رهبر انقلاب اسلامی روز گذشته در پیامی به همایش بین‌المللی یکصدمین سالگشت بازتاسیس حوزه‌ علمیه‌ قم، ضمن تبیین عناصر و کارکردهای گوناگون حوزه، به بیان الزامات تحقق یک «حوزه پیشرو و سرآمد» که نوآور، بالنده، به‌روز، پاسخگوی مسائل نوپدید، مهذب، دارای روحیه پیشرفت و مجاهدت و هویت انقلابی و همچنین مستعد برای طراحی نظامات اداره جامعه است، پرداختند و تاکید کردند: مهم‌ترین وظیفه حوزه «بلاغ مبین» است که از برترین مصادیق آن ترسیم خطوط اصلی و فرعی تمدن نوین اسلامی و تبیین و ترویج و فرهنگ‌سازی آن در جامعه است. متن کامل پیام رهبر انقلاب اسلامی به این شرح است:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمدلله رب‌العالمین و افضل الصلاة و السلام علی سیدنا محمد المصطفی و آله الطاهرین سیما بقیة الله فی العالمین.
برآمدنِ حوزه مبارک قم در طلیعه قرن چهاردهم هجری شمسی، پدیده‌ای بی‌نظیر بود که در میانه حوادثی بزرگ و سهمگین رخ داد؛ حوادثی که فضای منطقه غرب آسیا را تیره‌وتار و زندگی ملت‌های آن را دستخوش آشفتگی و تباهی کرده بود.
منشأ و علت این مرارت گسترده و دیرپا، دخالت‌های دول استعماری و فاتحان جنگ جهانی اول بود که با هدف تصرف و تسلط بر این جغرافیای حساس و سرشار از منابع زیرزمینی، از همه ابزارها استفاده کردند و با نیروی نظامی، با طراحی‌های سیاسی، با رشوه و استخدام خیانتکاران داخلی، با ابزارهای تبلیغاتی و فرهنگی، و با هر وسیله ممکن دیگر، توانستند هدف‌های خود را تحقق بخشند.
در عراق، یک حکومت انگلیسی و سپس یک دولت پادشاهی دست‌نشانده بر سر کار آوردند؛ در منطقه شامات، از سویی انگلیس و از سویی فرانسه، تصرفات استعماری خود را با ایجاد نظام طائفی در بخشی و حکومت خاندان دست‌نشانده انگلیس در بخشی دیگر، و ایجاد اختناق و فشار بر مردم به‌خصوص مسلمانان و علمای دینی در سراسر آن گستردند؛ در ایران، یک قزاق بی‌رحم و طماع و بی‌شخصیت را به‌تدریج برکشیده و به صدارت و سپس پادشاهی رساندند؛ در فلسطین، کوچ تدریجی عوامل صهیونی و تسلیح آنها را آغاز و با حرکتی آرام، زمینه را برای ایجاد غده سرطانی در قلب دنیای اسلام آماده کردند. هر جا- چه در عراق و چه در شام و فلسطین و چه در ایران- مقاومتی در برابر نقشه‌های گام‌به‌گام آنها وجود داشت، سرکوب کردند و در برخی شهرها همچون نجف کار را به دستگیری دسته‌جمعی علما و حتی به تبعید اهانت‌آمیز مراجع بزرگی همچون میرزای نائینی و سید ابوالحسن اصفهانی و شیخ مهدی خالصی رساندند و برای دستگیری مردان مجاهد، تفحص خانه‌به‌خانه راه انداختند. ملت‌ها دهشت‌زده و سرگشته و افق‌ها تاریک و نومیدکننده شدند. در ایران، مجاهدان گیلان و تبریز و مشهد را به خاک‌وخون کشیدند و مباشران قراردادهای خائنانه در رأس امور قرار گرفتند. در میانه چنین حوادث تلخ و چنین شب بی‌فروغی بود که ستاره قم طلوع کرد. دست قدرت الهی، فقیهی بزرگ و پرهیزکار و مجرب را برانگیخت تا با هجرت به قم، حوزه مندرس و تعطیل‌شده را دوباره جان بخشد و نهالی تازه و مبارک در سنگلاخ آن زمانه ناسازگار، در مجاورت حرم دُخت مطهر حضرت موسی بن جعفر (علیهم‌السلام) و در آن زمین مستعد بنشاند.
قم در هنگام ورود آیت‌الله حائری از علمای بزرگ خالی نبود؛ بزرگانی چون آیت‌الله میرزامحمد ارباب و شیخ ابوالقاسم کبیر و تعدادی دیگر در این شهر می‌زیستند، ولی هنر بزرگ تشکیل حوزه علمیه، یعنی پرورشگاه علم و عالِم و دین و دَیّن (۱) با همه ظرافت‌ها و تدبیرهایش فقط از شخصیت مؤیدی چون آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم حائری (اعلی‌الله‌مقامه فی الجنان) برمی‌آمد.
تجربه هشت‌ساله تشکیل و اداره حوزه علمیه پررونق در اراک، و سال‌ها پیش از آن، معاشرت نزدیک با رهبر بزرگ شیعه، میرزای شیرازی در سامرا و ملاحظه تدابیر ایشان در تشکیل و اداره حوزه‌ علمیه آن شهر، به او رهنمایی می‌دادند؛ درایت و شجاعت و انگیزه و امید در او، وی را در این راه دشوار به پیش می‌بردند.

