استعمار، جهان را به میل خودش مهندسی می‌کند

استعمار طبیعی است!

محمدحسام غفوری ـ دانشجوی کارشناسی ارشد مردم‌شناسی
۱۴ آبان ۱۴۰۴ - ۲۳:۵۷

زمانی که حرفی از سلطه به میان می‌آید صدای گروهی به هوا می‌رود که: «چیزی به نام سلطه وجود ندارد. سلطه ساخته و پرداخته حکومت برای توجیه ضعف‌هایش است.» این رویکرد همواره نظام انقلابی را به خاطر اینکه با آرمان‌هایش می‌خواهد برخلاف رودخانه شنا کند ملامت می‌کند اما این مدعیات چقدر درست است؟

آگاه: نباید فراموش کنیم که امروز ماحاصل یک تاریخ پرفراز و نشیب است. کمی که به عقب برگردیم به دوره‌ای می‌رسیم که دو ابرقدرت زمان یعنی انگلستان و فرانسه ذیل توافق سایکس- پیکو غرب آسیا را آنگونه شکل دادند که بیشترین منافع را به دست آورند. تاریخ رایج اما به ما خواهد گفت این کشورها خود به خود مستقل شدند، دولت- ملت شدند و می‌خواهند توسعه پیدا کنند. در جایی از این تاریخ‌های مرسوم ننوشته که استعمارگران پشت استقلال ظاهری این به ظاهر کشورها بوده‌اند و به گونه‌ای به آنها شکل داده‌اند که دائما با هم درگیر شوند. مثلا لبنان یکی از همین کشورها است که تکثر قومی و دینی در آن مانع اصلی برای وحدت است. به همین علت از جامعه لبنان اصطلاحا به «جامعه موزائیکی» تعبیر می‌کنند. البته نباید از بزرگترین یادگار استعمار در غرب آسیا غفلت کرد و آن رژیم جعلی صهیونی است. یکی از کارکردهای این پادگان بزرگ حفظ منافع غرب و تشدید تنش در غرب آسیا است.
تلاش استعمارگران همیشه بر این بوده که آن چیزی که در غرب آسیا، آفریقا و کشورهای اصطلاحا جهان سومی جریان دارد طبیعی بوده است. اینها اگر پیشرفت نمی‌کنند عوامل درونی خودشان دخیل است عامل خارجی در کار نیست! اینکه سال‌های سال از منابع این کشورها دزدیده شده تا خودشان پیشرفت کنند مهم نیست و اصلا دیده هم نمی‌شود اینها جزو تاریخ نیست! در واقع راهبرد استعمار این است که جهان را به میل خودش مهندسی کند آنگاه آن چیزی که با زور و سرنیزه تحمیل کرده را طبیعی جا بزند؛ حتی ممکن است به همین جا هم اکتفا نکند و در شکل یک دلسوز به کشورهای جهان سومی نسخه پیشرفت هم بدهد! نسخه‌ای که اگر کشوری نخواهد از آن تمکین کند یعنی نرمال نیست، شورشی، تروریست و غیرطبیعی است. امروز بعضی از جوانان از حکومت می‌خواهند «برای یک زندگی معمولی» دست از سیاست‌هایش بردارد، چرا؟ چون به گمانشان این ایران بود که با غیرطبیعی بودنش با جهان دشمنی کرد و حالا دارد هزینه می‌دهد. این موضوع یک هشدار است که خبر از ضعف ساختارهایی مثل آموزش و پرورش می‌دهد. پیام و آرمان‌های نظام انقلابی در جریان رسانه‌های دشمن گم شده است و از جوانانی که از پیام و آرمان انقلاب منقطع شده‌اند چگونه می‌توان توقع داشت کشور را بسازند؟!
استعمار با دستکاری فرهنگی در امر جهانی و حتی امر محلی می‌تواند حقیقت را آنگونه که می‌خواهد ترسیم کند. مثلا سیستم آموزشی یک کشور را تصور کنید که به تبع سیستم جهانی آنچه ما «مقاومت» می‌نامیم تروریسم می‌نامد. یا برای آنکه حوزه نفوذ ایران را کم کند زبان فارسی را در هندوستان ریشه‌کن می‌کند. نظام آموزش، زبان، ادبیات و در معنای کلان مسئله، «فرهنگ» در دست استعمارگران وسیله‌ای است که سلطه‌شان بر جهان را طبیعی نشان دهند. عجیب نیست که با هشدارهای مکرر رهبری در باب «تهاجم فرهنگی» روبه‌رو شویم. البته باز عده‌ای با تقلیل مسئله می‌گویند: «ادبیات نظامی در فرهنگ جایی ندارد! امنیتی‌سازی نکنید!» این افراد اما غافل هستند که دشمن کسی است که فرهنگ را مثل یک سلاح به خدمت می‌گیرد. در هیاهوی توصیه‌های به ظاهر خیرخواهانه باید مراقب بود؛ نباید گذاشت دنباله‌های استعماری استکبار سر ما را زیر برف کنند. تلاش گروهی از این افراد در مقابل هم قرار دادن «مقاومت» و «زندگی» است. انقلاب ما را به سمتی فرا می‌خواند که مقاومت ملازم با زندگی است نه در مقابل آن. جنگاوری- به عنوان جوهره وجودی انسان مقاوم- تعریف موسعی دارد معطوف به جنگ سخت نیست جنگاوری در تمام ساحات زندگی ما جاری است؛ اصلا به یک معنا جنگاوری یعنی خود زندگی. وقتی که انسان از جنگاوری دست برداشت از مرتبه انسانیت فرو می‌افتد. تعبیر عرفانی این معنا همان مبارزه با نفس است؛ نفسی که ما را به سمت بدی‌ها رهنما می‌شود. جنگاوری در مقابل مستکبر مستلزم جنگاوری با نفس است. بی‌مورد نیست اگر محراب را «محراب» می‌گویند نه «مهراب» چرا که با نفس خناس مماشات معنا ندارد همانطور که با استکبار.