۲۷ شهریور ۱۴۰۴ - ۰۵:۳۹

تحلیل وضعیت نظام آموزش و پرورش در مواجهه با تحولات انفجاری فضای مجازی، مستلزم عبور از رویکردهای کلیشه‌ای و ورود به یک آسیب‌شناسی ساختاری است. واقعیت آن است که مواجهه کنونی این نهاد با پدیده‌هایی چون شبکه‌های اجتماعی، نه یک انتخاب تاکتیکی، بلکه حاصل یک «انفعال ساختاری» عمیق است که ریشه در عدم تطابق پارادایم حاکم بر نظام آموزشی با الزامات زیست‌بوم جدید رسانه‌ای دارد. این انفعال، آموزش و پرورش را از یک نهاد «کنشگر» و «جهت‌دهنده» در عرصه تربیت، به یک نهاد «واکنش‌گر» و «دنباله‌رو» در برابر امواج سهمگین جنگ شناختی تبدیل کرده است. ریشه این انفعال را می‌توان در سه‌لایه تحلیل کرد. 

آگاه: لایه اول، شکاف پارادایمی: پارادایم حاکم بر آموزش و پرورش همچنان مبتنی بر مدل «انتقال اطلاعات یک‌سویه» در یک محیط فیزیکی کنترل‌شده (مدرسه) است. در این مدل، معلم منبع اصلی دانش و کتاب درسی مرجع نهایی است. در مقابل، پارادایم فضای مجازی بر «تعامل چندسویه»، «تولید محتوای کاربرمحور» و «مرجعیت‌زدایی» استوار است. دانش‌آموز امروز، اطلاعات خود را نه فقط از معلم که از هزاران منبع متکثر، غیررسمی و غالبا جهت‌دار در شبکه‌های اجتماعی دریافت می‌کند. عدم درک این جابه‌جایی پارادایمی، باعث شده است که نظام آموزشی به جای «مدیریت» این زیست‌بوم جدید، به «تقابل» سلبی یا «نادیده‌انگاری» آن روی آورد که هر دو راهبرد، به شکست منجر شده است.


لایه دوم، فقدان زیرساخت‌های پداگوژیک: نظام تربیت معلم ما، هنوز نتوانسته است مدل‌های آموزشی کارآمدی برای تلفیق هدفمند فناوری‌های نوین با فرآیند یادگیری طراحی کند. استفاده از ابزارهای دیجیتال در مدارس، اغلب به نمایش پاورپوینت یا استفاده از تخته هوشمند تقلیل یافته و فاقد یک «فلسفه تربیتی» مشخص است. در نتیجه معلم فاقد مهارت لازم برای تبدیل شبکه‌های اجتماعی از یک «تهدید» به یک «فرصت آموزشی» است. او نمی‌داند چگونه می‌تواند از ظرفیت یک پلتفرم مانند اینستاگرام برای آموزش تاریخ با استفاده از روایت‌های بصری یا از توییتر برای تمرین خلاصه‌نویسی و تفکر انتقادی استفاده کند. این خلأ، معلم را در برابر دانش‌آموزی که بومی دنیای دیجیتال است، خلع سلاح کرده است.
لایه سوم، ضعف در دکترین محتوایی: در شرایطی که دشمن با تولید انبوه محتوای جذاب و مهندسی‌شده، به دنبال «هویت‌زدایی» و ترویج سبک زندگی غربی است، نظام آموزشی ما فاقد یک استراتژی منسجم برای تولید و توزیع «محتوای جایگزین» است. محتوای تولیدی رسمی، اغلب خشک، غیرجذاب و فاقد زبان ارتباطی موثر با نسل جدید است. غفلت از جنگ روایت‌ها در این عرصه، یک خلأ هویتی ایجاد کرده که پلتفرم‌های متخاصم با سرعت در حال پُر کردن آن هستند.

برای گذار از این انفعال ساختاری به «فرصت‌سازی راهبردی»، سه اقدام کلیدی ضروری است:
۱. بازنگری در پارادایم تربیتی: پذیرش واقعیت زیست‌بوم جدید و حرکت از مدل «انتقال دانش» به مدل «تسهیل‌گری و توانمندسازی». در این مدل، نقش معلم، نه انتقال اطلاعات بلکه آموزش مهارت‌های «سواد رسانه‌ای»، «تفکر انتقادی» و «راستی‌آزمایی» به دانش‌آموز است تا او بتواند در اقیانوس اطلاعات، مسیر درست را از نادرست تشخیص دهد.
۲. سرمایه‌گذاری در تربیت معلم دیجیتال: طراحی دوره‌های آموزشی تخصصی و مستمر برای معلمان با هدف توانمندسازی آنان در استفاده خلاقانه و پداگوژیک از ابزارهای نوین. معلم باید به یک «مربی دیجیتال» تبدیل شود که بتواند فرآیندهای یادگیری را در محیط‌های ترکیبی (فیزیکی و مجازی) مدیریت کند.
۳. ایجاد یک اکوسیستم تولید محتوای تربیتی: حمایت از معلمان، دانش‌آموزان و تیم‌های خلاق برای تولید محتوای جذاب، عمیق و مبتنی بر هویت ایرانی - اسلامی در قالب‌های نوین (پادکست، ویدئوکلیپ، انیمیشن). مدرسه باید به یک «هاب تولید محتوا» برای جهاد تبیین تبدیل شود، نه صرفا یک مصرف‌کننده محتوای دیگران.
این گذار یک انتخاب نیست، بلکه یک ضرورت انکارناپذیر برای حفظ و تقویت هویت نسل آینده در برابر پیچیده‌ترین جنگ شناختی تاریخ است. هر گونه تاخیر در این زمینه، هزینه‌های راهبردی جبران‌ناپذیری برای آینده کشور به همراه خواهد داشت.