حوزه علمیه قم زیر فشار حداکثری رضاخان
حوزه در سال‌های آغازین، با پایداری مخلصانه و متوکلانه او از زیر تیغ آخته رضاخانی که برای محو نشانه‌ها و پایه‌های دین، به صغیر و کبیر رحم نمی‌کرد، به سلامت جَست؛ ستمگر خبیث نابود شد و حوزه‌ای که سال‌ها زیر فشار حداکثری او بود، ماند و رشد کرد؛ از آن، خورشیدی چون حضرت روح‌الله سر برآورد. حوزه علمیه‌ای که یک روز طلابش برای حفظ جان خود از سحرگاه به زوایایی در بیرون شهرپناه می‌بردند و به درس و بحث می‌پرداختند و شبانگاه به حجره‌های تاریک در مدرسه‌ها بازمی‌گشتند، در چهار دهه پس از آن، کانونی شد که شعله‌های مبارزه با دودمان خبیث رضاخان را به سراسر ایران می‌فرستاد و دل‌های افسرده و ناامید را برمی‌افروخت و جوانان منزوی را به میانه میدان می‌کشاند.
و همین حوزه بود که چندی پس از درگذشت موسس‌اش، با قدوم مرجع عظیم‌الشأن، آیت‌الله بروجردی، قله علمی و تحقیقی و تبلیغی تشیع در سراسر جهان شد. سرانجام همین حوزه بود که در کمتر 6 دهه، قدرت معنوی و وجهه مردمی خود را به آنجا رساند که توانست رژیم خائن و فاسد و فاسق پادشاهی را به دست مردم ریشه‌کن کند و پس از قرن‌ها، اسلام را در جایگاه حاکمیت سیاسی کشوری بزرگ و بافرهنگ و دارای همه‌گونه استعداد بنشاند.

حوزه علمیه قم، ایران را پیشروِ دین‌گرایی در سراسر جهان ساخت
متخرج همین حوزه پربرکت بود که ایران را الگوی اسلام‌خواهی در جهان اسلام، بلکه پیشرو دین‌گرایی در سراسر جهان ساخت؛ با خطاب پیامبرانه او خون بر شمشیر پیروز شد؛ باتدبیر او جمهوری اسلامی متولد شد؛ با شجاعت و توکل او ملت ایران در برابر تهدیدها سینه سپر کرد و بر بسیاری فائق آمد؛ امروز با درس‌ها و مواریث او کشور در بسیاری از ابعاد زندگی، مانع‌ها را در می‌نوردد و پیش می‌رود.
رحمت و رضوان پیوسته خدا بر بنیان‌گذار این حوزه پربرکت و باعظمت و این شجره طیبه پرثمر؛ انسان والا و دانا و مبارک، عالم دین و آراسته به آرامش یقین، حضرت آیت‌الله‌العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری.

نکات لازم برای حوزه پیشرو و سرآمد
اکنون لازم است درباره چند موضوع که گمان می‌رود به کار امروز و فردای حوزه علمیه خواهد آمد، سخنانی گفته شود، به امید آن که حوزه موفق کنونی را در راه رسیدن به حوزه‌ای «پیشرو و سرآمد» کمک کند.
ادبیات رایج در این باره، کوته و نارسا است. حوزه برخلاف آنچه این ادبیات نشان می‌دهد، صرفا یک موسسه تدریس و تدرس نیست، بلکه مجموعه‌ای از علم، تربیت، کارکردهای اجتماعی و سیاسی است. ابعاد گوناگون این واژه پرمعنا را عمدتا می‌توان این‌گونه فهرست کرد:
۱. یک مرکز علمی با تخصص‌های معین؛
۲. مرکز تربیت نیروی مهذب و کارآمد برای هدایت دینی و اخلاقی جامعه
۳. خط مقدم جبهه تقابل با تهدیدهای دشمنان در عرصه‌های گوناگون
۴. مرکز تولید و تبیین اندیشه اسلام در باب نظامات اجتماعی؛ از نظام سیاسی و شکل و محتوای آن، تا نظامات مربوط به اداره کشور و تا نظام خانواده و روابط شخصی، بر اساس فقه و فلسفه و منظومه ارزشی اسلام
۵. مرکز و شاید قله نوآوری‌های تمدنی و آینده‌نگری‌های لازم در چارچوب پیام جهانی اسلام.
این سرفصل‌ها است که واژه «حوزه علمیه» را معنی می‌کند و عناصر تشکیل‌دهنده آن و به تعبیری «انتظارات» از آن را نشان می‌دهد؛ همین‌ها است که تلاش برای تقویت و پیشرفت آنها، می‌تواند حوزه را به معنی واقعی «پیشرو و سرآمد» نماید و چالش‌ها و تهدیدهای محتمل پیش رو را علاج کند.

