آگاه: در دنیای پرهیاهوی قرن چهارم و پنجم هجری، مردی از روستایی کوچک در حومه شهر کاث خوارزم (امروزه به نام «برونی» در ازبکستان شناخته میشود) برخاست که نامش با محل تولدش گره خورد: «بیرونی.» این نام در واقع استعارهای از تمام زندگی اوست؛ چرا که او پیوسته از مرزهای دانش، فرهنگ و جغرافیا فراتر رفت و به یکی از بزرگترین اندیشمندان تاریخ تبدیل شد. زندگی ابوریحان محمد بن احمد بیرونی از همان آغاز با آشوبهای سیاسی و سفرهای پرماجرا همراه بود. او ۲۵ سال اول زندگی خود را در زادگاهش سپری کرد و به یادگیری علوم رایج زمان خود، ازجمله فقه، الهیات، ریاضیات، نجوم و طب پرداخت. در این دوره، او از تعالیم اساتید بزرگی همچون بونصر منصور بن علی بن عراق بهره برد.
پایهگذاری علم مدرن
با این حال، مسیر زندگی بیرونی، همچون بسیاری از نخبگان زمانه، با وقایع سیاسی دستخوش تغییر شد. حملات و جنگها، او را وادار به سفرهای اجباری به بخارا، ری و جرجان کرد. حتی پس از تصرف گرگانج توسط سلطان محمود غزنوی، برخی منابع تاریخی روایت میکنند که بیرونی بهعنوان اسیر به دربار غزنه برده شد. این زندگی پرفرازونشیب، تصویری انسانی و دراماتیک از شخصیتی را ترسیم میکند که در دل این آشوبها، هرگز از کنجکاوی و اشتیاق خود به علم دست نکشید. او حتی در این شرایط دشوار نیز به رصد و نگارش آثارش ادامه داد و در همین دوران بود که آثار مهمی چون «الآثار الباقیه عن القرون الخالیه» را تالیف کرد. آنچه بیرونی را از دانشمندان همعصرش متمایز میکند، نهتنها گستره وسیع دانش او، بلکه روش بیبدیل او در پژوهش بود. در دورانی که پیروی از نظرات قدما، بهویژه ارسطو، یک سنت رایج بود، بیرونی با رویکردی انتقادی و بیطرف، به مشاهده، تجربه و اثبات تکیه داشت. او حقیقت را تنها در نوشتهها و گفتهها جستوجو نمیکرد، بلکه به آزمونهای مستقیم و مشاهده پدیدههای طبیعی علاقهمند بود. جورج سارتن، مورخ برجسته تاریخ علم در مقایسهای دقیق بین بیرونی و ابن سینا، به این تفاوت بنیادین اشاره میکند. او بیرونی را «صاحب روحی پرتکاپو و نقاد» میداند که بیشتر کاشف بود و از این لحاظ به آرمان علمی جدید نزدیکتر میشد. در مقابل، ابن سینا را یک «سازماندهنده» و «جامعالعلوم» توصیف میکند. این تمایز نشان میدهد که بیرونی تنها به جمعآوری و طبقهبندی دانش موجود بسنده نمیکرد، بلکه همواره به دنبال کشف و نوآوری بود و این ویژگی او را به یک پیشگام روششناختی تبدیل کرد.همچنین، شهید مطهری درباره مقام فلسفی ابوریحان میگوید که گرچه او اثر فلسفی خاصی ندارد و در فهرستی که از تالیفاتش داده است، اثر خاص فلسفی به چشم نمیخورد و همین امر موجب شد که بیهقی در «تتمة صوان الحکمة» بگوید که او در مسائل فلسفی ماهر نبوده است، ولی در عصر ما گروهی خلاف این فکر میکنند و ازآنجاکه پایبند فلسفه ارسطویی نبود، او را پیشرفتهتر از معاصرین خود میدانند. میراث بیرونی، همانطور که امیرمحمد گمینی، دانشیار دانشگاه تهران اشاره میکند، مانند «فونداسیون یک آسمانخراش» است. شاید امروزه بهطور مستقیم از فرمولها و محاسبات او استفاده نشود، اما بدون آن بنیان، بسیاری از بناهای علمی بعدی هرگز شکل نمیگرفتند. آثار او بستری برای تکامل اندیشه بشری فراهم آورد و به همین دلیل مطالعه آنها از اهمیت ویژهای برخوردار است.
