یوسف پورجم - آگاه مسائل سیاسی: جهان امروز، به‌رغم پیشرفت‌های خیره‌کننده در علم و فناوری، با خلأ معنویت، فروپاشی روابط انسانی و بحران‌های ساختاری مواجه است؛ تمدنی که بر شانه‌های اومانیسم و سودمحوری بنا شده، اکنون در برابر پرسش‌های بنیادینی چون «معنای پیشرفت»، «جایگاه انسان» و «نسبت قدرت و اخلاق» پاسخی قانع‌کننده ندارد. در چنین برهوتی، پیام جهانی اسلام با ظرفیتی ژرف و تمدن‌ساز، نه صرفا یک روایت تاریخی از دین‌داری، بلکه الگویی فراگیر برای بازسازی جامع حیات انسانی را عرضه می‌کند.

نوآوری‌های تمدنی در چارچوب پیام جهانی اسلام

در این چارچوب، حوزه علمیه به‌عنوان وارث سنت اجتهاد و مرجع تولید اندیشه دینی، با یک انتخاب راهبردی مواجه است، باقی‌ماندن در موضع انفعال و تفسیر یا ورود فعال به میدان طراحی تمدنی بر پایه آموزه‌های اسلامی. این نوشتار تلاشی است برای تبیین ضرورت نوآوری تمدنی در چارچوب پیام جهانی اسلام و بررسی جایگاه و مسئولیت حوزه در تحقق این ماموریت تاریخی.
تمدن غرب، به‌رغم دستاوردهای فناورانه و نهادسازی‌های مدرن، در دهه‌های اخیر نشانه‌های آشکار فرسایش درونی را از خود بروز داده است. از شکاف‌های اقتصادی فزاینده تا بحران‌های اخلاقی و فروپاشی نهاد خانواده. در چنین بستری، پیام جهانی اسلام- که بر توحید، عدالت، کرامت انسان و مسئولیت اجتماعی استوار است- به‌مثابه یک ظرفیت تمدنی متفاوت و احیاگر مطرح می‌شود. این پیام، صرفا دعوت به یک دیداری شخصی نیست، بلکه چارچوبی برای بازسازی جامع انسانی و اجتماعی را عرضه می‌کند.
در برابر الگویی که علم را در خدمت استعمار و سود قرار داده است، اسلام علم را ابزاری برای تقرب به حقیقت، آبادانی زمین و ارتقای انسان می‌داند. به همین دلیل، تحقق تمدن اسلامی نه بازگشت به گذشته، بلکه گامی برای آینده‌سازی است؛ آینده‌ای که بر پایه عدالت اجتماعی، اخلاق الهی و پیشرفت مادی- معنوی متوازن بنا می‌شود.
در این فضا اگر حوزه علمیه صرفا به حفظ دانش‌های دینی بسنده کند و نسبت به تحولات جهانی و اقتضائات تمدنی بی‌تفاوت بماند، عملا به تماشاگری در میدان تمدن‌سازی تقلیل می‌یابد؛ اما تاریخ معاصر نشان می‌دهد که حوزه، ظرفیت تحول‌آفرینی دارد. رهبری امام خمینی (ره) از دل حوزه برخاست، نظامی را بنیان نهاد که در ذات خود حامل پیام تمدنی اسلام بود. امروز نیز حوزه در گام دوم انقلاب، موظف به ارتقای جایگاه خود از ناظر به راهبر است.
این ارتقا مستلزم دو تحول همزمان است:
اول، تحول در علوم حوزوی برای پاسخگویی به نیازهای تمدنی، از جمله بازاندیشی در فقه حکومتی، فلسفه اجتماعی و اخلاق کاربردی؛ دوم، ارتباط فعال با فضای اجتماعی، علمی و بین‌المللی برای تبیین و تبلیغ موثر پیام اسلام.