حوزه قم، وارث سرمایه سترگ علمی شیعه است
درباره هر یک از این سرفصل‌ها واقعیات و نیز نظراتی وجود دارد که به اجمال می‌توان این‌گونه بیان کرد:
اول- مرکز علمی: حوزه قم، وارث سرمایه سترگ علمی شیعه است. این ذخیره در نوع خود بی‌نظیر، محصول اندیشه‌ورزی و پژوهشگری هزاران عالم دینی در دانش‌هایی همچون فقه و کلام و فلسفه و تفسیر و حدیث، در طول هزار سال است.
تا پیش از اکتشافات علوم طبیعی در قرن‌های اخیر، حوزه‌های علمی شیعه، عرصه‌ای برای پرداختن به علوم دیگر نیز به شمار می‌رفته؛ ولی در همه ادوار، محور اصلی بحث و تحقیق در حوزه‌ها، «علم فقه» و پس از آن با فاصله‌ای، «کلام و فلسفه و حدیث» بوده است.
پیشرفت تدریجی علم فقه در طول این دوره طولانی، از زمان شیخ طوسی تا عصر محقق حلی و از آنجا تا شهید، از آنجا تا محقق اردبیلی، از آنجا تا شیخ انصاری و تا دوران کنونی برای اهل فن محسوس است. معیار در پیشرفت فقه، افزودن به داشته‌ها یعنی تولیدات علمی فاخر و ارتقای سطح علم و یافته‌های جدید است؛ ولی امروز با نگاه به تحولات سریع و شدید فکری و عملی در دوران‌های معاصر، مخصوصا در سده اخیر، انتظاراتی بیش از این را در زمینه پیشرفت علمی حوزه باید مورد توجه قرار داد.
در خصوص علم فقه این نکات درخور ملاحظه است: اولا فقه، پاسخ دین به نیازهای عملی فرد و جامعه است. با عقلانیت تحول‌یافته نسل‌ها، این پاسخگویی باید امروز بیش از گذشته دارای پشتوانه فکری و علمی استوار و درعین‌حال قابل‌فهم و هضم باشد. دیگر اینکه پدیده‌های پیچیده و پرتعداد در زندگی امروز مردم، سوال‌های بی‌سابقه‌ای را پیش می‌آورد که فقه معاصر باید پاسخ آنها را آماده داشته باشد.
دیگر اینکه امروز با تشکیل نظام سیاسی اسلام، سوال اصلی، چگونگی نگاه کلان شارع به ابعاد فردی و اجتماعی زندگی بشر و پایه‌های اصولی آن است؛ از نگاه به انسان و جایگاه انسانی و هدف‌های زندگی او، تا نگاه به شکل مطلوب جامعه بشری و نگاه به سیاست و قدرت و روابط اجتماعی و خانواده و جنسیت و عدالت و دیگر ابعاد زندگی. فتوای فقیه در هر مسئله باید نشان‌دهنده بخشی از این نگاه کلان باشد.
الزام مهم برای دست‌یافتن به این خصوصیات، اولا آشنایی فقیه با همه ابعاد و معارف دینی در همه زمینه‌ها و ثانیا آشنایی مناسب با یافته‌های امروز بشر در عرصه علوم‌انسانی و دانش‌های مرتبط با زندگی انسان است. باید پذیرفت که ذخیره انباشته علم در حوزه این ظرفیت را دارد که طلبه را به این حد از توانایی‌های علمی برساند، مشروط بر اینکه برخی نکته‌ها در شیوه کار کنونی با چشم باز دیده و با دست توانا علاج شود.
یکی از این نکته‌ها، طولانی‌بودن دوره تحصیل است. دوره متن‌خوانی طلبه به شیوه‌ای سوال‌برانگیز می‌گذرد؛ طلبه ناگزیر است کتاب قطور و محققانه یک عالِم بزرگ را به عنوان کتاب درسی بیاموزد. این کتاب در واقع مربوط به هنگام ورود او به مرحله تحقیق اجتهادی است و سپردن آن به او پیش از این مرحله، تنها اثرش، طولانی کردن زمان متن‌خوانی است. کتاب درسی باید حاوی مطلب و زبان مناسب طلبه برای دوران محدود پیش از ورود به مرحله تحقیق باشد. تلاش موفق یا ناموفق بزرگانی همچون آخوند خراسانی، حاج شیخ عبدالکریم حائری و حاج سید صدرالدین صدر برای جایگزین‌کردن کتاب‌هایی چون قوانین و رسائل و فصول، با کفایه و درر الفوائد و خلاصة‌الفصول، با نگاه به همین ضرورتِ مهم بوده است. با اینکه آنها در زمانی زندگی می‌کردند که طلبه با انبوه واردات ذهنی و تکالیف عملی مانند امروز روبه‌رو نبود.


نکته دیگر، مسئله اولویت‌های فقهی است. امروز با تشکیل نظام اسلامی و مطرح‌شدن حکمرانی به شیوه اسلام، موضوعات مهمی برای حوزه اولویت یافته که در گذشته مطرح نبوده است؛ مسئله‌هایی از قبیل روابط دولت با مردمش و با دولت‌ها و ملت‌های دیگر، موضوع نفی سبیل، نظام اقتصادی و پایه‌های اصولی آن، پایه‌های اصولی نظام اسلامی، منشأ حاکمیت از نظر اسلام، نقش مردم در آن و موضع‌گیری در قضایای مهم و در مقابل نظام سلطه، مفهوم و محتوای عدالت، ده‌ها موضوع اساسی و بعضا حیاتی دیگر، برای امروز و فردای کشور دارای اولویت و منتظر پاسخ فقهی است. (برخی از آنها دارای جنبه کلامی نیز هست که در جای خود باید بحث شوند.)
