۱۷ آبان ۱۴۰۴ - ۱۱:۰۷

۲۸ سال پیش در چنین روزی محمدعلی جمالزاده چشم از جهان فروبست؛ نویسنده‌ای که با وجود سال‌ها دوری از ایران، داستان‌های خواندنی و مؤثری پدید آورده، تا آن‌جا که او را «پدر داستان‌نویسی مدرن ایران» می‌دانند. مطالعه آثار این نویسنده به خوانش بهتر داستان‌نویسی فارسی به ویژه داستان کوتاه کمک می‌کند.

آگاه: محمدعلی جمالزاده سال ۱۲۷۰ در اصفهان به دنیا آمد. پدرش سیدجمال از واعظان مشهور زمانه خود بود که در کتاب‌های تاریخی به نقش مهم وی در جنبش مشروطه‌خواهی ایرانیان اشاره شده است. دوران جوانی جمالزاده در جریان پرجوش و خروش فعالیت‌های سیاسی پدر و یارانش گذشت. وی در نوجوانی از نزدیک بیننده بسیاری از وقایع بزرگ تاریخی بود؛ بر این اساس خاطره مبارزه‌های آزادیخواهان را نگاشت.
جمالزاده با نخستین اثرش بر نویسندگان پس از خود همچون «صادق هدایت»، «جلال آل احمد» و «بزرگ علوی» تأثیر گذاشت. سال ۱۳۰۱ یعنی سال چاپ «یکی بود یکی نبود» در ادبیات معاصر ایران، سال مهمی است؛ چرا که در این سال آثار مهم و جدیدی در ادبیات فارسی به چاپ رسید؛ کارهایی چون «افسانه نیما» در حوزه شعر، «تهران مخوف» نوشته «مشفق کاظمی» به عنوان اولین رمان جدی زبان فارسی و همچنین نمایشنامه «جعفرخان از فرنگ برگشته» که به قلم «حسن مقدم» نگاشته شده است. محمدعلی جمالزاده و صادق هدایت آشنایی نزدیک و دیرینی با هم داشتند. هر دو با داستان در اروپا آشنا شده بودند و داستان کوتاه ایرانی را در پیوند با داستان‌نویسی روز جهان پدید آوردند. همچنین او روابط صمیمانه‌ای با محمدابراهیم باستانی پاریزی، نویسنده و استاد تاریخ دانشگاه تهران، داشته و نامه‌های آنها در کتابی با همین عنوان توسط فرزندان باستانی پاریزی منتشر شده که علی دهباشی آن را ویراستاری کرده است.

«یکی بود یکی نبود»؛ مبداء آغاز ادبیات داستان کوتاه در ایران
مجموعه «یکی بود یکی نبود» خبر از ظهور نوع جدیدی در ادبیات فارسی می‌داد و به نوعی مبداء آغاز ادبیات داستان کوتاه در ایران شد. او روح ایرانی را در چارچوب اروپایی داستان کوتاه ریخت و در عین تأثیر از اروپایی‌ها، زبان مستقل خود را داشت. مجموعه داستانی «یکی بود یکی نبود» شامل ۶داستان با عناوین «فارسی شکر است»، «رجل سیاسی»، «دوستی خاله خرسه»، «درد دل ملا قربانعلی»، «بیله دیگ بیله چغندر» و «ویلان الدوله» می‌شود.
جمالزاده پس از همکاری با مجله کاوه در برلین به عنوان کارمند محلی در سفارت ایران مشغول به کار شد. سپس در سال ۱۳۱۰ خورشیدی در دفتر بین‌الملل کار در ژنو استخدام شد و مدتی بعد در سفارت ایران در سوییس به عنوان وابسته فرهنگی ایران مشغول شد. وی در سال ۱۳۵۵ به طور رسمی بازنشسته شد. وی در طول عمرش دوبار ازدواج کرد ولی هیچگاه صاحب فرزند نشد. هر دو همسرش اهل سوییس بودند. جمالزاده در سال ۱۹۶۵ میلادی نامزد جایزه نوبل ادبیات شد. وی تا به امروز در کنار زین العابدین رهنما، حسین قدس نخعی و ابوالقاسم اعتصام زاده به عنوان تنها فارسی زبانان نامزد جایزه نوبل ادبیات شناخته می‌شوند. این داستان نویس در سال ۱۳۷۶ در ۱۰۵ سالگی در یک آسایشگاه سالمندان در ژنو، سوئیس درگذشت. آثار جمالزاده را می‌توان به ۶ گروه تقسیم کرد: پژوهشی، داستانی، اجتماعی – سیاسی، ترجمه، خاطرات، تفننی و انتقاد و معرفی کتاب.
از آثار تألیفی وی می‌توان به «گنج شایان»، «تاریخ روابط روس با ایران»، «پندنامه سعدی» یا «گلستان نیکبختی»، «قصه قصه‌ها»، «گلبانگ نای»، «فرهنگ لغات عوامانه»، «طریقه نویسندگی و داستان سرایی»، «سرگذشت حاجی بابای اصفهانی»، «اندک آشنایی با حافظ»، «یکی بود، یکی نبود»، «سر و ته یه کرباس»، «دارالمجانین»، «فارسی شکر است»، «آزادی وحیثیت انسانی»، «خلقیات ما ایرانیان» و ... اشاره کرد. در زمینه ترجمه هم باید از آثاری همچون «قهوه خانه سورات یا جنگ هفتاد و دو ملت»، «ویلهلم تل»، «داستان بشر»، «دون کارلوس»، «دشمن  وملت»، «قنبرعلی جوانمرد شیراز» یاد کرد.

