۳۰ تیر ۱۴۰۴ - ۱۱:۳۸

محدثه رمضانعلی: در دل تاریکی و سکوت بیمارستان، جایی که مرگ گاهی ناگهانی زخم می‌زند، خانواده‌ای با قلبی شکسته تصمیم می‌گیرد زندگی را دوباره به دستان کودکی دیگر بسپارد اما اینجا فقط پایان نیست. گاهی دقیقا همین‌جا آغاز اتفاق می‌افتد و صدای دستگاه‌های ممتدی که خبر از تمام‌شدن عمر می‌دهد و شانه‌های لرزان مادرانی که هنوز در شوک‌اند، از صدای آن دستگاهی که در بیمارستان خاموش شد، همان صدایی که خط صافش تا همیشه در خاطرشان خواهد ماند.

آگاه: همه‌چیز شبیه کابوس است، زن جوانی با چادری که نیمه‌افتاده، بی‌صدا زانو زده، مات نگاه می‌کند به تابوتی که آرام‌آرام از ماشین پایین می‌آید و دستانش بی‌جان، نگاهش تهی و لب‌هایش زمزمه‌گر اسمی که هنوز باورت نمی‌شود در فهرست اموات نوشته شده است. اما همین لحظه‌هایی که همه چیز در حال فروپاشی است، درست همین‌جا اتفاقی می‌افتد که تقدیر چند نفر دیگر تغییر می‌کند.
در اتاق مشاوره بیمارستان، اشک‌ها جاری است و هیچ‌کس آماده نیست. هیچ‌کس برای لحظه‌ای که باید تصمیم بگیرد قلب فرزندش در بدن کسی دیگر بتپد، از قبل تمرین نکرده است و مادر با دستی که هنوز از شوک می‌لرزد، به تصویر دخترش نگاه می‌کند و می‌گوید: «قلب دخترم؛ هنوز سالمه؛ بگذارید دوباره به تپش در بیاید و در بدن دیگری زنده شود.»

معجزه شد دخترم!
دختری که سال‌ها با قلب پیوندی زندگی کرده بود، بار دیگر در آستانه مرگ قرار گرفته است. خانه در سکوتی تلخ فرو رفته و تنها صدایی که شنیده می‌شود، صدای آه‌های بریده مادر بود و ناله‌های ضعیف دختری که دیگر توان نداشت. دختر ۱۶ ساله‌ای که سال‌ها با قلبی امانتی زندگی کرده بود، حالا نفس‌هایش شمرده‌تر و بی‌رمق‌تر شده بود. چشم‌هایش به سقف خیره بود، انگار در انتظار چیزی که کسی نمی‌دانست کی یا اصلا آیا خواهد رسید. پدر بی‌صدا قدم می‌زد، مادر گریه‌اش را پنهان می‌کرد. امید مدت‌ها بود که از قاب نگاه‌شان کنار رفته بود؛ تنها معجزه‌ای شاید... و بعد خبر آمد. صدایی در گوشی تلفن گفت: «قلبی پیدا شده...» مادری حاضر شده قلب فرزندش را اهدا کند.
حالا او دختری است که زندگی‌اش را با سه قلب گذرانده؛ قلب خودش قلبی که نخستین بار به او زندگی بخشید و قلبی که بار دیگر معجزه‌ای از بخشندگی بود که هر تپش، روایتگر امید و زندگی دوباره است؛ مسئولیت نگهداری از این قلب نیز برای او سنگین‌تر است و حالا بیش از پیش باید برای برآورده‌شدن «آرزوی پزشک قلب شدن» تلاش کند.