در شیوه کار کنونی حوزه، در بخش فقهی، توجه کافی به این اولویت‌ها دیده نمی‌شود. گاه می‌بینیم برخی مهارت‌های علمی که عموما جنبه آلی و مقدماتی برای رسیدن به حکم شرع را دارد یا بعضی موضوعات فقهی یا اصولی خارج از اولویت‌ها، فقیه و محقق را با شیرینی وسوسه‌انگیز خود، چنان در خود غرق می‌کند که ذهن او را به‌کلی از آن مسائل اصلی و اولویت‌دار منصرف می‌سازد و فرصت‌های بی‌جایگزین و سرمایه‌های انسانی و مالی را فدا می‌کند، بی‌آنکه در وانفسای هجوم کفر، کمکی به تبیین سبک زندگی اسلامی و هدایت جامعه برساند. اگر هدف کار علمی، اظهارفضل و سُمعه علمی و مسابقه در فاضل‌نما شدن باشد، مصداق فعل مادی و دنیاگرایانه و «اِتَّخَذَ اِلهَهُ هَواه» ‌ خواهد بود.

تربیت نیروی مهذب و کارآمد
حوزه نهادی برون‌گراست. خروجی حوزه در همه سطوح، در خدمت فکر و فرهنگ جامعه و انسان‌هاست. حوزه موظف به «بلاغ مبین» است. دامنه این بلاغ، گستره‌ای عظیم است از معارف والای توحیدی تا وظایف شخصی شرعی، از تبیین نظام اسلامی و شاکله و وظایف آن تا سبک زندگی و محیط‌زیست و حمایت از طبیعت و از حیوان، بسی عرصه‌ها و زوایای دیگر حیات بشری. حوزه‌های علمیه از دیرباز به این وظیفه سنگین پرداخته و کسان بسیاری از متخرجان ‌ آنها در سطوح مختلف علمی به شیوه‌های گوناگونِ تبلیغ دین روی آورده و عمری در آن گذرانده‌اند. پس از انقلاب، نهادهایی برای نظم بخشیدن و احیانا قوام دادن به محتوای این حرکت‌های تبلیغی در حوزه پدید آمد. خدمات با ارزش آنان و دیگر متحرفان ‌ امر تبلیغ دین نباید نادیده گرفته شود. آنچه مهم است، آشنایی با فضای فکر و فرهنگ جامعه و ایجاد تناسب میان آورده‌های تبلیغی با واقعیت‌های فکری و فرهنگی در میان مردم به‌ویژه جوانان است. در این بخش حوزه دچار مشکل است. این صدها مقاله و مجله و گفتارهای مجلسی و تلویزیونی و امثال آن، در برابر سیل القائات مغالطه‌آمیز، نمی‌تواند وظیفه بلاغ مبین را چنان‌که نیاز و شایسته است، به انجام رساند.

جای عناصر کلیدی «تعلیم» و «تهذیب»
رساندن پیامی که به‌روز و پرکننده خلأ و برآورنده هدف دین باشد، حتما نیازمند آموزش و فراگیری است. دستگاهی باید متصدی این ماموریت شود و قدرت اقناع، آشنایی با شیوه گفت‌وگو، آگاهی از نوع تعامل با افکار عمومی و فضای رسانه‌ای و مجازی، انضباط در مواجهه با عنصر مخالف را به طلبه بیاموزد و با تمرین و ممارست، در دوره‌ای محدود، او را آماده ورود به این میدان کند. از سویی با استفاده از ابزارهای فنی روز، تازه‌ترین و شایع‌ترین القائات و آفت‌های فکری و اخلاقی را گردآوری و بهترین و رساترین و قوی‌ترین پاسخ را در قالب ادبیات متناسب با زمان برای آن فراهم کند و از سوی دیگر لازم‌ترین دانستنی‌های دینی متناسب با وضع فرهنگی و فکری روز را به صورت بسته‌های مناسب اندیشه و فرهنگ نسل جوان و نوجوان و خانواده‌ها تدوین نماید. این مجموعه شکلی و محتوایی، مهم‌ترین موضوع تعلیم در این بخش است.

فرهنگ تحمیلی و القائی غرب، با سرعتی روزافزون
رو به کج‌رَوی و انحطاط است
در کار تبلیغ، موضع ایجابی و حتی تهاجمی، از موضع دفاعی مهم‌تر است. آنچه درباره دفع و رفع شبهه‌ها و القائات گفته شد، نباید دستگاه تبلیغ را از تهاجم به مسلمات فرهنگ انحرافی رایج در جهان و احیانا در کشور ما، به غفلت بکشاند. فرهنگ تحمیلی و القائی غرب، با سرعتی روزافزون، رو به کج‌روی و انحطاط است؛ حوزه فلسفه‌دان و متکلم، به دفاع در برابر شبهه‌انگیزی بسنده نمی‌کند بلکه در قبال این کج‌روی و گمراهی، چالش‌های فکری می‌آفریند و مدعیان گمره‌ساز را مجبور به پاسخگویی می‌کند.