تولد انسانشناسی
سفر بیرونی به هند، تنها یک ماجراجویی نبود، بلکه تولد یک رشته جدید علمی را رقم زد. او به همراه لشکر سلطان محمود به هند رفت، اما نگاه او نگاه یک فاتح یا جنگجو نبود، بلکه نگاه یک پژوهشگر مردمنگار بود. حاصل این سفر، کتاب بینظیر «تحقیق ما للهند» است که به گفته آریا یونسی، پژوهشگر مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، یکی از اولین کتابهای مردمنگاری اسلامی است. ویژگی اصلی این اثر، بیطرفی و داخلنکردن قضاوتها و پیشفرضهای مولف در اثر است. بیرونی در مقدمه کتابش، حتی به پیشداوریهای خود هندیها در مورد دیگران نیز اشاره میکند و این رویکرد انتقادی، ارزش کار او را دوچندان میکند. او با تسلط کامل بر زبان سانسکریت، از منابع دستاول استفاده کرد و توانست دین، فلسفه، علوم و آداب و رسوم هندیان را به شکلی دقیق و بیطرفانه مستند کند. جرج سارتن نیز این ویژگی او را ستوده و بیرونی را نخستین مسلمانی میداند که به پژوهش در فلسفه هند پرداخت و واسطهای بین دو اقلیم بشری ایران و هند شد.این تواناییها، در کنار جهانبینی بیطرفانه بیرونی که پیشتر به آن اشاره شد، او را قادر ساخت تا نه فقط یک مترجم اطلاعات، بلکه یک «انسانشناس» واقعی باشد. «تحقیق ماللهند» تنها مجموعهای از اطلاعات نیست، بلکه یک مدل جدید از پژوهش میانفرهنگی است که بر همدلی، دقت و بیطرفی بنا شده است. به همین دلیل است که او را «پدر انسانشناسی» و «بنیانگذار هندشناسی» میدانند.
میراث ابدی یک دانشمند
زندگی پربار بیرونی با آخرین اثر او، «الصیدنه فی الطب» به پایان رسید. او این کتاب ارزشمند را در سنی بیش از ۸۰ سالگی، با چشمان کمبینا و با کمک دستیارش، ابوحامد نهشعی، تالیف کرد. این کتاب که آخرین کرد دقت و وسعت دانش اوست، به توصیف بیش از هزار دارو با منشاء گیاهی، حیوانی و معدنی میپردازد و نام آنها را به زبانهای مختلف ذکر میکند. بیرونی در این اثر، حتی بر مترجمانی که نام داروها را بهدرستی منتقل نمیکردند، انتقاد وارد میکند و این نشان میدهد که روحیه دقتورزی تا لحظه آخر با او همراه بود. میراث فکری بیرونی، تنها به آثارش محدود نشد، بلکه تاثیری عمیق بر دانشمندان پس از او، چه در جهان اسلام و چه در غرب گذاشت. دانشمندانی چون ابن سینا و ابن هیثم از دستاوردهای او بهره بردند. آثار او به زبان لاتین ترجمه شد و مفاهیم نجومی و جغرافیاییاش الهامبخش دانشمندانی چون کوپرنیک، کپلر و حتی گالیله بود و زمینهساز نوزایی علمی در غرب شد. در نهایت، ابوریحان بیرونی تنها یک عالم نبود؛ او یک «کاوشگر» بود که با نگاهی نقادانه و بیطرف، پایههای علوم جدیدی را بنا نهاد. او به ما آموخت که حقیقت نه در پذیرش کورکورانه، بلکه در مشاهده، آزمایش و پرسشگری مداوم نهفته است. میراث او بیش از آنکه مجموعهای از پاسخها باشد، روحی از پرسشگری و چراغی برای راه دانش است که هنوز هم پس از هزار سال، در آفاق فرهنگ و علم میدرخشد.
