آگاه:
از ایده تا لولههای فولادی
ایده کشیدن آب از خلیج فارس و دریای عمان به فلات مرکزی دستکم از اوایل دهه ۱۳۹۰ روی میز سیاستگذار قرار گرفت و در قالب «طرح تامین و انتقال آب از خلیج فارس و دریای عمان به فلات مرکزی ایران» وارد فاز اجرایی شد. فاز اول خط یک این طرح، که آب شیرینشده را از سواحل هرمزگان به صنایع و شهرهای کرمان و یزد میرساند، در آبان ۱۳۹۹ افتتاح شد و طول آن حدود ۷۰۰ تا ۸۰۰ کیلومتر و ارتفاعگیری آن بیش از هزار متر برآورد میشود. در افق بلند، چند خط دیگر نیز تعریف شده که مجموع طول آنها به چند هزار کیلومتر میرسد و قرار است آب شور تصفیهشده را به قلب خشک ایران پمپاژ کنند.

آب صنعتی برای معدود ذینفعان
با چنین قیمتی، این آب عملا «آب صنعتی» است، نه منبعی برای احیای رویای گندمزار در دل کویر. سرمایهگذاران و ذینفعان اصلی، کنسرسیومی از شرکتهای بزرگ معدنی و فولادی هستند که در استانهایی چون کرمان و یزد فعالاند و توان پرداخت بهای واقعی یا یارانهای این آب را از محل صادرات و ارزش افزوده بالای محصولاتشان دارند. در کنار اینها، شهرهای بزرگ فلات مرکزی نیز چشم به سهمی از این شریان بستهاند؛ سهمی که بیشتر برای آب شرب و خدمات شهری تعریف میشود نه کشاورزی گستردهای که سالهاست با آب زیرزمینی ارزان و سیاستهای نادرست به مرز فروپاشی رسیده است.
همین نقطه، جایی است که بحث عدالت و اولویتگذاری بالا میگیرد. آیا منطقی است که کشاورز گرفتار کسری آب و بدهی، بیآنکه الگوی کشت و قیمتگذاری محصولات اصلاح شود، امیدش را به آبی ببندد که هر مترمکعب آن چند دلار هزینه دارد؟ یا اینکه منطق اقتصادی، این آب را ناگزیر در اختیار صنایعی قرار میدهد که میتوانند این هزینه بالا را تحمل و با ترازنامه ارزی خود توجیهش کنند، حتی اگر روستاهای اطراف همچنان با تانکر و چاههای رو به مرگ روزگار بگذرانند؟
آب چند دلاری؛ مهندسی معکوس یک توهم
سالها یک عدد ظاهرا دقیق در گزارشها دستبهدست شد: حدود ۴۰ هزار ریال برای هر مترمکعب آب انتقالی؛ رقمی که اگر با نرخهای رسمی قدیمی تبدیل شود، آب را تقریبا مجانی نشان میدهد. اما هم واقعیت میدانی و هم اظهارات رسمی تازهتر چیز دیگری میگویند: مسئولان صنعت آب و برق از هزینه شیرینسازی «کمتر از یک دلار» و انتقال به مناطق مرکزی «حدود دو دلار» برای هر مترمکعب سخن گفتهاند و در برخی طرحها عدد نهایی تا دو یورو برای خط خلیج فارس و حدود سه یورو برای انتقال آب دریای عمان به مشهد اعلام شده است.

اگر این اعداد را کنار منطق مهندسی بگذاریم، تصویر شفافتر میشود. شیرینسازی با فناوری اسمز معکوس معمولا سه تا چهار کیلوواتساعت انرژی برای هر مترمکعب مصرف میکند و با قیمت برق صنعتی متعارف جهانی، فقط هزینه انرژی به چند ده سنت در هر مترمکعب میرسد. اضافه کردن سرمایهگذاری سنگین تاسیسات، مواد شیمیایی، تعمیرات و نیروی انسانی، این بخش را در محدوده ۰٫۵ تا یک دلار قرار میدهد؛ محدودهای که گزارشهای داخلی نیز آن را تایید میکنند. اما داستان اصلی در دل کوهستانهای کرمان و یزد اتفاق میافتد؛ جایی که آب باید صدها کیلومتر در خط لوله فولادی و چند صد تا بیش از هزار متر در ایستگاههای پمپاژ بالا برود.