حوزه نیازمند تحرکی بیش از گذشته در تاکید
بر توصیه‌های اخلاقی است
تدارک این دستگاه آموزش‌دهنده از جمله اولویت‌های حوزه است؛ این پرورش «مجاهد فرهنگی» است و باتوجه‌به تحرک دشمنان دین که به جد در حال نیروپروری به‌خصوص در برخی عرصه‌های مهم هستند، شایسته است بسیار جدی شمرده شود و شتاب بگیرد. تهذیب، ضرورت دیگری در کنار تعلیم است. تهذیب به معنی منزوی‌پروری نیست. بخش عمده‌ای از گستره فعالیت مجاهد فرهنگی، دعوت به تهذیب نفس و اخلاق اسلامی است، و این بدون برخورداری دعوت‌کننده از آنچه بدان دعوت می‌کند، کاری بی‌اثر و بی‌برکت است. حوزه نیازمند تحرکی بیش از گذشته در تاکید بر توصیه‌های اخلاقی است. شما طلاب و فضلای جوان به طور حتم قادرید به مدد دل‌پاک و ناآلوده و زبان صادق خود، وظیفه تهذیب اخلاقی نسل جوان امروز را به سرانجام برسانید، مشروط بر اینکه نخست از خود شروع کنید. اخلاص در عمل و بستن راه بر وسوسه مال و نام و مقام، کلید ورود به فضای دلنواز معنویت و حقیقت است؛ چنین است که کار دشوار مجاهدت فرهنگی، وظیفه‌ای شیرین و حرکتی اثرگذار خواهد شد. سختی‌های طلبگی در چنین وضعی به جای آنکه مانع رفتار مجاهدانه تبلیغ شود، به وسیله‌ای برای اراده‌ محکم و عزم راسخ تبدیل خواهد شد. تاکید می‌کنم که به صحنه‌ تبلیغ دین هرگز به چشم یک میدان بی‌رقیب نباید نگریست و از مقابله با ابهام‌ها و مغالطاتی که پی‌درپی به صحنه فرستاده می‌شود، لحظه‌ای نباید غفلت کرد. در این بخش، در کنار تربیت نیرو برای بلاغ مبین، باید تربیت نیرو برای وظایف خاص در نظام و اداره‌ کشور و نیز تربیت نیرو برای سامان‌دادن به درون حوزه علمیه و انجام‌دادنِ وظایف آن نیز مورد توجه قرار گیرد که مستلزم بحث جداگانه است.

خط مقدم جبهه‌، تقابل با تهدیدهای دشمن
این یکی از ناشناخته‌ترین ابعاد حوزه‌های علمیه و کارکرد مجموع علمای دین است. بی‌شک هیچ حرکت اصلاحی یا انقلابی در ۱۵۰ سال اخیر را در ایران و عراق نمی‌توان یافت که علمای دین آن را رهبری نکرده یا در خطوط مقدم آن حضور نداشته‌اند. این نشانه مهمی از سرشت حوزه‌های علمیه است. در طول این دوران، در همه موارد سیطره‌جویی استعمار و استبداد، تنها علمای دین بودند که ابتدا وارد میدان شده و در بسیاری موارد به برکت حمایت مردم توانستند دشمن را ناکام بگذارند. هیچ‌کس جز آنان جرئت دم‌زدن نداشت یا مسئله را به‌درستی درک نمی‌کرد و پس از فریاد علما بود که شاید دیگرانی هم صدایی بلند می‌کردند.
کسروی که از معاندین سرسخت علمای دین به شمار می‌رود، اعتراف می‌کند که آغاز جنبش مشروطه از همراهی بخردانه‌ دو سیّد بهبهانی و طباطبائی پدید آمد. آری، آن روزها که غول استبداد در ایران پرچم افراشته بود، هیچ‌کس جز مراجع و علما جرئت دم‌زدن نداشت. قراردادهای ننگین در طول این مدت با مخالفت و ممانعت علما بود که ابطال شد؛ قرارداد رویتر با جلوگیری حاج ملّاعلی کنی، عالِم بزرگ تهران؛ قرارداد تنباکو با حکم میرزای شیرازی، مرجع اعلی و همراهی علمای بزرگ ایران؛ قرارداد وثوق‌الدوله با افشاگری مدرس؛ مبارزه با منسوجات خارجی با ابتکار آقا نجفی اصفهانی و همراهی علمای اصفهان و پشتیبانی علمای نجف و مواردی دیگر.
در همان سال‌های مقارن با تشکیل حوزه قم، بخش‌هایی از عراق و مرزهای ایران، با مرکزیت نجف و کوفه، صحنه‌ جنگ مسلحانه علما با قوای اشغالگر انگلیس بود؛ نه‌تنها طلاب و مدرسین که برخی علمای معروف همچون سید مصطفی کاشانی و بعضی فرزندان مراجع در این درگیری‌ها شرکت داشتند که برخی شهید و بسیاری پس از آن به نقاط دوردست مستعمرات انگلیس تبعید شدند. فعالیت مراجع بزرگ در مسئله فلسطین نیز چه در اوایل قرن که سیاست کوچ و تسلیح صهیونیست‌ها در فلسطین اجرا می‌شد و چه در دهه سوم آن که بخش مهم فلسطین رسما به صهیونی‌ها سپرده و دولت جعلی صهیونی اعلام کرد که از بخش‌های افتخارآمیز حوزه‌های علمیه است. نامه‌ها و بیانیه‌های آنان در این باره، در شمار ارزشمندترین اسناد تاریخی است.
