۱ تیر ۱۴۰۴ - ۱۲:۵۴
کد خبر: ۱۳٬۹۶۱
جنگ نوشت

آگاه

 فاطمه سادات‌کیایی:  تاکسی‌ها همیشه صحنه تحلیل‌های بطن جامعه‌ای از حوادث و وقایع بودند، حتی این روزها که خلوت‌تر از همیشه در تهران چرخ می‌زنند و مسافران اندک را جابه‌جا می‌کنند. آخرین نفری هستم که ساعت ۹ شب سوار ون‌های خطی محله شدم، به راننده‌ای که دیگر ۱۰ سالی هست میشناسم، اعتراض می‌کنم بابت درست نکردن صندلی شکسته‌اش، چاره‌ای نیست، می‌نشینم و ماشین حرکت می‌کند.‌ بلافاصله حرف‌ها از جنگ بالا می‌گیرد. مرد میانسال شروع‌کننده صحبت با راننده است و یک جایی بین حرف‌هایش چیزی می‌گوید که به دلم می‌نشیند، می‌گوید: ما با اینکه دل خوشی از حکمرانی نداریم، اما باید حساب اسرائیل را بگذاریم کف دستش، غلط کرده آمده ایران را بزند. زن کنارش می گوید: پیش‌بینی نمی‌کردن مردم از حمله اسرائیل خوشحال بشن! منظورش این است مردم حالا که اسرائیل حمله کرده، خوشحال هستند که می‌توانند درس سختی به او بدهند. حرف‌ها می‌رود سمت جاسوس‌ها و نفوذی‌هایی که اغلب خرابکاری‌های این روزها به دست آنان صورت می‌گیرد.
بقیه هم وارد بحث می‌شوند و صداها بالا می‌گیرد. با خودم فکر می‌کنم هیچ‌چیز دیگری نمی‌توانست ملت را این چنین با هم متحد کند که برخلاف همیشه همه یک نظر باشند، نظری که می‌خواهد بعد این جنگ، اسرائیل از روی زمین محو شده باشد!

روزهای جنگ 
 قدسیه پایینی:  از دیروز، خیابون یه حال دیگه داشت. نه از اون شلوغی‌های همیشگی، نه صدای بوق ماشینا، نه حتی بساط همیشگی آب‌هویج کنار چراغ قرمز.
یه‌جور نگاهِ مراقب، یه‌جور تیزی توی هوا پخش بود. مخصوصا وقتی رد یه موتور دوتایی رو می‌دیدی که بی‌سروصدا از کنار وانت‌ها رد می‌شد و آروم کنار یکی‌شون توقف می‌کرد.
جواد آینه بغل وانت رو نگاه کرد. گفت:
 «سعید، به نظرت این کاور خاکستری زیادی مرتب نیست؟»
سعید، گاز رو آروم قطع کرد. موتور ایستاد. دو تا جوون، کاپشن مشکی، شال خاکی، گوش تا گوش لبخند.
 «سلام حاجی، بار مال کجاست؟»
راننده با چهره‌ خسته و آفتاب‌سوخته، اول جا خورد. بعد اخم کرد:
 «بار چی؟ چند تا لوله‌ست واسه کار ساختمون.»
جواد خم شد، بدون اینکه دست به چیزی بزنه، یه گوشه از کاور رو زد کنار. یه لحظه مکث کرد. چشم‌هاش برق زد. نگاهش با سعید تلاقی کرد.
 «این، مال ساختمونه؟ یا آزمایشگاه پرنده؟»
زنگ زدند. بچه‌های پایگاه اومدن. مشخص شد که توی صندوق، قطعات مونتاژنشده‌ یه لانچر پهپاد جاساز شده بوده، دقیق، مثل قطعه‌های اسباب‌بازی اما مرگ‌آور.
اون شب، موتور جواد و سعید فقط یکی از چند تا بود.
پسرهایی با چفیه‌های دور گردن، توی تاریکی شب، زیر نور زرد چراغ خیابون‌ها، پرسه می‌زدن. نه برای ویراژ، نه دنبال هیجان، که دنبال نشونه‌ها؛ دنبال چیزهایی که نباید باشن.
بعضی وانت‌ها رد می‌شدن. بعضی وایمیستادن. بعضی شاکی می‌شدن. اما وقتی می‌فهمیدن اینا نه مأمور رسمی‌ان، نه بسیجی اجباری، فقط پسرهایی‌ان که «بلند شدن»،‌ لبخند می‌زدن. می‌گفتن:
 «دم‌تون گرم… بیدارین.»
خیابون هم، یه‌جورایی فهمیده بود.
این پرسه‌ها، اسم نداشت. لباس فرم نداشت.
ولی امنیت، گاهی با یه موتور، یه نگاه مشکوک و یه خودکار توی جیب شروع می‌شه.

سپردم آسمانم را 
به دستانت برادر جان
لیلا حسین‌نیا، شاعر تبریزی، در ستایش دلاوران پدافند هوایی کشور، شعر تازه‌ای سروده است. به گزارش روزنامه «آگاه»، لیلا حسین‌نیا، شاعر خوب تبریزی، این روزها چند شعر زمزمه بخش وسیعی از مردم، هنرمندان، ورزشکاران و اهالی رسانه شده است. 
اولین شعر او غزلی است با مطلع «وطن بسوزد و من در خروش و جوش نباشم؟ / خدا کند که بمیرم، وطن‌فروش نباشم». شعری که حسین‌نیا چندسال پیش به بهانه‌ای دیگر سروده بود اما دوباره زمزمه مردم شده و توانسته اتحادی میان اقشار مختلف مردم بسازد و آنها را حول محور «همدلی»، «وطن‌پرستی» و «ایران» گرد هم آورد. 
دومین شعر او ابیاتی بود که در ستایش از شجاعت سحر امامی مجری شبکه خبر صداوسیما جمهوری اسلامی ایران، سروده بود؛ «بمان! صدای وطن باش و فاتحانه بخوان! / و از حماسه‌ی این فتح جاودانه، بخوان». حالا حسین‌نیا در غزلی تازه، از سربازان وطن در پدافند هوایی جمهوری اسلامی ایران سروده است. 
در ادامه غزل جدید حسین‌نیا را با هم می‌خوانیم؛ 
سپردم آسمانم را به دستانت برادر جان
 نهادم سر به دوش کوه ایمانت برادر جان
 نمی‌دانم که نامت چیست اما خوب می‌دانم 
که تندر سر زده از نام پنهانت برادر جان
 زمین لایق نشد تا عرصه‌ جنگت شود، آری!
 فلک شد عرصه‌ بشکوه جولانت برادر جان
 سپاه ابرهه از هر طرف آید ملالی نیست
 که غوغا می‌کند سجیل‌بارانت برادر جان
 تو بیداری و طفلان وطن آسوده می‌خوابند
 فدای سرخی بی‌خواب چشمانت برادر جان.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.