۱۲ تیر ۱۴۰۴ - ۱۳:۱۹

در طوفان‌های تاریخ، تنها کشتی‌هایی از غرقاب نجات می‌یابند که سکاندارانی بصیر، شجاع و حکیم داشته باشند. در عصر انفجار ادراک‌ها و فروپاشی چارچوب‌های کلاسیک حکمرانی، آنکه بتواند از دل بحران‌ها، مسیر امت‌سازی و تمدن‌پردازی را بگشاید، نه یک مدیر که یک مهندس حقیقت است؛ در تراز اسلامی، ولی امت است. در روزگاری که دنیای سیاست و رسانه با هندسه‌ای پیچیده از تهدیدهای ترکیبی، سرنوشت ملت‌ها را در معادلات ژئوپلیتیکی به بازی می‌گیرند، مسئله «رهبری» به مسئله‌ای تمدنی تبدیل شده است.

آگاه: جنگ ۱۲ روزه اخیر، اگرچه در سطح تاکتیکی یک درگیری موضعی میان ام‌القرای جبهه مقاومت و محور استکبار بود، اما در لایه راهبردی، صحنه تبلور فلسفه رهبری در گفتمان انقلاب اسلامی بود؛ رهبری که نه در راس قدرت که در قلب حرکت ایستاده است؛ نه برای حل بحران بلکه برای «قوام تمدنی در دل بحران» ظهور می‌کند. جنگ تحمیلی اخیر، آزمونگاهی عینی برای سنجش «فقه مدیریت بحران در نظام ولایت» بود. در منطق قرآنی، امامت و ولایت نه صرفا اداره امور، بلکه ایصال هدایت در بطن فتنه‌هاست. رهبری، استمرار ولایت نبی در هندسه جامعه متکثر و پرآشوب مدرن است؛ کارآمدی آن، نه در صدور دستور که در مهار میدان‌های همزمان تهدید و فرصت عینیت می‌یابد.
در جنگ اخیر، درحالی که اتاق‌های فکر غربی و عملیات روانی، لابی‌های سیاسی و بازی‌گردانان امنیتی جهان غرب، در یک اجماع با «تجزیه روایت» درپی دفن حقایق در زیر آوار رسانه‌ها بودند، رهبر فرزانه انقلاب دستگاه معادلات دشمن را درهم شکست و در این جنگ فشرده و چندبعدی، باردیگر اثبات کرد که «مرجعیت حکیم» در دوران مدرن، صرفا ناظر معنوی یا حامی اخلاقی نیست؛ بلکه طراح، مهندس، بازی‌گردان و در عین حال، نقطه اتکای ملی و فراملی در مواجهه با تهدیدهای لایه‌مند است. زعیم حکیم امت با هندسه‌ای راهبردی از مدیریت معنا، ادراک، صف‌بندی و روایت، توانستند معادله میدان را به نفع جبهه حق تغییر دهند و عملیات مهندسی میدان نبرد ادراکی و نظامی را به بهترین وجه مدیریت کنند.


رهبر انقلاب با بهره‌گیری از سنت نبوی و سیره علوی، نه تنها فرماندهی بحران را پیش بردند، بلکه آن را به ظرف فرصت‌سازی تمدنی برای امت ارتقا دادند. در میانه مهندسی عملیات روانی دشمن برای ضربه به اعتماد مردم، معظم‌له با اعتماد به مردم و تزریق حکمت بی‌هیاهو، پیوند امام و امت را استحکام بخشیدند. اگر در تحلیل‌های غربی، بحران به معنای فروپاشی اقتدار است در منطق ولایی، بحران بستر تزریق معنا به ساختار اجتماعی است. به همین دلیل است که در این جنگ، امت اسلامی باردیگر حضور معنابخش رهبر خود را درک کرد، نه در قواره ناظر، بلکه در هیئت یک راهبر تمدنی. لذا در این مواجهه چندلایه، حداقل سه محور اصلی از مدیریت معظم‌له قابل تحلیل است:

یک. مهندسی «ادراک راهبردی» پیش از جنگ:
نقطه‌ آغاز مدیریت در هر بحران، «بازتعریف میدان» است. رهبری پیش از شروع این جنگ با سال‌ها تبیین مستمر از هویت واقعی دشمن، خطر تحریف مقاومت، اهمیت تقویت جبهه ایمانی و ضرورت آمادگی همه‌جانبه، عملا میدان را برای کنش‌های صحیح، آگاهانه و غیرواکنشی آماده ساخته بود. این پیش‌زمینه ادراکی، مهم‌ترین پشتوانه مردمی و نخبگانی برای مقاومت در مقابل شوک خبری و عملیات روانی دشمن بود.