نقش بی‌بدیل حوزه قم و سپس دیگر حوزه‌های علمیه در ایران در ایجاد نهضت اسلامی و برپاکردن انقلاب و توجیه افکار عمومی و به میدان آوردن عموم مردم نیز از برجسته‌ترین نشانه‌های هویت جهادی حوزه‌های علمیه است. تحصیل‌کردگان حوزه با ذهن‌های فعال و زبان‌های گویا از نخستین کسانی بودند که به غریو دشمن‌شکنِ امام مجاهد پاسخ گفته و با سرعت و جدیت و همراه با تحمل صدمات، وارد میدان شده و به گسترش مفاهیم انقلابی و توجیه افکار عمومی پرداختند.
با آگاهی از این حقایق است که امام راحل (رضوان‌الله علیه) در پیام پرمحتوا و تکان‌دهنده خود به حوزه‌های علمیه، ‌ روحانیت را پیش‌کسوت شهادت در همه انقلاب‌های مردمی و اسلامی دانسته‌، و متقابلا راه شهدا و کار آنها را رسیدن به حقیقت تفقه شمرده‌اند. در تعبیری دیگر علما را پیش‌گام در میدان جهاد و حمایت از میهن و حمایت از مظلومان معرّفی کرده‌اند. برای آینده حوزه هم بیشترین امید خود را به طلّاب و فضلائی بسته‌اند که دغدغه نهضت و مبارزه و انقلاب، آنها را به تحرک واداشته است و از کسانی که فارغ از این مسائل حیاتی، فقط به کتاب و درس خود اکتفا می‌کرده‌اند، گلایه‌مندی خود را نشان داده‌اند. در این پیام بارها به تحجرگرایان اشاره شده و نسبت به نفوذ دشمن با استفاده از غفلت آنان هشدار و درباره شیوه‌های تحول‌یافته‌ دین‌فروشی اعلام‌خطر شده است. به نظر صائب امام بزرگوار، شکارچیان استعمار در سراسر جهان در کمین شیردلان روحانی سیاست‌شناس نشسته و برای مبارزه با مجد و عظمت و نفوذ مردمی روحانیت برنامه‌ریزی می‌کنند.
در آن متنِ خردمندانه که با احساساتی عارفانه و عاشقانه به نگارش درآمده است، دلواپسی امام بزرگوار از اینکه جریان تحجر و تقدس‌نمایی، حوزه علمیه را دچار وسوسه جدایی دین از سیاست و فعالیت‌های اجتماعی کند و راه درست پیشرفت را مسدود سازد، آشکار است. این دغدغه ناشی از ترویج جریان خطرناکی است که دخالت حوزه در مسائل اساسی مردم و ورود در فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی و مبارزه آن با ظلم و فساد را منافی با قدسیت دین و حریم معنوی آن وانمود می‌کند و روحانیت را به صلح کل بودن و دوری‌کردن از مخاطرات ورود در سیاست سفارش می‌کند.
ترویج این توهم باطل، بزرگ‌ترین هدیه به عوامل استعمار و استکبار است که همواره از حضور و ورود علمای دین در معرکه‌ مبارزه با آنان زیان‌دیده و در موارد متعدد شکست‌خورده‌اند؛ بزرگ‌ترین هدیه به عوامل نظام فاسد و فاسق و مزدوری است که با حرکت ملت ایران به رهبری یک مرجع تقلید، ریشه‌کن و ازاله شد.
قدسیت دین بیش از همه‌جا در میدان‌های جهاد فکری و سیاسی و نظامی بروز می‌کند و با فداکاری و جهادِ حاملانِ معارف دین و نثار خون پاک آنان تثبیت می‌شود. قدسیت دین را در سیره پیامبر اعظم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) باید دید که در هنگام ورود به یثرب اولین اقدامش تشکیل حکومت و تنظیم نیروی نظامی و یکپارچه کردن عرصه سیاست و عبادت در مسجد بود.
حوزه علمیه برای حفاظت از اعتبار معنوی و وفاداری به فلسفه وجودی‌اش باید از مردم و جامعه و مسائل اساسی آن هرگز جدا نشود و جهاد را در همه گونه‌هایش در هنگام نیاز، وظیفه قطعی خود بداند. این همان سخن مهمی است که امام بزرگوار بارها با حوزه و پیشکسوت‌ها و بزرگان و به گونه ویژه با طلاب و فضلای جوان آن در میان گذاشته و بر آن تاکید کرده‌اند.