اما اینجا، پایان ماجرا نبود...
امروز روز نجات زندگی است و اینجا پشت درب اتاق پیوند قلب بیمارستان قلب شهید رجایی؛ جایی که نه‌تنها عمل‌های حساس و حیاتی انجام می‌شود، بلکه قلب‌هایی دوباره به تپش درمی‌آیند و کودکانی که در آستانه خاموشی‌اند، جانی تازه می‌گیرند.
مقصد ما گفت‌وگو با دکتر محمد مهدوی است، رییس بخش پیوند قلب کودکان. کسی که سال‌هاست در خط مقدم نجات جان کودکان ایستاده و یکی از پیش‌گامان عمل پیوند قلب اطفال در کشور به شمار می‌رود. پیش از آغاز گفت‌وگو با راهنمایی تیم درمان به بخش مراقبت‌های ویژه منتقل شدیم. لباس استریل آبی‌رنگ را بر تن کردیم و قدم در سکوت عجیبی گذاشتیم که تنها صدای آرام مانیتورهای پزشکی، نبض فضا را در اختیار داشت. دکتر مهدوی، آرام و متین ما را به سمت تختی برد که روی آن دختری ۱۶ ساله آرمیده بود؛ همان کودکی که نخستین‌بار در سال ۱۳۹۶ پیوند قلب شده بود و حالا برای دومین‌بار در تاریخ پزشکی کودکان ایران قلبی تازه در سینه‌اش می‌تپید. پرسیدیم که آیا امکان گفت‌وگو با این دختر وجود دارد؛ اما با لبخندی مهربان و واقع‌بینانه پاسخ داد: فعلا نه. شرایط جسمی و حساسیت مراقبت‌های پس از عمل، چنین اجازه‌ای نمی‌دهد. اما کافی است بدانید که او حالا دیگر از دستگاه تنفس مصنوعی جدا شده و در وضعیت پایدار به سر می‌برد. همین یعنی موفقیت. از سال ۱۳۹۱ بود که پیوند قلب اطفال را به صورت نوین در ایران آغاز کردیم. آن روزها شاید کمتر کسی باور می‌کرد که روزی بتوانیم در زمره کشورهای پیشرفته در این حوزه باشیم. اما امروز ایران با انجام حدود ۳۰ پیوند کودکانه از مجموع ۵۵۰ تا ۶۰۰ موردی که سالانه در دنیا انجام می‌شود، جایگاه قابل‌توجهی دارد. در تازه‌ترین مطالعه‌ای که از ایران منتشر شده، بقای پنج‌ساله پیوند قلب کودکان بیش از ۷۰ درصد بوده؛ آماری که کاملا قابل‌رقابت با مراکز پیشرفته جهانی‌ست. این یعنی ما نه‌تنها هم‌پای دنیا حرکت می‌کنیم، بلکه گاهی پیش‌تر می‌رویم. اما آنچه روایت این روزها را خاص‌تر می‌کند، ماجرای دختری است که در سال ۱۳۹۶ نخستین پیوند قلب را تجربه کرد؛ دختری که قلبی تازه یافت، زندگی کرد، رشد کرد، اما ناگهان بیماری دوباره به سراغش آمد.
دکتر مهدوی ادامه می‌دهد: از یک سال پیش، علائم عجیبی در او ظاهر شد؛ کاهش سطح هوشیاری، نوسانات ضربان قلب، ضعف شدید. بعد از بررسی‌ها مشخص شد که دچار درگیری پیشرفته عروق کرونر شده. در پزشکی این عارضه را آلوگرافت واسکولوپاتی می‌نامند؛ یکی از پیچیده‌ترین دلایل رد تدریجی پیوند. تمام عروق کرونر قلبش درگیر انسداد بودند.