بالا کشیدن هر مترمکعب آب به ارتفاعی در حد ۱۵۰۰ متر، حتی با راندمانهای واقعی، صدها واتساعت انرژی میخواهد و هزینه شهودی برق را به چند سنت دیگر اضافه میکند؛ با این حال، سهم اصلی انتقال از خود انرژی فراتر میرود. ساخت خط لوله، ایستگاههای پمپاژ، خطوط برق، نگهداری، تعویض پمپها و استهلاک سرمایه، وقتی روی کل حجم آبی که در طول ۲۰ تا ۳۰ سال از این شریان عبور میکند سرشکن شود، بهراحتی به حدود ۱٫۵ تا دو دلار برای هر مترمکعب میرسد؛ برآوردی که با تحلیلهای مستقل و عدد «حدود دو دلار برای انتقال» همخوانی دارد. جمع این دو جزء، تصویر نهایی را روشن میکند: آب خلیج فارس در مقصد فلات مرکزی، نه چند سنت که واقعبینانه حدود دو تا سه دلار برای هر مترمکعب تمام میشود؛ رقمی که در برخی خطوط دورتر و مرتفعتر، با احتساب هزینههای مالی و ریسک، حتی میتواند بالاتر برود.
تبعات اکولوژیک؛ هزینهای فراتر از دلار

در سواحل جنوبی، هر مترمکعب آب شیرین، مترمکعبی دیگر پسابی است با شوری بیشتر، دمای متفاوت و ترکیب شیمیایی تغییرکرده که اگر بدون مدیریت دقیق به دریا بازگردد، میتواند اکوسیستمهای حساس خلیج فارس و دریای عمان را تحت فشار بگذارد. افزوده شدن صدها مگاوات مصرف الکتریکی برای شیرینسازی و پمپاژ، در ساختاری که اتکای اصلیاش هنوز بر سوختهای فسیلی است، به معنای انتشار بیشتر گازهای گلخانهای و قفل شدن کشور در مسیر توسعهای پرکربن است؛ زمینهای که خود بر چرخه بارش و بیثباتی اقلیمی منطقه تاثیر میگذارد.
در دل خشکی نیز، ورود یک منبع پرهزینه میتواند انگیزه اصلاح هدررفت شبکههای فرسوده آب شهری، بازچرخانی فاضلاب و مهمتر از همه تغییر الگوی کشاورزی را تضعیف کند. وقتی سیاستگذار و افکار عمومی چشم به لولههای فولادی دوختهاند، سرمایه اجتماعی و مالی لازم برای اصلاحات نرم، مثل واقعیسازی قیمت آب، حمایت هدفمند از کشاورز در ازای کاهش مصرف، یا توسعه کشتهای کمآببر، به حاشیه میرود. هزینهای که در اینجا پرداخت میشود، نه فقط چند دلار در هر مترمکعب، که سالهای از دسترفته برای اصلاح ساختار مصرف آب در کشوری است که هر قطرهاش دیگر مجال خطا ندارد.

فرصت محدود آب
مسئله آب در ایران با چند خط لوله و چند آبشیرینکن حل نمیشود؛ اگر قرار است این پروژهها فقط «وقت بخرند»، باید در همان زمانی که میخرند، نسخه واقعی درمان نوشته و اجرا شود. راهکار وجود دارد، اما نه در ادامه همان مسیری که ما را تا اینجا رسانده، بلکه در تغییر مسیر: از مهندسی لولهها به مهندسی تقاضا، از رویای تسخیر طبیعت به هنر سازگاری با آن.

یک: آشتی با حقیقت تلخ کشاورزی
نقطه شروع، شفافگویی درباره واقعیتی است که سالها پشت شعار «خودکفایی» پنهان شده: بیش از ۸۰ تا ۹۰ درصد آب تجدیدپذیر ایران در کشاورزی مصرف میشود، آنهم با بهرهوری پایین و محصولاتی که در بسیاری موارد ارزش آب مصرفی را برنمیگردانند. هیچ طرح انتقال آبی، حتی اگر از همه دریاهای جهان لوله بکشد، نمیتواند رویهای را که اینگونه آب میسوزاند، پایدار کند.
راهحل، کوچک اما دردناک است: برنامه رسمی «ریاضت آبی» در کشاورزی، با هدف کاهش محسوس سطح زیرکشت محصولات پرآببر در مناطق خشک و نیمهخشک طی یک دهه.
حمایت مالی مستقیم از کشاورزانی که حاضر به تغییر الگوی کشت و کاهش مصرف آب میشوند؛ کمکهزینه برای تغییر محصول، آموزش و حتی خروج تدریجی از کشت در حوضههای بهشدت بحرانی.
ممنوعیت واقعی، نه صوری، برای توسعه چاههای جدید و کشت محصولات پرآببر در حوضههایی که تراز آب زیرزمینی آنها سالهاست منفی است؛ ممنوعیتی که بدون پشتوانه معیشتی برای روستاییان به بیعدالتی تبدیل میشود، پس باید کنار هر «نه»، یک «آری» به شغل و درآمد جایگزین هم نوشته شود. این راهکارها محبوبیت نمیآورند، اما هر روز تعلل، یعنی چند پله دیگر پایین رفتن سفرههای زیرزمینی، چندین متر دیگر فرونشست زمین و چند متر دیگر فاصله گرفتن از نقطه بازگشت.
