۱۵ شهریور ۱۴۰۴ - ۱۱:۴۱

 شاید رومن گاری را بتوان جزو آن دسته از نویسندگانی دانست که هرکدام آثارش می‌توانند موضوع یک اثر سینمایی باشند. از «زندگی در پیش رو» و «خداحافظ گاری کوپر» گرفته تا «لیدی ال» و «سگ سفید» خبر از تجربیات متنوع زندگی او می‌دهد که از کودکی در اثر جنگ و مهاجرت و سفرهای متعدد به دست آورد. شاید همین عوامل باعث شده بود داستان‌هایش رنگ‌وبوی واقعیت بگیرند و تا این اندازه بر مخاطب تاثیرگذار باشد. 

آگاه: رومن گاری در به‌کارگیری همزمان طنز و تراژدی برای مسائل جدی خبره بود. شخصیت‌های قصه‌های او اغلب پیچیده، آسیب‌پذیر و واقعی هستند. حتی شخصیت‌های منفی داستان نیز دارای عواطف و انگیزه‌های انسانی هستند و مخاطب با آن هم‌ذات‌پنداری می‌کند. او در داستان‌هایش رد پایی از جنگ، مهاجرت، هویت، عشق و اخلاق دارد که با زبانی ساده اما قدرتمند، احساسات عمیق و روایت‌ها را بیان می‌کند و مخاطب را به فکر وامی‌دارد؛ به‌طوری‌که حتی مخاطب جهانی نیز فراتر از مسائل محلی و فرهنگی با متن داستان ارتباط می‌گیرد.  رومن گاری در جنگ جهانی دوم خلبان و افسر در ارتش فرانسه بود. گفته می‌شود که زندگی پر از حادثه و مشکلات شخصی مثل تنهایی و روابط انسانی پیچیده برای رومن گاری، نه‌تنها سرگرمی بلکه ضرورتی برای بیان احساسات و افکار است. به‌نظر می‌رسد او نوشتن را راهی برای فرار از واقعیت و همزمان روبه‌رو شدن با آن می‌دانست و هر سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند!  گاری نوشتن نخستین رمانش یعنی «تربیت اروپایی» را در حالی آغاز کرد که در ارتش فرانسه مشغول بود و برای همین داستان در همان سال جایزه منتقدین در فرانسه را دریافت کرد. پس از آن گویا استفاده از نام مستعار برای او آزادی بیشتری به همراه داشت و استفاده از نام «امیل آژار» در داستان «زندگی در پیش رو»، به او این امکان را داد که برای نخستین‌بار یک نفر دو بار جایزه گنکور را از آن خود کند. اما رمان‌های رومن گاری از زاویه دید سینمایی چه ویژگی داشت که گاهی دو بار موضوع فیلم سینمایی قرار می‌گیرد؟ شاید یکی از دلایلش حضور شخصیت‌هایی قوی و به‌یادماندنی و چندلایه در داستان بود، شخصیت‌هایی که نه بد و نه خوب مطلق‌اند. مثلا در داستان «زندگی در پیش رو» مادام روزا یا مادر رومن در «میعاد در سپیده‌دم» ازجمله شخصیت‌هایی هستند که حضورشان در قاب سینما به‌شدت تاثیرگذار است. کاراکترهایی که حتی با وجود ضعف‌ها و خطاهایشان به دل مخاطب می‌نشیند.

لیدی ال
این فیلم در سال ۱۹۶۵ به کارگردانی و نویسندگی پیتر استینوف با بازی پل‌نیومن و سوفیا لورن ساخته شد. «لیدی ال» داستان بانوی پیری است که از اشراف و بزرگان انگلستان به‌شمار می‌رود و هرکدام از بچه‌ها و نوه‌هایش در جایی از کشور منصبی دارند؛ اما به‌نظر می‌رسد که به تمامی این داشته‌ها بی‌اعتناست و تنها چیزی که به آن توجه نشان می‌دهد، عمارت کلاه‌فرنگی است و جز او کسی حق ندارد به ندارد به آنجا پا بگذارد. البته پایان داستان در فیلم با پایان کتاب متفاوت است؛ داستان در فیلم به شکلی طنزآلود و ملایم‌تر و در کتاب با لحنی تیره‌تر و هشدارآمیز تمام می‌شود. در این داستان نیز حضور شخصیت زنی قوی و پیچیده که از دست‌فروشی و فقر به خاندان اشرافی می‌رسد، قابل‌توجه است. با این حال نقدهایی هم داشت و عده‌ای این فیلم را در انتقال عمق رمان ناکام دانسته‌اند. 
در ایران نیز نخستین‌بار ترجمه این کتاب در سال ۱۳۶۳ توسط مهدی غبرایی انجام گرفت و در انتشارات نیلوفر به چاپ رسید. 