تمدن اسلامی، بر خلاف تمدن مادی معاصر که بر اصالت سود، قدرت و مصرف استوار است، ساختاری توحیدی و معنویت محور دارد. این تمدن چهارستون کلیدی دارد:
۱. توحید و معنویت: محور بنیادین هستی‌شناختی و جهت‌دهنده به تمام ساختارها
۲. عدالت اجتماعی: هدف نهایی توزیع منابع، فرصت‌ها و قدرت
۳. کرامت انسان: بر اساس فطرت الهی، بدون تمایزهای نژادی، قومی یا جغرافیایی
۴. پیشرفت مادی ـ معنوی متوازن: علم و فناوری در خدمت رشد انسان، نه سلطه‌گری
ایده تمدن اسلامی، صرفا احیای نهادهای سنتی نیست، بلکه به‌معنای خلق نهادهای جدیدی است که بتوانند با بهره‌گیری از پیام جهانی اسلام، پاسخگوی مسائل معاصر باشند. این نیازمند «نوآوری تمدنی» است؛ یعنی طراحی مدل‌های جدید اداره جامعه، اقتصاد، آموزش، رسانه، خانواده و... در چارچوب اصول اسلامی.
تمدن بدون نظریه پایدار نمی‌ماند. فلسفه اسلامی امروز بیش از گذشته نیاز دارد تا از انحصار در مسائل انتزاعی بیرون آمده و در نسبت با مسائل کلان اجتماعی بازسازی شود. فلسفه سیاسی، اخلاق اجتماعی، فلسفه علم و فناوری باید از دل سنت اسلامی و با نگاه تمدنی بازتولید شوند.
در کنار آن، فقه نیز باید از فقه فردی و عبادی صرف، به فقه تمدنی توسعه یابد. فقه تمدنی یعنی فقهی که بتواند برای ساختارهای کلان جامعه- از آموزش تا اقتصاد و سیاست- احکام و راهبرد ارائه کند. این نیازمند اجتهادی پویا، نظام‌مند و مسئله‌محور است؛ نه صرفا فقه حکومتی در مقام اداره، بلکه فقه تمدنی در مقام طراحی آینده.
«بلاغ مبین» یکی از توصیف‌های قرآن درباره پیامبران است. حوزه نیز در تداوم این مسیر، باید به زبان روز و با ابزارهای نوین، پیام تمدنی اسلام را برای جهانیان روشن، دقیق و قانع‌کننده بازگو کند. این تبیین باید ناظر به بحران‌های جاری تمدن مدرن و ارائه بدیل‌های عملی باشد. نهادهای حوزوی نیاز دارند تا برنامه‌ریزی کلان برای گفتمان‌سازی تمدنی در داخل و خارج از کشور داشته باشند. مراکز پژوهشی، رسانه‌های دینی، مراکز آموزش بین‌الملل و حلقه‌های علمی باید در این مسیر هم‌افزا شوند. دیگر کافی نیست که از تمدن اسلامی سخن بگوییم؛ زمان آن رسیده که نقشه آن ترسیم، الزامات آن بیان، و مسیر تحقق آن تدریجا پیاده شود.
تمدن نوین اسلامی، بلندپروازی نیست؛ پاسخ‌گویی است به یک نیاز جهانی و انسانی. در جهانی که بسیاری از مدل‌های مدرن مشروعیت و کارآمدی خود را ازدست‌داده‌اند، اسلام این ظرفیت را دارد که تمدنی بدیل، عادلانه و معنوی را پیشنهاد دهد. این مسیر، ساده و بدون هزینه نیست. همان‌گونه که پیامبر اسلام (ص) در مسیر هجرت و فتح، رنج بسیار دید، امروز نیز پی‌ریزی تمدن اسلامی نیازمند صبر، مجاهدت و ایمان است. بر حوزه علمیه است که نه‌تنها میراث‌دار پیام انبیاء، بلکه مهندسِ ساخت تمدنی نو باشد؛ تمدنی که بر پایه نوآوری در چارچوب پیام جهانی اسلام، بتواند جهان را از ظلمت مادی‌گرایی به نور توحید و عدالت رهنمون سازد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.