۴ آبان ۱۴۰۴ - ۰۷:۱۵

در شرایطی که دستگاه دولتی در دولت دونالد ترامپ رئیس‌جمهور ایالات متحده آمریکا با تعطیلی‌هایی مکرر مواجه شده است، همزمان بحران بدهی عمومی این کشور به سطح بی‌سابقه‌ای رسیده است. آنچه در ظاهر یک کشمکش میان کنگره و کاخ سفید است، در لایه‌های پنهان‌تر، تصویر حکمرانی اقتصادی و مالی متزلزل را بازتاب می‌دهد و پیامدهای آن به مراتب فراتر از مرزهای داخلی ایالات‌متحده خواهد بود.

آگاه: تعطیلی دولت فدرال آمریکا که دیگر به پدیده‌ای مکرر بدل شده، در ماه‌های اخیر سرعت یافته است. هر هفته‌ای که دولت تعطیل می‌ماند، بهای آن برای اقتصاد آمریکا و اعتماد عمومی افزون می‌شود. بر اساس گزارش‌ها، با هر هفته تعطیلی دولت، رشد اقتصادی می‌تواند بین ۰٫۱ تا ۰٫۲ درصد کاهش پیدا کند. به گفته وزیر خزانه‌داری آمریکا، این بار وضعیت متفاوت است: «ما می‌توانیم شاهد ضربه‌ای به تولید ناخالص داخلی، باشیم.» اما چرا تعطیلی به این اراده تبدیل شده؟ بخشی از پاسخ را می‌توان در بن‌بست سیاسی میان قوه مجریه و مقننه جست‌وجو کرد: از یک‌سو رئیس‌جمهور فشار بر دستگاه‌های فدرال را به‌عنوان بخشی از مأموریت «کاهش بوروکراسی» دنبال می‌کند و از سوی دیگر، کنگره اعتقاد دارد کنترل بودجه فدرال باید به صورت جدی‌تر اعمال شود.

بدهی آمریکا: زیر پوست مجروح
در کنار تعطیلی دولت، روند رشد بدهی عمومی آمریکا نیز شتاب گرفته است. تحلیل‌ها حاکی از آن است که بدهی فدرال آمریکا اکنون بیش از ۱۲۴ درصد تولید ناخالص داخلی را تشکیل می‌دهد. همچنین، موسسات بین‌المللی و رتبه‌بندی اعتباری به این نکته تاکید می‌کنند که ادامه این روند می‌تواند اعتبار مالی آمریکا را تحت فشار قرار دهد؛ برای مثال، آژانس رتبه‌بندی «Scope Ratings» افزایش قطعی خطر کاهش رتبه اعتباری را با تعطیلی دولت مرتبط دانسته است. در تحلیل موسسه «Bipartisan Policy Center» آمده که بدهی بالا نه تنها هزینه خدمات بهره را بالا می‌برد، بلکه موقعیت دلار آمریکا را به‌عنوان ارز ذخیره جهانی نیز می‌تواند، تضعیف کند. بدین ترتیب، آمریکا در لحظه‌ای رکوردشکنی از لحاظ بدهی، با پرسش اساسی مواجه است: آیا می‌تواند تعهدات خود را تامین کند بدون آنکه پرداخت بهای آن را در قالب تورم، نرخ بهره بالا یا کاهش خدمات عمومی بپردازد؟

پیوند میان تعطیلی و بدهی: چرخه معیوب حکمرانی
به نظر می‌رسد تعطیلی‌های مکرر دولت و بدهی عظیم، دو روی یک سکه هستند: تعطیلی دولت باعث تاخیر در هزینه‌های فدرال، کاهش سرمایه‌گذاری دولتی و کاهش تقاضای عمومی می‌شود که در کوتاه‌مدت رشد اقتصادی را فشار می‌آورد. همزمان، بدهی بالاو افزایش هزینه بهره، انعطاف سیاست مالی را کاهش می‌دهد و دولت را در موقعیتی قرار می‌دهد که مجبور است میان کاهش خدمات یا افزایش مالیات یکی را انتخاب کند. در فضای سیاست داخلی، بن‌بست بودجه و مصوبات باعث می‌شود دولت نتواند به‌موقع تامین مالی شود که خود به تعطیلی دامن می‌زند این یعنی بازخورد منفی از ضعف ساختاری حکمرانی مالی. به این ترتیب، بحران که از ابتدا مالی به نظر می‌رسید، به بحران حکمرانی تبدیل شده است.