دو: آب کثیف تمیز؛ سرمایه پنهان شهرها
در همان شهرهایی که امروز نامشان پای پروژههای انتقال آب دریا میآید، میلیونها مترمکعب فاضلاب هر ساله تولید و بخش بزرگی از آن یا بدون تصفیه کافی رها میشود یا با تصفیه حداقلی، بهرهوری پایینی دارد. در حالیکه کارشناسان صنعت آب میگویند هزینه بازچرخانی و تصفیه فاضلاب شهری، حدود یکپنجم هزینه آب دریاست و تبعات زیستمحیطیاش بسیار کمتر.
چند گام روشن:
تکمیل و ارتقای تصفیهخانههای فاضلاب در کلانشهرها و شهرهای صنعتی، با هدف رساندن کیفیت خروجی به سطحی که برای صنعت و حتی بخشی از کشاورزی قابلاستفاده باشد.
اولویت دادن فاضلاب تصفیهشده برای صنایع؛ یعنی کارخانهای که امروز چشم به آب چنددلاری خلیج فارس دارد، ابتدا ملزم شود سهمش را از فاضلاب تصفیهشده شهر بگیرد و فقط مازاد نیازش را از آب انتقالی تامین کند.
تنظیم تعرفهها بهگونهای که استفاده از بازچرخانی، برای شهرداریها و صنایع «بهصرفهتر» از چسبیدن به آب تازه باشد؛ وقتی هر مترمکعب آب دریا دو تا سه یورو هزینه دارد و فاضلابی که میتوان با ۳۵ هزار تومان در هر مترمکعب تصفیه کرد، رها میشود، یعنی اقتصاد پروژه وارونه طراحی شده است. آب کثیف، اگر درست با آن رفتار شود، میتواند جلوی بسیاری از لولهکشیهای پرهزینه و مخاصمات آبی آینده را بگیرد.
سه: نشت در لولهها، نشت در سیاست
بخش قابلتوجهی از آب شرب شهری قبل از رسیدن به دست مردم در شبکههای فرسوده نشت میکند؛ عددها در شهرهای مختلف متفاوت است، اما از ۲۰ درصد تا گاهی بیش از ۳۰ درصد هم گزارش شده است. معنایش ساده است: هر چند میلیارد دلاری که برای کشیدن لوله از دریا هزینه شود، اگر زیر پایمان سوراخ است، بخشی از آن در سکوت به زمین تقدیم میشود.
راهکار اینجا نه هیجان دارد، نه عکس یادگاری؛ اما دقیقا همانجاست که بحران با کمترین هزینه مهار میشود: برنامه ملی نوسازی شبکههای آب شهری و روستایی با هدف کاهش تلفات به زیر ۱۰ درصد در یک افق زمانی مشخص؛ برنامهای که بهجای چند پروژه عظیم، هزاران پروژه کوچک اما موثر در شهرها و روستاها تعریف میکند.
ایجاد سازوکار شفاف بودجهای نیز در این پروژه مهم است. هر تومان سرمایهگذاری روی کاهش تلفات شبکه باید کنار هر تومان هزینه انتقال آب دریا نشسته باشد، تا مردم و مجلس ببینند پول کجا میرود و بازگشت آن در کدام مسیر بیشتر است.
نشت آب، برادر دوقلوی نشت اعتماد است؛ وقتی شهروند میبیند از او میخواهند در خــــانــــــهاش صرفهجــــــــویی کند، اما لولههای شهر هنوز نیمهزخمیاند، باورش به عدالت سیاست آب فرومیریزد.
چهار: قیمتگذاری صادقانه، نه تنبیهی
سالهاست آب در ایران ارزان فروخته میشود؛ آنقدر ارزان که هیچکدام از سیگنالهای کمبود را به مصرفکننده منتقل نمیکند. از سوی دیگر، همین قیمت پایین، هر افزایش تعرفهای را به شوکی سیاسی تبدیل میکند. راه میانه، شفافیت و هدفگیری دقیق است.
چند اصل ساده اما حساس: واقعیسازی تدریجی قیمت آب شهری با شیب قابلتحمل، همراه با «پلکانهای حمایتی» برای دهکهای کمدرآمد؛ یعنی مصرف پایه با قیمت یارانهای، اما مصرف بالاتر با قیمت نزدیک به هزینه واقعی.
