آگاه: بله، جنگ ترکیبی. اسمش قشنگ است، کلاس دارد. ولی در واقعیت، یکجور سردرگمی است که نه میدانی دشمن کجاست، نه میدانی باید با چه بجنگی؟ با دوربین؟ با میم؟ با فیلترشکن؟ با اعتقاد؟
من اهل گیمم و فضای مجازی. نه آن گیمی که در زبان عامه هست. منظورم نسلی است که صبحشان با صدای اذان ظهر آغاز میشود و شب تا وایفای قطع نشده نمیخوابد. از سوریه زیاد نشنیدم تا وقتی که دانشگاه آمدم. بعدش، همهجا شد تحلیل، نشست، میزگرد. میگفتند «سوریه دروازه عمق استراتژیک ماست.» و من از خودم میپرسیدم یعنی چی؟ یعنی اگر دمشق سقوط کند، تهران ناامن میشود؟ چرا؟ چطوری؟ با پهپاد؟ با توییت؟ بعدتر فهمیدم که جنگ ترکیبی، چیزی شبیه زندگی من است. مخلوطی از امنیت و بیقراری. چیزی که میدانی هست، اما نمیدانی کی تو را میبلعد.
سوریه را همه با نقش گلولهها بر تابلوهای شهریاش نگاه و تحلیل میکنند، ولی بهنظرم باید با فضای مجازی هم تحلیلش کرد. حالا آنجا روایت شکست خورده یا پیروز شده، ما آیا از آن روایت چیزی یاد گرفتیم؟ آیا بلد شدیم برای جوانها فیلم بسازیم؟ نه فقط مستند نظامی، بلکه فیلمی که دل ببرد، فالوور جمع کند، وایرال شود و درعینحال راست باشد؟ یادمان نرود که دشمنی که نمیتوانی ببینیاش، خطرناکتر از آن است که روبهرویت ایستاده. داعش شاید تمام شده باشد، اما «ادراک ترس» هنوز زنده است. حالا دیگر ترس از اسلام نه در میدان مین بلکه در فضاهای دیجیتال تکثیر میشود. حالا اسلام رادیکال، نه فقط با چاقو که با کلیپ منتشر میشود.و جمهوری اسلامی؟ بقیه هنوز بیش از حد نظامی فکر میکنند. ولی ما زمانی سوریه را با گلولههای درون قلب جوانانمان نگه داشتیم، ولی آیا الان هم در این بههمآمیختگی راست و دروغ رسانهها میشود قلب مردم را نگه داشت؟ نمیدانم. واقعا نمیدانم. ما در دانشگاه یاد گرفتیم که جنگ ترکیبی، فقط ترکیب سخت و نرم نیست. ترکیب «واقعیت و تخیل» است. ترکیب «ترس و امید» است. اینجا هرکس بلد نباشد داستان تعریف کند، حذف میشود. این روزها خیلیها میپرسند اگر دوباره سوریهای در منطقه تکرار شود، ما چه باید بکنیم؟ راستش را بخواهید، من جواب دقیقی ندارم. ولی میدانم که نباید فقط دنبال ساختن موشک بود؛ باید ذهنها را هم ساخت. نباید فقط جنگید؛ باید قصهاش را هم پرداخت. نباید فقط مقاومت کرد؛ باید همزمان برای قدم بعدی آماده بود. بگذار یک خاطره بگویم. چند وقت پیش در کتابخانه دانشگاه، با یکی از دانشجویان سوری همکلام بودم. جان کلامش این بود که ما جنگ را نه وقتی بمباران شدیم که وقتی کسی، دیگر داستان ما را باور نکرد باختیم. ساده و پیچیده است، نه؟
ولی ایران نباید این اشتباه را تکرار کند. ما اگر بخواهیم برنده بمانیم، باید وسط جنگ ترکیبی، خودمان را بازتعریف کنیم. هم از درون و هم از بیرون. باید بفهمیم جوانها مثل قبل نیستند. ما در حال عبور از باتلاقی هستیم که اگر حرکت نکنیم، در آن غرق میشویم. و این حرکت نه فقط نظامی که باید رسانهای، فرهنگی، اقتصادی و حتی عاطفی باشد. سوریه یادمان داد که جنگ ترکیبی، نه پایانش پیداست و نه خط مقدمش. همهجا جبهه است. حتی همین گوشی من. همین کیبورد. همین کلمهای که تو الان داری میخوانی.
۸ مرداد ۱۴۰۴ - ۲۳:۵۷
کد خبر: ۱۵٬۰۶۱
ما نسلی هستیم که جنگ را نه با تفنگ، بلکه با هشتگ تجربه کردیم. ما را وسط هیچ سنگری صدا نزدند. ما را در توییتر زخمی کردند. حالا وقتی از سوریه حرف میزنند، بیشتر از تانک و تیربار، من یاد صفحات حذفشده، روایتهای مسدودشده و ویدیوهای قیچیشده میافتم.

نظر شما