منتقدان همیشگی

مجتبی مشهدی محمد ـ دبیر گروه فرهنگ
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴ - ۲۳:۰۲

فضای انتقاد در جامعه ایران طی سال‌های اخیر دچار دگرگونی‌های عمیقی شده که ریشه در تحولات سیاسی، اجتماعی و تکنولوژیک دارد. در دهه‌های اول پس از انقلاب، انتقادها عمدتا در چارچوب گفتمان رسمی نظام و حول محور «نقد درون‌سیستمی» می‌گشت، اما امروز شاهد رادیکال‌تر  و فراگیر شدن این انتقادها هستیم. این تغییرات دلایل متعددی دارد که مهم‌ترین آن شکاف عمیق بین مجریان وظایف و مردم است. ناکارآمدی در حل مشکلات معیشتی، نمود بیشتر فساد و احساس بی‌عدالتی و شکاف اجتماعی، باعث شده انتقادها جنبه شخصی و تندتری پیدا کنند.

آگاه: نقش فضای مجازی در این تحولات غیرقابل‌انکار است. شبکه‌های اجتماعی همزمان هم باعث دموکراتیزه‌شدن فضای انتقاد شده‌اند و هم به دلیل ناشناس بودن کاربران، زمینه را برای بیان تندترین انتقادات فراهم کرده‌اند؛ اما در کنار این عوامل، باور نداشتن به اصلاح و توان اصلاح نیز به این مسئله دامن زده است. تجربه‌های مکرر نشان داده که حتی وقتی مسئولان به انتقاد از وضعیت می‌پردازند، تغییر محسوسی ایجاد نمی‌شود. این مسئله باعث شده مردم به این باور برسند که امکان هیچ تغییری نیست و صحبت‌کردن تنها راه باقی‌مانده است.
اما چرا مردم به جای اقدام عملی، به حرف‌زدن بسنده می‌کنند؟ پاسخ این سؤال چندبعدی است. اولا هزینه اقدام عملی بسیار بالاست. هزینه نه به عنوان پیامد که زمان این اقدام، می‌تواند مهم‌ترین هزینه برای عمل‌کردن باشد. این که امروز کاری کنیم و در سه نسل بعد نتیجه را مشاهده کنیم، مردم را به این نتیجه رسانده که بهتر است حرف بزنند تا دست به کاری زنند. تجربه نشان داده که هرگونه اقدام منتقدانه ممکن است، تاثیری فوری نداشته باشد. ضمن این که فقدان مکانیسم‌های نهادی و نبود نهادهای مدنی قدرتمند که بتوانند اعتراضات را به اقدامات عملی تبدیل کنند، مردم را به سمت انتقاد شفاهی سوق داده است. در نهایت، مشکلات معیشتی نیز آنقدر وقت و انرژی مردم را گرفته که فرصتی برای اقدام عملی سازمان‌یافته باقی نمی‌گذارد. این که مردم درگیر روزمرگی و زندگی باشند، موضوع مهم‌تری است تا این که به دنبال اصلاح وضعیت برای فرزندان و نوه‌های خود بروند.
نمونه‌های عینی این وضعیت را می‌توان در انتقادات مکرر از سیستم آموزشی مشاهده کرد که نشان‌دهنده ناکارآمدی پس از سال‌هاست. در واقع، جامعه ایران به نقطه‌ای رسیده که از یک سو، نمی‌تواند سکوت کند و از سوی دیگر، اقدام عملی موثر ندارد. این تناقض باعث شده انتقادات روزبه‌روز تندتر شوند، در حالی که راه‌حل‌های عملی برای تغییر وضعیت به چشم نمی‌آید. نتیجه این شده که مردم در دام یک دور باطل افتاده‌اند: هرچه بیشتر انتقاد می‌کنند، کمتر به نتیجه می‌رسند و هرچه کمتر به نتیجه می‌رسند، انتقاداتشان تندتر می‌شود. این چرخه معیوب تا زمانی که تغییری اساسی در ساختارهای اقتصادی و اجتماعی ایجاد نشود، ادامه خواهد یافت. چنین وضعیتی، چرخه باطل خودگویی و خودخندی را به طور مستمر ادامه می‌دهد و ما منتقدان همیشگی و معترضان محافل خود خواهیم ماند.