آگاه: سازمان ملل متحد و نهادهای بینالمللی هشدار دادهاند که قحطی در نوار غزه به نقطه بیبازگشت رسیده است. یونیسف، از فاجعهای بیسابقه سخن میگوید؛ نوزادان، پیش از آنکه فرصت گریستن یابند، در آغوش مادرانی گرسنه جانمیسپارند. در بیمارستانهایی که تنها نامی از آنها باقی است، دیگر خبری از دارو نیست؛ تنها اشکی مانده بر چهره پرستاری که نمیداند چگونه به کودکی بگوید: غذا نداریم.
در بحبوحه این مصیبت، جهانی فرو رفته در سکوت. نشستها برگزار میشود، بیانیهها صادر میشود، اما اقدامی درخور دیده نمیشود. کشورهای اسلامی، که باید صدای مردم فلسطین باشند، درگیر سازشهای پنهان، منافع کوتاهمدت و بدهبستانهای دیپلماتیکاند. این سکوت، چیزی بیش از سکوت است؛ خیانتی است به وجدان انسانی، به اسلام، به اخلاق، به انسانیت.
مجامع بینالمللی با عناوین پرطمطراق و بودجههایی کلان، به تماشای جنایات روزافزون رژیم صهیونیستی نشستهاند. شورای امنیت، عملاً به شورایی بیاثر بدل شده؛ جایی که وتوهای سیاسی، خون کودکان را نادیده میگیرد. دبیرکل سازمان ملل، گاهگاهی بیانیهای صادر میکند؛ اما هیچگاه صدای فریاد مادران فلسطینی، به دیوارهای مقر شیشهای نیویورک نمیرسد.
در این فضای بیعدالتی، رژیم صهیونیستی با وقاحتی بینظیر به محاصره، قحطی، تخریب زیرساختها و بمباران مدارس و پناهگاهها ادامه میدهد. آنچه در غزه رخ میدهد، لکهای ننگین بر تاریخ معاصر است؛ لکهای که نه با ابراز تأسف و ارسال کمکهای تأخیری، بلکه تنها با عدالت و اقدام قاطع پاک خواهد شد.
تا آن روز، هر ساعت و هر دقیقه، کودکی با شکمی خالی و نگاهی لبریز از وحشت جانمیسپارد. اگر جهان وجدانی داشت، امروز غزه در خون نمیغلتید.
اکنون زمان فریاد است؛ فریادی بر آنانکه صدای مظلومان را نمیشنوند، بر سردمداران کشورهای اسلامی که نام اسلام را بر پیشانی دارند، اما در آزمون انسانیت مردود شدهاند. تاریخ، این سکوت سنگین را فراموش نخواهد کرد و ما نیز نباید.
در سایه سکوت: مرگ کودکان در غزه و وجدان خاموش جهانیان
هادی رضائی _ دبیر گروه سیاسی
۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۲۳:۰۳
در خرابههای رفح، صدای گریه کودکان ناتوان، بیپاسخ گم میشود. نه نانی هست، نه آبی، نه سایهای که پناه دهد از بمب، از ترس، از گرسنگی. اینجا غزه است؛ زخمیترین تکه زمین، جایی که کودکان نه از خستگی که از گرسنگی جان میدهند. آنچه میگذرد، دیگر بحران انسانی نیست؛ این نسلکشی است، قحطیِ تحمیلی است، مرگی تدریجی بر مردمی که تنها گناهشان زنده بودن در سرزمینی محصور است.