خداحافظ گاری کوپر
این فیلم که در زبان انگلیسی با عنوان The Ski Bum شناخته می‌شود، در سال ۱۹۷۱ به کارگردانی بروس دی‌کلارک ساخته شد. فیلم در فضای دهه ۷۰ آمریکا و با تمی ضدفرهنگ، فضای ملودرام و طنز تلخ و شبه رویاگونه‌ای ایجاد کرده است که با جلوه‌های صوتی و تصویری ترکیب می‌شود. با این حال جنبه‌ای شبه سایکو در فضای فیلم به‌ویژه در نمایش تضاد بین سبک زندگی آزاد شخصیت اصلی داستان و جامعه سرمایه‌داری اطرافش دیده می‌شود. روایت مبهم، ساختار روایی گسسته و فضای ضدفرهنگ باعث سردرگمی مخاطب می‌شود. همچنین منتقدان فیلم معتقدند که تغییرات این فیلم نسبت به رمان بیشتر به ضرر فیلم بوده و داستان ضعیف است ولی از بازی خوب بازیگران نمی‌شود گذشت. با این حال فاصله زیادی با عمق و فلسفه رمان دارد. 

زندگی در پیش‌رو
از این رمان نیز دو نسخه سینمایی ساخته شد. نسخه اول محصول ۱۹۷۷ به کارگردانی مشه میزرایی است. فیلم روایتگر زندگی مادام روزا، زنی یهودی و بازمانده از هولوکاست است که در محله‌ای در پاریس از کودکان بی‌سرپرست نگهداری می‌کند. رابطه میان او و پسربچه الجزایری به نام مومو فیلم را شکل می‌دهد. این فیلم برنده جایزه اسکار بهترین فیلم زبان خارجی در سال ۱۹۷۸ شد و سیمون سینوره، بازیگر نقش مادام روزا برنده سزار بهترین بازیگر زن در همان سال شد.
منتقدان درباره این فیلم معتقد بودند که در دورانی که تعصبات نژادی افزایش یافته بود، این فیلم نور امیدی است. همچنین بازی شخصیت زن فیلم را بسیار ستودند و گفتند «مادام روزا قلب فیلم است.» با این حال برخی منتقدان از ریتم کند و تصویربرداری آن گلایه کردند و معتقدند که فیلم حس و حال زنده و شاد کتاب را منتقل نمی‌کند.  نسخه دیگری از این فیلم در سال ۲۰۲۰ به کارگردانی ادواردو پونتی، پسر سوفیا لورن ساخته شد. در این نسخه سوفیا لورن در نقش مادام روزا ظاهر شده و حضور او در این فیلم، بازگشتی بعد از حدود یک دهه به سینما است. همچنین بابک کریمی، بازیگر ایرانی نیز در این فیلم حضور دارد. این فیلم داستانی مشابه نسخه ۱۹۷۷ را روایت می‌کند، اما با حال‌وهوای امروز. این بار قصه در بندر باری در ایتالیا جریان دارد و نه پاریس. این فیلم برنده جایزه اسکار بهترین ترانه اورجینال شد. این فیلم در شبکه نتفلیکس پخش جهانی شد و مورد استقبال قرار گرفت. این نسخه رنگ‌وبوی شاعرانه‌تر و تصویربرداری مدرن‌تر و موسیقی پررنگ‌تری دارد.

clair de femme
 این رمان از رومن گاری که در فارسی «نور زنانه» ترجمه می‌شود و در نام انگلیسی از کلمه womanlight استفاده شده است. فیلمی با همین نام ساخته کوستا گاوراس در سال ۱۹۷۹ است و روایتگر دو غریبه است که در جریان یک شب طولانی از مصائب و دردهای مشترکشان برای هم می‌گویند. این فیلم محصول مشترک فرانسه، ایتالیا و آلمان غربی است. از بازی دو کاراکتر اصلی در این فیلم بسیار تحسین شده است، به‌ویژه رومی اشنایدر، بازیگر نقش مرد فیلم را در اوج هنرش می‌دانند. فیلم نمونه‌ای از ملودرام است؛ جایی که درد و امید کنار هم قرار می‌گیرند و سبک کارگردانی رنگ‌وبوی انسانی و شهودی به فیلم می‌دهد. برخی منتقدان فیلم را پر از سکوت تامل‌برانگیز می‌دانند که ممکن است برای برخی مخاطبان کند و سنگین باشد. به‌طورکلی تجربه این فیلم احساسی و روان‌شناسانه است و گویا میان غم و امید فرورفته است. تمرکز فیلم بر سوگ و همدلی انسانی است و بازی خوب بازیگران آن فیلم را تبدیل به تجربه‌ای تامل برانگیز کرده است.