تفکیک روشن آب شرب از آب تجملی؛ کسی که ویلا، استخر و باغچه وسیع در منطقه خشک دارد، نباید همان نرخی را بپردازد که خانوادهای در حاشیه شهر با حداقل مصرف میدهد.
در صنعت و کشاورزی، قراردادهای حجمی شفاف که در آن قیمت آب بازتابدهنده کمبود منطقهای و نوع مصرف باشد؛ کارخانهای در حوضه بحرانی نباید همان هزینه آبی را بپردازد که در حوضهای پرآبتر میپردازد و نباید بتواند هزینه واقعی را پشت دیوار یارانه پنهان کند.
قیمتگذاری عادلانه بهمعنای گران کردن کورکورانه آب نیست؛ یعنی گفتن حقیقت هزینه به هر مصرفکننده و در عین حال محافظت از ضعیفترها با ابزارهای هدفمند، نه با یارانه کور که پرمصرفها را هم نوازش میکند.

پنج: انتقال آب، اگر حتما باید؛ اما با قید و شرط
انتقال آب دریا به فلات مرکزی، با همه انتقادها، حالا بخشی از واقعیت است؛ لولهها کشیده شده و میلیاردها دلار هزینه شده است. پرسش امروز این نیست که «آیا باید صفر یا صد باشد؟»، بلکه این است: «اگر قرار است ادامه یابد، تحت چه شروطی میتواند کمخطرتر و کمهزینهتر باشد؟»
چند قید حداقلی: محدود کردن مصرف آب انتقالی به سه حوضه: آب شرب شهری، صنایع پربازده و آن دسته از خدماتی که بدون آنها اقتصاد و زندگی شهری میخوابد؛ ممنوعیت عملی استفاده از این آب برای کشاورزی گسترده و اقدامات نالازم.
الزام پروژهها به استفاده حداکثری از انرژی تجدیدپذیر (خورشیدی، بادی) برای بخش شیرینسازی و پمپاژ، بهویژه در سواحل جنوبی که پتانسیل خورشیدی بالاست؛ در غیر این صورت، هر مترمکعب آب تازه، مترمکعبی گاز و نفت دیگر را میسوزاند.
تدوین و اجرای استاندارد سختگیرانه برای دفع پساب شور آبشیرینکنها؛ نه رها کردن آن در چند کیلومتری ساحل، بلکه طراحی دقیق برای رقیقسازی، جابهجایی و پایش پیوسته اثرات بر اکوسیستم دریا.
شفافیت کامل قراردادها، هزینهها و قیمت فروش آب انتقالی؛ اگر قرار است جامعه هزینه ارزی سنگینی بدهد، باید بداند این آب با چه قیمتی به کدام صنعت و شهر فروخته میشود و نسبت سود به هزینه آن برای اقتصاد ملی چیست، نه فقط برای ترازنامه چند شرکت.
بدون این قیدها، هر کیلومتر جدید لوله، فقط تعویق بحران است، نه درمان آن.
شش: سیاست آب، نه پروژه آب
در نهایت، بحران آب ایران بیش از آنکه کمبود «فیزیکی» آب باشد، بحران حکمرانی آب است. تا زمانی که تصمیمها پراکنده، کوتاهمدت و پروژهمحور باشند، هر راهحلی – از چاه تا سد، از تونل تا لوله – دیر یا زود به بخشی از مشکل تبدیل میشود، نه راهحل آن.
راه برونرفت، یک تغییر زاویه دید است:
تشکیل یک نهاد منسجم و فرابخشی برای سیاستگذاری آب که بالاتر از وزارتخانههای بخشی بنشیند و منافع کشاورزی، صنعت، محیطزیست و شهر را در کنار هم ببیند، نه جدا از هم.
گره زدن بودجههای عمرانی آب به شاخصهای واقعی پایداری: بهبود تراز آب زیرزمینی، کاهش تلفات شبکه، افزایش سهم بازچرخانی و کاهش سهم محصولات پرآببر در سبد کشت؛ نه فقط طول لوله و ارتفاع سد.
مشارکت دادن واقعی جوامع محلی، دانشگاهها و رسانهها در تصمیمگیری؛ تجربه جهانی نشان داده هر جا تصمیم درباره آب پشت درهای بسته گرفته شده، دیر یا زود به تعارض اجتماعی و شکست زیستمحیطی انجامیده است.
انتقال آب دریا میتواند، در بهترین حالت، حاشیهای از زمان بخرد؛ اما اگر در متن این زمان، این اصلاحات ساختاری رخ ندهد، روزی خواهد رسید که حتی آب چنددلاری خلیج فارس هم برای آرام کردن تشنگی سرزمین کافی نخواهد بود.
نظر شما