۲۸ خرداد ۱۴۰۴ - ۱۳:۳۳
کد خبر: ۱۳٬۸۷۳

در حمله جنایت‌کارانه رژیم صهیونیستی، کودکان زیر آوار خانه‌هایشان جان باختند. شهادت این فرشتگان کوچک، گواهی است بر کودک‌کشی سیستماتیک و بی‌وقفه این رژیم سفاک و منحوس.

کشتار کودکان امضای ثابت رژیم اسرائیل!

آگاه: دست‌های کوچکی که هنوز بوی گچ و دفتر نو را نچشیده بودند، زیر تلی از خاک و آهن‌پاره دفن شدند. انگشتانی که قرار بود فردا مدادرنگی به دست بگیرند و خورشید بکشند، برای همیشه خاموش شدند. چشم‌هایی که می‌خواستند رویای بزرگ‌شدن را در کلاس‌های کوچک به تصویر بکشند، برای همیشه در تاریکی ماندند. در خانه‌هایی که بوی نان تازه می‌آمد، صدای خنده‌های کودکانه می‌پیچید و قاب عکس‌های خانوادگی هنوز از دیوار نیفتاده بودند. اما سوال است که به کدامین گناه کشته شدند؟ به کدامین گناه، خواب شیرینشان با صدای انفجار گسست؟ چه شد که گهواره بی‌پناهی این کودکان را به تلی از خاک بدل کرد؟ چه جنایتی است این‌چنین بی‌شرم و عریان؟ کجای وجدان دنیا پنهان شده که فریاد کودکان را نشنید؟
«زهرا» یک‌ساله هنوز طعم راه‌رفتن را نچشیده بود که الان نه‌تنها نمی‌تواند راه برود، بلکه حق زندگی‌کردن هم از او گرفتند. «فاطمه»، دخترک پنج‌ساله‌ای که هنوز نوشتن نمی‌دانست اما نامش را حالا باید با خون نوشت، روی دیوارهای فروریخته خانه‌اش. نوزادی ۶ماهه که هنوز زبان نگشوده بود، تا بگوید مادر، «تارا» که در دلش هزار رویای نگفته داشت. آرزوهایی به‌اندازه لبخندهای کودکانه‌اش اما همه در انفجار این رژیم سفاک ناپدید شدند، بی‌آنکه فرصتی برای شکفتن بیابند. «امیرعلی‌» که شاید روزی می‌خواست قهرمان المپیک شود، برای آنکه نام کشورش را فریاد بزند... اما حالا باید نامش را در قاب عکس‌ها ببینیم، نه در سکوی قهرمانی.
«رایان»، کودک دو ساله‌ای که تازه یاد گرفته بود دستش را روی دست مادر بگذارد، اما دیگر صدایی از او نمی‌آید. این کودکان نظامی نبودند، آنها کودک بودند، لبخند بودند، زندگی بودند و حالا در آغوش خاک‌اند.
رژیم اشغالگر اسرائیل، باز با همان دروغ همیشگی‌اش که گفته بود «با غیرنظامیان کاری نداریم...» خانه‌ها را منفجر کرد، صدای انفجار، سقف خاطره‌ها را شکافت؛ اتاق‌خواب کوچکی که دیوارش با نقاشی‌های کودکانه جان گرفته بود، با موشکی دریده شد. رنگ‌های نیمه‌تمام بر کاغذ ماندند اما کودک دیگر نبود تا آسمانی آبی یا پرنده‌ای آزاد را تمام کند.
آن‌سوی دیوار پیکرهایی افتادند که نه سنگری داشتند، نه سلاحی. تنها چیزی که در آغوش می‌فشردند، رویا بود رویاهایی ساده از بازی، از آغوش مادر، از فردایی که هرگز نرسید. چه کسی پاسخگوی عروسکی است که از آغوش دخترک پنج‌ساله پرتاب شد؟ چه کسی جواب اشک‌های مادرانی را می‌دهد که دیگر هیچ صدایی از اتاق فرزندانشان نمی‌آید؟ اینجا ایران است؛ اینجا قلب یک ملت می‌تپد برای کودکانی که پرپر شدند، بی‌آنکه گناهی جز کودک‌بودن داشته باشند. مردم ایران امروز تنها سوگوار نیستند، بلکه ایستاده‌اند در قامت دادخواهی. اشک‌هایشان، بذرهای آگاهی‌اند و خشمشان، آتشی است بر خرمن دروغ‌هایی این رژیم اشغالگر و غاصب که سال‌ها وجدان جهان را به خواب برد. خون این فرشته‌های کوچک، نه فقط سند جنایتی عریان این سفاک، بلکه آینه‌ای است که چهره حقیقی بی‌نقاب آنها را به دنیا نشان داد.کلماتی که از دل‌های داغ‌دیده ما سر برمی‌آورد، تنها مرثیه نیست، فریاد است؛ فریادی که از دیوارهای سکوت عبور می‌کند و در جان تاریخ می‌پیچد. نام آن کودکانی که بی‌گناه پرپر شدند، چون ستاره‌هایی خاموش‌نشدنی، در حافظه جمعی انسان‌ها می‌ماند و آن قاتلان که دستشان به خون این بی‌گناهان آلوده شد، بی‌هیچ تطهیری، در تاریک‌ترین و ننگین‌ترین ورق‌های تاریخ خواهند ماند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.