مرکز مشارکت در تولید و تبیین نظامات اجتماعی
کشورها و جوامع بشری در همه شئون اجتماعی خود با نظامات مشخصی اداره می‌شوند؛ شکل حکومت، شیوه حکمرانی (استبداد، مشورت و...)، نظام قضائی و داوری در اختلافات و تخلفات و موضوعات حقوقی یا جزائی، نظام اقتصادی و مالی و مسئله پول و غیره، نظام اداری، نظام کسب‌وکار، نظام خانواده و دیگرها و دیگرها، همه در شمار شئون اجتماعی کشورند که در جوامع عالم به شیوه‌های گوناگون و در قالب نظام‌های گوناگون اداره می‌شوند. بی‌شک هر یک از این نظام‌ها متکی بر یک پایه فکری- چه برآمده از ذهن متفکران و صاحب‌نظران و چه زاییده از سنت‌ها و عادت‌های بومی و ارثی- و برخاسته از آن است. در حکومت اسلامی این مبنا و قاعده طبعا باید برگرفته از اسلام و متون معتبر آن باشد و نظامات اداره جامعه از آنها استخراج شود. فقه شیعه اگرچه جز در برخی موارد- همچون باب قضا- به گونه کافی به این کار نپرداخته، ولی به برکت قواعد گسترده فقهی مستفاد از کتاب و سنت و نیز به مدد عناوین ثانویه، کفایت لازم را برای طراحی نظام‌های گوناگون اداره جامعه داراست. در باب اصل و منشأ حکومت، کار برجسته امام راحل در مباحث «ولایت‌فقیه» در هنگام تبعید به نجف، آغازی مبارک بود و راه تحقیق را به روی فضلای حوزوی گشود و پس از تشکیل جمهوری اسلامی، ابعاد گوناگون آن در نظر و عمل تکامل یافت؛ ولی این کار در بسیاری از نظامات اجتماعی کشور همچنان نافرجام و بی‌سامان باقی مانده است.
این خلأ را حوزه باید پُر کند؛ این در شمار وظایف حتمی حوزه علمیه است. امروز با حاکمیت و استقرار نظام اسلامی، وظیفه فقیه و فقاهت سنگین است. امروز نمی‌توان فقاهت را به تعبیر امام راحل، همچون ناآگاهان، غرق‌شدن در احکام فردی و عبادی دانست. فقه امت‌ساز، محدود به حد و اندازه احکام عبادی و وظایف فردی نیست.
البته حوزه برای طراحی و تنظیم نظامات اجتماعی نیاز دارد که با یافته‌های امروز جهان درباره این نظامات به‌اندازه لازم آشنایی داشته باشد. این آشنایی، فقیه را قادر خواهد ساخت که با بهره‌برداری از درست و نادرست این یافته‌ها، حضور ذهن لازم برای استفاده از تصریحات و اشارات کتاب و سنت بیابد و شاکله نظامات اجتماعی را برای اداره جامع و کامل جامعه بر اساس اندیشه اسلامی طراحی کند.
در کنار حوزه، دانشگاه کشور نیز در این زمینه، دارای توان و تکلیف است؛ این می‌تواند یکی از موارد همکاری حوزه و دانشگاه باشد. کار بزرگ دانشگاه آن است که در علوم‌انسانی مرتبط با نظامات حاکمیتی و مردمی، به کمک نگاه محققانه و نقاد، درست و نادرست نظرات رایج دانش جهان را مشخص کند و با همکاری حوزه، محتوای اندیشه دینی را در قالب‌های متناسب ارائه کند.

نوآوری‌های تمدنی در چارچوب پیام جهانی اسلام
این برجسته‌ترین انتظار از حوزه علمیه است. شاید بلندپروازی و آرزوپروری تلقی شود. در آن شب تاریخی پس از حمله به فیضیه در سال ۴۲ که امام راحل در خانه خود پس از نماز عشاء، برای جمع محدود و مرعوب طلاب سخن می‌گفت، شاید این تعبیر بلند که «اینها می‌روند و شما می‌مانید»، به نظر بعضی از ما بلندپروازی و آرزوپروری تلقی می‌شد، اما گذر زمان نشان داد که ایمان و صبر و توکل، کوه موانع را از جا می‌کند و کید دشمنان در برابر سنت الهی ناکارآمد است. استقرار «تمدن اسلامی» برترین هدف دنیایی انقلاب است، یعنی تمدنی که در آن، علم و فناوری و منابع انسانی و منابع طبیعی و همه توانایی‌ها و همه پیشرفت‌های بشری و حکومت و سیاست و نیروی نظامی و هرآنچه در اختیار بشر است، در خدمت عدالت اجتماعی و رفاه عمومی و کاستن از فواصل طبقاتی و افزودن بر پرورش معنوی و ارتقای علمی و شناخت روزافزون طبیعت و استحکام ایمان به کار می‌رود.