ابعاد بین‌المللی: آمریکا زیر ذره‌بین جهانی
نقش ایالات متحده در اقتصاد جهانی تنها به قدرت نظامی یا راهبری سیاسی محدود نیست؛ اقتصاد آمریکا و به‌ویژه دلار آن بخشی بنیادین از سیستم مالی جهان هستند. اگر اعتبار مالی آمریکا خدشه‌دار شود، پیامدهای زیر محتمل‌اند:
 کاهش اعتماد به دلار به عنوان ارز ذخیره و افزایش هزینه تامین مالی بین‌المللی برای شرکت‌ها و کشورهای دیگر.
 افزایش نرخ بهره در آمریکا می‌تواند نرخ بهره جهانی را بالا ببرد و فشار بر اقتصادهای درحال‌توسعه را تشدید کند.
 کاهش اعتبار واشنگتن در پیمان‌های مالی و تعهدات بین‌المللی که می‌تواند جایگاه این کشور را در مجامع جهانی تضعیف کند.
آنچه در آمریکا رخ می‌دهد، صرفا یک تعطیلی دولتی نیست و تنها رشد تصاعدی بدهی هم نیست؛ بلکه اینها نشانه‌هایی از مُدلی ناکارا هستند که حکمرانی مالی و سیاسی در آن دچار اختلال شده است. آمریکا هم‌اکنون در شرایطی قرار دارد که باید تصمیمات سخت بگیرد: یا اصلاح ساختاری در بودجه و مالیات انجام دهد، یا هزینه آن را به‌شدت بپردازد از جمله کاهش رشد اقتصادی، افزایش بهره و تضعیف جایگاه جهانی‌اش. برای ایران، این فرصتی است تا توجه کند بر ساختار مالی داخلی، شاخص‌های حکمرانی و اثرات خارجی وضعیت اقتصاد بزرگ‌ترین رقیب و شریک جهانی خود.
در روابط بین‌المللی، ایالات متحده آمریکا همواره به عنوان یک قدرت هژمونیک ظاهر شده است؛ قدرتی که با ادعای سرپرستی جهان، نسخه‌های درمانی برای مشکلات دیگران می‌پیچد، در حالی که زخم‌های کهنه و بحران‌های نوظهور خود را نادیده می‌گیرد. این نکته را نباید از نظر دور داشت که در تاریخ پرتلاطم سیاست خارجی آمریکا، بارها این کشور – در مواجهه با معضلات داخلی انباشته‌شده و ناتوانی در حل آنها – به دامان جنگ‌ها و درگیری‌های دور از مرزهای خویش پناه برده است. از جنگ ویتنام تا ماجراجویی‌های خاورمیانه، آمریکا با شعله‌ور ساختن آتش منازعات خارجی، کوشیده است تا سایه مشکلات داخلی را برطرف کند؛ همچون پزشکی که دست به تیغ جراحی می‌برد تا درد خویش را بر تن دیگری منتقل سازد. امروزه نیز، دونالد ترامپ، این سیاستمدار جنجالی، در حالی که آمریکا را به مثابه نگهبان صلح جهانی جلوه می‌دهد، به همان الگوی کهن روی می‌آورد. او با ظاهرسازی صلح‌طلبی، مداخلاتی پنهان یا آشکار در امور کشورهای دیگر را توجیه می‌کند – از فشار بر متحدان سنتی تا تهدیدهای اقتصادی علیه رقبا – تا همچنان بر تخت قیمومیت جهان بنشیند.  اما واقعیت تلخ، همچون آینه‌ای شکسته، چهره حقیقی این امپراتوری را بازتاب می‌دهد: اعتراض‌های خیابانی که همچون موج‌های خروشان بر ساحل آرامش اجتماعی فرود می‌آیند، تورم افسارگسیخته که جیب‌های طبقه متوسط را خالی می‌کند، شکاف‌های نژادی عمیق‌تر از هر زمان و نظرسنجی‌هایی که جایگاه ترامپ را در مقایسه با دور نخست ریاست‌جمهوری‌اش، به قعر سقوط کشانده‌اند. تصاویری از شهرهای پرآشوب، از نیویورک تا لس‌آنجلس، گواه این مدعاست: روزهایی سخت و پرتلاطم بر آمریکای «آقا بالاسر» می‌گذرد، جایی که ادعای رهبری جهان، در برابر بحران‌های خانگی، به تمسخری تلخ بدل شده است. در این میان، سکاندار کاخ سفید – که با طمانینه نسخه‌های جهانی برای صلح و پیشرفت می‌پیچد – بهتر است چشمان خویش را بر واقعیت‌های تلخ سرزمینش بگشاید و به جای تجویز دوای دیگران، به درمان زخم‌های خویشتن بپردازد. چرا که، به تعبیر شاعر، «کل اگر طبیب بودی، سر خود دوا نمودی»؛ و آمریکا، اگر واقعا طبیب جهان است، نخست باید سر خویش را از دردهای داخلی شفا بخشد، تا ادعایشان از شعار به عمل بدل شود. تنها آنگاه، جهان شاهد رهبری‌ای واقعی خواهد بود، نه توهمی پر از سایه‌های جنگ و مداخله.