفتن میخواهد. چندین ساعت در رفت و آمد بودن نیاز دارد. در نتیجه این برخورد، ما کمبود محقق و پژوهشگر داریم. الی ماشاالله از در تو میآیند میگویند میخواهیم نویسنده شویم. اینطور است که باید در جایزه کتاب سال دفاع مقدس، جایزه شهید همدانی و دیگر جایزههای مقاومت، محقق هم دیده شود و کارش و یک جایگاهی پیدا کند.
از چالشهای دیگر این مسیر هم بگویید.
اگر بگویم مسائل مالی، بیراه نگفتهام، ولی ممکن است بعضیها مخالف باشند. محقق وقتی وارد این عرصه میشود، وقتی علاقه دارد، پیه سختی همه چیز را به تنش میمالد. از رفت و آمد به مناطق سابق جنگی و نظامی و پادگانها تا یافتن و جستوجو در اسناد قدیمی و سختیهای آن. کار تحقیق واقعا سختیهای خودش را دارد و این است که بچههای محقق ما شاید پول خوبی بابت این کار دریافت نکنند و نتیجهاش این میشود که ما واقعا کمبود محقق خوب داریم. مگر اینکه کسی دغدغهاش این کار باشد و علاقه داشته باشد. به عنوان مثال ما کلاس میگذاریم، بچهها را آموزش میدهیم به عنوان محقق. یکی دو تا تحقیق انجام میدهند، میروند و دیگر نمیآیند. برای اینکه میبینند نه بیمه دارد، نه آینده شغلی دارد، نه به لحاظ اعتبار اجتماعیاش دیده میشوند. این چند نفر بچههایی هم که هنوز در این حوزه ماندهاند، به قول یک دوستی، سربازان گمنام امام زمان هستند، در گمنامی کار میکنند و نمیخواهند دیده شوند.
شما تا الان با تجربه چندباره در گرفتن تقریظ رهبری بر کتابهایی که پژوهشش را به عهده داشتید، فکر میکنم خیلی خوب و ملموس میتوانید بگویید که وقتی یک کتاب تقریظ میشود، چه اتفاقی برایش میافتد، به لحاظ بازار، مخاطب و هر جنبهای که از نگاه شما شاخص است.
یک کتاب وقتی تقریظ میشود، رک و بیرودربایستی بگویم خوشبهحال نویسندهاش میشود. حضرت آقا تقریبا از سال ۹۰ بنا را بر ترویج کتابخوانی گذاشتند و تقریظهایی که نوشتند به نوعی در راستای ترویج کتابخوانی بود. نویسنده یک کاری را نوشته، بعد وقتی تقریظ آقا را میگیرد، اسمش مطرح میشود. ناشر ناگزیر است، حتی اگر اثر را خریده باشد، مبلغی را در هر چاپ به نویسنده بدهد. خانوادههای شهدا هم اغلب میخواهند شهیدشان دیده شود، خوشحال میشوند که کتاب تقریظ آقا را میگیرد. اما ناشر، محقق و باقی درواقع سودی نمیبرند. یعنی ناشر هم از طرفی خوشحال است که کتابش تقریظ رهبر را گرفته، از یک طرف باید در اوضاع وانفسای بازار دنبال کاغذ و پول باشد که این کتاب را چاپ کند. حالا این مشکلات را ناشر هم دارد و نباید این را هم نادیده گرفت. مثلا چند روز پیش نهاد کتابخانههای همدان میخواست دعوت کند برای یک کاری، به من گفت که خب اگر پیشنهادی دارید بگویید. گفتم شما دارید فقط نویسنده را میبینید. چرا هیچ اسمی برده نمیشود که این کتاب کجا چاپ شده؟ این کار ویراستار داشته، مدیر هنری داشته، عوامل اجرایی انتشارات در آن دخیل بودند. دستکم اسم انتشارات برده شود، لوگوی انتشارات را بزنید در برنامهتان، تا به انتشارات هم کمک شود اگر کتابش تقریظ رهبر را گرفته است یا نهادهای محترم دیگر توجه کنند، باید یک کمکی شود برای تهیه کاغذ، چاپ آن یا پخش آن. کارهای دیگر هم باید انجام شود. یعنی فقط همین که اعلام کنند کتاب تقریظ گرفته و تمام شد رفت، درست نیست. باید یک حمایتی هم بشود از کتاب. در این بین همانطور که گفتم، از همه خوشحالتر خود نویسنده است که کتابش تقریظ گرفته. اسمش مطرح میشود و به او ممکن است سفارش کارهای دیگر هم داده شود.
در پایان، اگر در گونهها و قالبهای دیگری کار در حوزه زندگی شهدا بخواهد انجام شود، شما به عنوان محقق علاقهای به همکاری در فرآیند تحقیق دارید، یا دوست دارید فقط در حوزه روایت مکتوب کار کنید؟
من در این حوزه عمرم را گذاشتهام. ۲۷ سال است در انتشارات روایت فتح کار میکنم و برایم فرقی نمیکند که فیلم باشد یا کتاب باشد. از آنجایی که رشتهام هم روزنامهنگاری بوده و با این فضاها آشنا هستم و قبلا هم در چند کار دیگر کمک کردهام، اتفاقا خوشحال میشوم. باید کار بشود و شهدا معرفی و دیده شوند.