تمدن اسلامی، مبتنی بر توحید و ابعاد اجتماعی و فردی و معنوی آن است؛ مبتنی بر تکریم انسان از جهت انسانیت- و نه از جهت جنس و رنگ و زبان و قومیت و جغرافیا- است؛ متکی بر عدالت و ابعاد و مصادیق آن است؛ متکی بر آزادی انسان در عرصه‌های گوناگون است؛ متکی بر مجاهدت عمومی در همه میدان‌هایی است که در آنها نیاز به حضور جهادی هست. تمدن اسلامی در نقطه مقابل تمدن مادی کنونی است. تمدن مادی از آغاز با استعمار، با تصرف سرزمین‌ها و تحقیر ملت‌های ضعیف، با کشتارهای دسته‌جمعی بومیان، با استفاده از علم برای سرکوب دیگران، با ظلم، با دروغ، با ایجاد دره‌های طبقاتی، با زورگویی شروع شد و به‌تدریج فساد و انحراف از مبانی اخلاقی و تحفظ‌های جنسی نیز در آن راه یافت و رشد کرد. امروز نمونه‌های آشکار و کامل‌شده این بنای کج‌نهاد را در کشورهای غربی و دنباله‌روان آنها می‌بینیم: قله‌های ثروت در کنار دره‌های فقر و گرسنگی؛ زورگویی شیفتگان قدرت به هرآن‌کس که بتوان به او زور گفت؛ به‌کارگیری علم برای کشتارهای عمومی؛ کشاندن فساد جنسی به داخل خانواده‌ها و تا کودکان و نونهالان؛ ظلم و قساوت بی‌نظیر در نمونه‌هایی همچون غزه و فلسطین؛ تهدید به جنگ به خاطر دخالت در امور دیگران در نمونه‌هایی مانند رفتار دولتمردان آمریکا در دوران‌های اخیر. بدیهی است که این تمدن باطل رفتنی است و ازاله خواهد شد؛ این، سنت حتمی آفرینش است: «اِنَّ الباطِلَ کانَ زَهوقاً» ‌ «فَاَمَّا الزَّبَدُ فَیَذهَبُ جُفاءً»‌. وظیفه امروز ما اولا کمک به ابطال این باطل و ثانیا تدارک تمدن جایگزین در نظر و عمل به‌قدر توانایی است. اینکه بگویند: «دیگران نتوانستند، پس ما هم نمی‌توانیم»، مغالطه است. دیگران هر جا با ایمان و با محاسبه و با استقامت حرکت کردند، توانستند و پیروز شدند. نمونه واضح و پیش چشم ما: انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی.
در این مبارزه آسیب‌ها و ضربه‌ها و دردها و فقدان‌هایی هست که باید تحمل شود. در این صورت پیروزی حتمی است. پیامبر اعظم (صلی‌الله علیه و له و سلم) شبانه و مخفیانه از مکه و از میان حلقه بت‌پرستان بیرون آمد و در غار پنهان شد، ولی پس از هشت سال باشکوه و اقتدار به مکه قدم نهاد و کعبه را از بت‌ها و مکه را از بت‌پرستان پیراست. در این هشت سال رنج بی‌حساب برد و یارانی چون حمزه را از دست داد، ولی پیروز شد. دفاع مقدس هشت‌ساله ما هم در برابر ائتلاف جهانیِ قدرتمندان ظالم و دروغگو نمونه‌ای دیگر است. حوزه بزرگ و کارآمد امروز قم هم که در آغاز با آن محنت‌ها روبه‌رو بود، نمونه جلوی چشم ماست؛ از این نمونه‌ها فراوان می‌توان یافت. حوزه علمیه در این بخش وظیفه‌ای ارزشمند بر دوش دارد، و آن در درجه اول، ترسیم خطوط اصلی و فرعی تمدن نوین اسلامی است و سپس تبیین و ترویج و فرهنگ‌سازی آن در جامعه است. این از جمله برترین مصادیق «بلاغ مبین» است. در باب ترسیم شاکله تمدن اسلامی، فقه به‌نوعی و علوم عقلی به‌نوعی نقش دارند. فلسفه اسلامی ما باید برای مسائل اصلی خود، امتداد اجتماعی ترسیم کند. فقه ما هم با گسترش میدان دید و نوآوری در استنباط، مسائل نوپدید چنین تمدنی را احصاء و احکام آن را معین کند.
بیان روشن امام بزرگوار درباره فقاهت و روش آن در حوزه علمیه راه‌گشاست. در این بیان، شیوه استنباط همان روش فقه سنتی و به تعبیر ایشان، اجتهاد جواهری است؛ با این حال «زمان» و «مکان» دو عنصر تعیین‌کننده در اجتهادند. ممکن است موضوعی در گذشته حکمی داشته ولی با تغییر روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد، اکنون حکم جدیدی یافته باشد. این تغییر حکم ناشی از آن است که موضوع هر چند در ظاهر همان موضوع قبلی است، ولی باتوجه‌به تغییر روابط سیاسی و اجتماعی و غیره، در واقع تغییر کرده و موضوع جدیدی شده است، پس حکم جدیدی می‌طلبد. افزون بر این، حوادث پی‌درپی جهانی و پیشرفت‌های علمی و غیره در مواردی می‌تواند فقیه ماهر را در یک مدرک از کتاب و سنت، به فهم تازه‌ای برساند و حجت شرعی برای تغییر حکم شود؛ همچنان که در تبدل رای مجتهدان غالبا اتفاق می‌افتد. درهرحال، فقه باید فقه بماند و نوفهمی تبدیل به ناخالص‌سازی شریعت نشود. درباره تعریف و تفسیر از عنوان حوزه علمیه و محتوای عمیق آن به آنچه گفته شد بسنده می‌کنم و سخنی کوتاه درباره حوزه قم که اکنون به صدسالگی رسیده است، می‌گویم.