آگاه: اما ماجرا فراتر از یک «پیشنهاد کتاب» ساده است. این تقریظها را نباید صرفا یک نظر شخصی دانست. اگر دقیقتر بنگریم، این اقدام، یک راهبرد فرهنگی هوشمندانه و چندلایه است که همانند قطبی قدرتمند، کانون توجهها را تنظیم و جریانی مردمی را حول محورهای اساسی جامعه به حرکت درمیآورد. اینجا از «الگوسازی اجتماعی» و «ایجاد حرکت مردمی» حرف میزنیم؛ دو مفهومی که تقریظنویسی رهبری، پیوندی ناگسستنی با آنها دارد.

تردیدی نیست که ما در دریایی از اطلاعات و کتابهای رنگارنگ غرق شدهایم. برای مخاطب عام، تشخیص کتاب «خواندنی» از کتاب «بایستنی» کار دشواری است. در این میان، تقریظ رهبری مانند یک قطبنمای قابل اعتماد عمل میکند و این کار، پیامی روشن به جامعه دارد.
البته این تنها یک اشاره ساده و بدون فکر نیست؛ یک جهتدهی استراتژیک است. وقتی رهبری بر کتابی مانند «دا» تقریظ مینویسند، در حقیقت دارند به کل بدنه فرهنگی کشور میگویند که «دفاع مقدس» تنها یک خاطره تاریخی نیست، بلکه منبعی زنده و پایانناپذیر برای الگوسازی است. این اتفاق، ناشران، نویسندگان و فیلمسازان را به سرمایهگذاری بر این عرصه ترغیب میکند. اینجاست که تقریظ، از حاشیه به متن مدیریت فرهنگی میآید و اولویتهای کلان نظام را به زبانی نرم و اثرگذار به گوش همه میرساند. این، اولین گام در الگوسازی اجتماعی و تعیین کانون توجه است.
یک کتاب با دریافت تقریظ، دیگر یک کالای فرهنگی صرف نیست. به آن «سرمایه نمادین» تزریق میشود. این کتاب، حالا حامل مهر تایید بالاترین مقام نظام است و این، برایش مشروعیتی بینظیر به ارمغان میآورد. این اعتبار، باعث میشود مردم با اطمینان خاطر بیشتری به سراغ آن بروند. آنها میدانند که این کتاب، نه فقط وقتشان را تلف نمیکند، که روح و جانشان را نیز سیراب خواهد کرد.
اما داستان به همین جا ختم نمیشود. این کتاب دارای اعتبار، به یک «الگوی عینی و ملموس» تبدیل میشود. به عنوان مثال کتاب «من زندهام» فقط خاطرات یک اسیر جنگی نیست؛ الگویی زنده از پایداری، ایمان و هوشمندی یک زن مسلمان ایرانی است. تقریظ رهبری، این الگو را برجسته میکند و آن را از دل صفحات کتاب به متن زندگی مردم میآورد. این همان الگوسازی اجتماعی در عمل است؛ ارائه قهرمانان و اسوههای واقعی به جای قهرمانان ساختگی و بیریشه فرهنگ بیگانه. البته مشخص است که ایجاد یک حرکت مردمی اصیل، به دستور و بخشنامه محقق نمیشود. این حرکت نیاز به یک «کاتالیزور» دارد و تقریظ رهبری، دقیقا همان جرقه است. این جرقه، نهادها و حلقههای واسط جامعه را فعال میکند.
به این صحنه نگاه کنید: ناشران با انگیزه بیشتری کتاب را به چاپهای متوالی میرسانند؛ رسانهها به طور طبیعی به معرفی و تحلیل کتاب میپردازند؛ آموزش و پرورش و بسیج کتاب را در دستور کار مسابقات کتابخوانی و برنامههای فرهنگی خود قرار میدهند؛ هیاتهای مذهبی و پایگاههای مقاومت جلسات نقد و گروههای مطالعاتی حول آن تشکیل میدهند.
در اینجا، شما شاهد یک همکاری ارگانیک و خودجوش هستید. هیچکس به زور وادار به فعالیت نمیشود؛ بلکه این تقریظ، یک همگرایی طبیعی بین تمامی این نیروها ایجاد میکند. نتیجه، حرکتی گسترده و ریشهدار است که از دل جامعه میجوشد. این، همان «حرکت مردمی» به تمام معناست.
نکته مهمتر اینکه جامعه ما در گذر زمان، با چالشهای مختلفی روبهرو است. گاهی فشارهای اقتصادی یا جنگ روانی دشمن، میتواند روحیه جامعه را تضعیف کند. در چنین شرایطی، مرور روایتهای اصیل مقاومت و ایثار، مانند تزریق خون تازه به رگهای جامعه است.
کتابی که رهبری بر آن تقریظ مینویسند، اغلب حاوی همین روایتهاست. خواندن داستان رنج و پیروزی راویان این کتابها، به مردم ما یادآوری میکند که از کجا آمدهاند و بر چه پایهای ایستادهاند. این کار، حافظه تاریخی جمعی را زنده میکند و به مردم نشان میدهد که آنها نیز میتوانند بر مشکلات امروز غلبه کنند. این تاثیر روانی-اجتماعی، یکی از عمیقترین نتایج حرکت مردمی حول این کتابهاست.
بنابراین، تقریظنویسی مقام رهبری را نباید کاری تشریفاتی و ساده دانست. این کار، یک مدیریت فرهنگی ژرفنگر است که در سه سطح به صورت همزمان عمل میکند. در ساخت کلان، به الگوسازی اجتماعی و تعیین اولویتهای فرهنگی میپردازد؛ در ساخت میانی، نهادهای جامعه را همسو و بسیج میکند و در ساخت خرد، با ایجاد حرکت مردمی و ارائه الگوهای عینی، امید و نشاط را در بطن جامعه تزریق میکند.
این فرآیند، چرخهای پویا و حیاتبخش را از تولید محتوای ارزشمند به تشخیص و اعتباربخشی، سپس ترویج گسترده و مردمی و در آخر الگوسازی و تاثیرگذاری اجتماعی شکل میدهد و در نهایت، این چرخه است که هویت ملی-مذهبی ما را استحکام میبخشد و جامعه را در مسیر آرمانهایش به پیش میراند. پس این چند خط، تنها یک مقدمه بر یک کتاب نیست؛ سخنی است که کتاب را به جریان زندگی تبدیل میکند.
نظر شما