دستاوردهایی از دیروز برای آینده
یکی از شگفتانگیزترین دستاوردهای بیرونی، اندازهگیری شعاع زمین است. پیش از او اراتوستن یونانی با روشی مبتنی بر فاصله بین دو شهر و سایه ستونها، محیط زمین را محاسبه کرده بود. با این حال این روش به دلیل دقت ناکافی در اندازهگیری مسافتهای طولانی توسط کاروانهای شتر، دارای خطاهای قابلتوجهی بود. بیرونی با درک این محدودیت، روشی کاملا متفاوت و مبتکرانه ابداع کرد. او به جای پیمایش مسافتهای طولانی، از یک کوه استفاده کرد. با اندازهگیری ارتفاع کوه و زاویه افق از بالای آن، توانست شعاع زمین را با دقتی خیرهکننده محاسبه کند. مقدار به دست آمده توسط او، تنها ۱۷. کیلومتر کمتر از تخمین فعلی ناسا از شعاع قطبی زمین است. این داستان نشان میدهد که بیرونی تنها یک محاسبهگر دقیق نبود، بلکه یک نابغه در طراحی آزمایش بود. او با شناسایی نقاط ضعف روشهای قبلی، راهحلی بدیع و بهینهتر ارائه کرد که به صورت ذاتی، خطاهای کمتری داشت و این نبوغ، او را به یکی از پیشگامان روش علمی تبدیل میکند. نظریات بیرونی در زمینههایی مانند فرگشت (تکامل) و زمینشناسی ازجمله موارد کمتر گفتهشدهای هستند که عمق بینش او را نشان میدهند. درحالیکه سالها پیش از چارلز داروین، بیرونی در کتاب «تحقیق ماللهند» به روندهای طبیعی و انتخاب طبیعی اشاره کرد. او در این کتاب مینویسد که حیات جهان به زادوولد نامحدود بستگی دارد، حالآنکه جهان محدود است. این دیدگاه که بهنظریه بنیادین توماس مالتوس، اقتصاددان انگلیسی قرن نوزدهم شباهت دارد، پایهای برای درک او از انتخاب طبیعی فراهم میآورد. بیرونی با مثالهایی از کشاورزان که زرع خود را برمیگزینند و زنبورهایی که افراد بیفایده را میکشند، مفهوم «انتخاب مصنوعی» را شرح میدهد و سپس آن را با «انتخاب طبیعی» در طبیعت مقایسه میکند. در زمینه زمینشناسی، بیرونی بهعنوان یکی از پیشگامان ژئومورفولوژی شناخته میشود. در زمان او، بسیاری از دانشمندان بر این باور بودند که زمین تنها چند هزار سال قدمت دارد و پدیدههای بزرگ زمینشناختی مانند درههای عمیق یا کوههای مرتفع نتیجه وقایع ناگهانی و فاجعهآمیز (کاتاستروفیسم) هستند؛ اما بیرونی در آثارش به پدیدههایی اشاره میکند که در طول زمانهای طولانی اتفاق افتادهاند و این دیدگاه، با فرضیه رایج در تضاد بود. این نگاه «یکنواختیگرایی / Uniformitarianism» (تغییرات تدریجی و مداوم) نشاندهنده استقلال فکری بیرونی از باورهای رایج زمانش بود و جسارت او را در به چالشکشیدن مفروضات اثباتنشده به نمایش میگذارد.