دو. صلابت در روایت‌سازی در اوج بحران:
یکی از نقاط کانونی در راهبرد رهبری، کنترل روایت در دل بحران است. دشمن با بهره‌گیری از شبکه‌های رسانه‌ای صهیونیستی آمریکایی، سعی داشت این جنگ را نبردی میان تروریسم و نظم جهانی معرفی کند. اما روایت فرمانده کل قوا، حضرت امام خامنه‌ای دام‌ظله الوارف، با تکیه بر مفاهیمی چون جنایت‌ سازمان‌یافته، دفاع مشروع و بی‌اعتباری نظام بین‌الملل، نه‌تنها افکار عمومی داخلی را مصون داشت، بلکه افکار عمومی جهان اسلام و حتی برخی وجدان‌های بیدار جهانی را نیز همراه ساخت. این مهارت در روایت‌سازی، الگویی کامل از «جهاد تبیین» در میدان واقعی است.
سه. ارتقای بحران به فرصت تمدنی:
شاید مهم‌ترین عنصر در مدیریت رهبری، این باشد که بحران‌ها در نگاه ایشان، نه تهدیدهای صرف بلکه بسترهایی برای جهش‌های راهبردی هستند. در جنگ ۱۲ روزه، دشمن درپی فروپاشی انسجام بود، اما نتیجه آن تقویت «مقاومت»، تعمیق پیوند ملت و نظام و اثبات ناکارآمدی گفتمان غرب در حفظ امنیت و اخلاق جهانی شد. بحران‌های بزرگ، مقیاس شرافت و حکمت رهبران‌ است.
در کنار این سه محور، نمی‌توان از مسئله مهم «نسبت امام و امت» غفلت کرد. حضور بی‌نظیر مردم در نماز جمعه نصر و خشم و تجمعات خودجوش با فریادهای دشمن‌شکن تا تشییع شهدای وطن و ایستادگی در مقابل رسانه‌های غربی، ثمره اعتمادی است که به واسطه صداقت و صلابت رهبری در دل مردم نهاده شده است. به اثبات تاریخ در میدان‌هایی که اعتماد عمومی فرومی‌پاشد، هیچ رهبری نمی‌تواند بحران را مهار کند؛ اما در نظام ولایت «امام، آینه امت است و امت، بازوی امام» و ملت همیشه قهرمان ما نشان دادند که تحت این بیرق و پرچم؛ با وجود همه کاستی‌ها و کمبودها ایستاده‌ و میدان را خالی نکرده‌اند.
و اینک پرسش بنیادین آن است که رهبری حکیمانه چگونه می‌تواند مهار بحران را به فرصت تمدن‌ساز بدل سازد؟ پاسخ در یک کلمه نهفته است: تثبیت معنا در میدان سیال روایت‌ها. در جایی که همه چیز برای ناامیدی چیده شده بود، رهبری اعتماد را بازسازی کرد. در لحظه‌ای که رسانه‌ها درپی گسست امام و امت بودند، رهبری پیوند را تعمیق بخشید. در لحظه‌ای که جبهه مقاومت نیازمند «اشارت حکیمانه» بود، آن اشارت آمد نه با غوغا که با عمق؛ نه برای یک واکنش، بلکه برای تثبیت مسیر. این همان ویژگی‌ است که ولایت فقیه را به تنها «الگوی جامع رهبری در دنیای بحران‌زده معاصر» بدل کرده است.
رهبری آنگاه که فراتر از مناسک قدرت، در هیئت مهندس هویت امت ظهور می‌یابد، نه صرفا بحران را مهار می‌کند، بلکه آینده را می‌سازد. این هنر بی‌بدیل رهبری در گفتمان انقلاب اسلامی است: ساخت تمدن در دل تهدید. اگر جهان دوران افول قدرت‌های پرمدعای لیبرال را نظاره می‌کند، ما در حال تماشای طلوع مرجعیت حکمت‌محور در سپهر جهانی هستیم؛ این نه یک تحلیل بلکه ثمره بصیرت تاریخی یک امت در پرتو رهبری بی‌نظیرش است.
رهبری که نشان داد امامت تنها هدایت لحظه آرامش نیست، بلکه هدایت پیچیده‌ترین پیچ‌های تاریخی در تاریک‌ترین ساعات فتنه است. حکمت رهبری مهار تهدید را به ابزار بسط فرصت بدل کرد. اینجاست که می‌توان با قاطعیت گفت: اگر دشمن بحران می‌آفریند، امام امت تمدن می‌سازد. این همان منطق علوی در هندسه تاریخی جمهوری اسلامی است.