عمل مجدد پیوند قلب؛ نخستین‌بار در ایران
دخترک سه ماه در بخش مراقبت‌های ویژه بستری بود، میان مرگ و زندگی، میان رفتن و ماندن و درست در اوج ناامیدی، روزنه‌ای از امید گشوده شد.
مهدوی با لحنی عمیق‌تر می‌گوید: تصمیم گرفتیم که یک‌بار دیگر، شانس زندگی به او بدهیم. عمل مجدد پیوند قلب در کودکان، عملی بسیار پیچیده و کم‌سابقه است، اما ما آماده بودیم. معجزه، در دل فاجعه‌ای انسانی شکل گرفت. دختری ۳۲ ساله در یک سانحه رانندگی دچار مرگ مغزی شد و خانواده‌اش در اوج غم، در لحظه‌ای که هیچ واژه‌ای توان توصیفش را ندارد، تصمیمی آسمانی گرفتند؛ آنها قلب دخترشان را بخشیدند؛ برای زندگی، برای کودکی دیگر.
ما این پیوند را از ساعت ۹ صبح آغاز کردیم، تا ۹ شب ادامه داشت و ۱۲ ساعت مداوم در اتاق عمل بودیم، این نوع عمل‌ها، جزو پرریسک‌ترین‌ها هستند؛ خطر پارگی قلب، خونریزی شدید و شکست عمل، همیشه وجود دارد؛ اما تیم ما در مرکز قلب شهید رجایی، با تمام توان جنگید و پیروز شد و امروز آن دختر دوباره نفس می‌کشد. از دستگاه ونتیلاتور جدا شده و در شرایط پایدار است. این یعنی امید.
وی سکوت کوتاهی می‌کند، سپس با تاکید می‌گوید: ما مدیون خانواده‌هایی هستیم که در اوج داغ، می‌بخشند. اکنون تنها ۲۸ درصد از خانواده‌های بیماران مرگ مغزی در کشور راضی به اهدای عضو می‌شوند و این عدد باید افزایش پیدا کند. آگاهی مردم باید بیشتر شود. رسانه‌ها باید نقش خود را جدی‌تر بگیرند. چون پشت هر پیوند موفق، نه‌تنها علم پزشکی که قلبی بزرگ و بخشنده ایستاده است.
مهدوی بر اهمیت فرهنگ‌سازی دقیق و مسئولانه در زمینه اهدای عضو تاکید کرد و گفت: برنامه‌هایی که در راستای فرهنگ‌سازی اهدای عضو ساخته شده‌اند، در مواردی بسیار موثر بوده‌اند. نمونه‌ای از این برنامه‌ها مجموعه نامیرا است که اگر اشتباه نکنم در شب‌های ماه رمضان پخش می‌شد و این برنامه با نمایش زندگی بیماران پیوند شده و خانواده‌های اهداکننده، بازتاب روشنی از جان‌بخشی و بازگشت به زندگی انسان‌ها ارائه می‌داد و قطعا در جهت ترویج فرهنگ اهدای عضو بسیار موثر بوده است.

رایگان شدن درمان بیماران زیر هفت سال
وی با اشاره به تجربه شخصی خود ادامه می‌دهد: من خودم از سال ۱۳۹۲ کارت اهدای عضو دارم. در مراسم جشن نفس هم حضور داشته‌ایم و شاهد بوده‌ایم که خانواده‌های اهداکننده چه داغ بزرگی را تحمل می‌کنند، اما وقتی می‌بینند کودک یا بیماری دیگر به زندگی بازگشته، آن حس مسئولیت و آرامش جای غم را می‌گیرد و گهگاه مجوزهایی برای ارتباط بین خانواده اهداکننده و گیرنده داده می‌شود و وقتی این ارتباط شکل می‌گیرد، یک پیوند روحی بسیار خاص و عمیق بین آنها به وجود می‌آید. یکی از مادران اهداکننده عنوان می‌کرد که بعد از ۱۰ سال، وقتی متوجه شده قلب دخترش هنوز می‌تپد، به آرامشی عمیق رسیده است. اینها واقعیت‌هایی هستند که صرفا فیزیکی و علمی نیستند؛ باید با درک انسانی به آنها نگریست.
مهدوی همچنین به اقدام مهم دولت در خصوص رایگان شدن درمان بیماران زیر هفت سال اشاره کرد و ادامه داد: این طرح که اخیرا کلید خورده، یکی از امیدبخش‌ترین اقدامات برای نجات جان کودکان است، همین بیماری که اکنون بستری است، از روستاهای بسیار دورافتاده بختیاری آمده. در گذشته خانواده‌های زیادی به دلیل فشار مالی حتی مراجعه هم نمی‌کردند و متاسفانه کودکشان همان‌جا فوت می‌کرد. اما اکنون به لطف این طرح، حتی اگر در حیاط بیمارستان قدم بزنید، خواهید دید که بسیاری از خانواده‌های محروم با امید به درمان فرزندانشان آمده‌اند.
قصه آن دختر ۱۶ ساله و آن خانواده‌ای که در اوج غم بخشیدن را انتخاب کردند، یادآور این حقیقت است که زندگی، هرچقدر هم شکننده باشد، همیشه فرصت دوباره‌ای دارد؛ به شرط آنکه دست‌ها را دست هم دهند و دل‌ها برای نجات جان یکدیگر بتپند. امروز، اینجا در میان سکوت و صدای مانیتورها، قصه‌ای به پایان نرسیده است بلکه تازه آغاز شده؛ آغاز راهی که در آن امید، از دل اشک و غم می‌روید و جان‌های بی‌شماری دوباره زنده می‌شوند و این‌گونه است که هر قلب بخشیده، نه‌تنها به فردی دیگر زندگی می‌بخشد، بلکه به همه ما درس می‌دهد که چگونه می‌توان در تاریک‌ترین لحظات، نور امید را روشن نگه داشت.