چرا جمالزاده اهمیت دارد؟
حسن میرعابدینی، استاد دانشگاه، پژوهشگر و منتقد ادبی در پاسخ به این سؤال که چرا جمالزاده را جزو تاثیرگذارترین ادبیات فارسی می‌دانند در کتاب «صدسال داستان‌نویسی ایران» می‌نویسد: «محمدعلی جمالزاده نخستین نویسنده ایرانی است که با قصد و نیت آگاهانه صناعت داستان‌نویسی اروپایی را به کار گرفت‌ و از سنت‌های کهن داستان‌سرایی در ایران نیز استفاده کرد و اولین داستان‌های کوتاه فارسی را پدید آورد؛ او آدم‌های کاریکاتوری آثار دهخدا را تا حد تیپ‌های داستانی ارتقا داد. اولین مجموعه داستان او «یکی بود یکی نبود» (۱۳۰۰) را سرآغاز ادبیات واقع‌گرای ایران دانسته‌اند. این مجموعه شامل ۶ داستان است که در سال‌های ۱۲۹۳ تا ۱۳۰۰ نوشته شده‌اند. جمالزاده در هر داستان با نثری شیرین به تصویر یک تیپ اجتماعی پرداخت و کهنه‌پرستی و رخوت اجتماعی را با طنزی سرشار از غم توصیف کرد. او می‌کوشید زبان داستان را به زبان محاوره نزدیک کند،‌ اما اغلب گرفتار پرگویی می‌شود و نوشته‌هایش را به حد افراط از واژه‌های عامیانه انباشته می‌سازد. نثر جمالزاده هنوز کاملاً داستانی نیست و تأثیر وعظ و خطابه بر آن آشکار است، یعنی نویسنده به جای توصیف درونی و بی‌طرفانه حوادث و آدم‌ها، به توضیح و تفسیرهای پندآموز می‌پردازد. «یکی بود یکی نبود» نشان می‌دهد که نثر داستانی هنوز آن انعطاف را نیافته است که بتواند دنیای درونی انسان‌ها را تجسم بخشد، و همچون نثر دوره مشروطه هنوز در حال و هوای گزارش‌نویسی است. نوشته‌های طالبوف، مراغه‌ای، دهخدا و جمالزاده که در فضای مشروطیت پدید آمده‌اند، سبکی گزارشی و خطابی دارند.‌ آثار جمالزاده به این دلیل اهمیت دارد که نه تنها حلقه نهایی در ادبیات مشروطه پیش از گسستگی فرهنگی است که با سلطنت رضاخان آغاز می‌شود، بلکه به مثابه نقطه عزیمتی در فرایند شکل‌گیری طرزی جدید در ادبیات شمرده می‌شود.
داستان کوتاه جمالزاده برخلاف نویسندگان دوره مشروطه، نمی‌کوشد ادبیات تخیلی را در زیر پوشش داستان‌های واقعی تحویل دهد، این آگاهی به جنبه هنری یا ادبیت محض اثر ادبی و ویژگی صرفاً تخیلی آن، بی‌تردید حاکی از بلوغ و پختگی یک دوره ادبی است.
جمالزاده لزوم ساده‌نویسی را به عنوان مضمون مشهورترین داستان خود،‌ «فارسی شکر است»،‌ انتخاب می‌کند. در اینجا، همچون داستان‌های دوره مشروطه، نویسنده از فرنگ می‌آید. نمای کلی جامعه (فقر و استبداد) را در وجود حمال‌ها و ماموران تذکره می‌نمایاند و به خاطر ایرادی در تذکره‌اش به زندان می‌افتد. در آنجا رمضان، شاگرد قهوه‌چی بی‌سواد،‌ آقای فرنگی‌مآب و جناب شیخ نیز حضور دارند. هر یک از آدم‌های داستان، یک تیپ اجتماعی را نمایش می‌دهند که از لحن حرف زدن‌شان مشخص می‌شود. رمضان نماینده عوام است و فرنگی‌مآب و شیخ را می‌توان نماینده روشنفکران متجدد و سنت‌گرا دانست. آنان هر یک به زبانی حرف می‌زنند که برای رمضان - که در پی آگاهی از وضع خویش است - نامفهوم است. عاقبت نویسنده نزد رمضان می‌رود و با زبانی قابل فهم با او حرف می‌زند. جمالزاده ضمن انتقاد از سنت‌گرایان، آنان را که به اخذ بی‌قید و شرط تمدن غربی معتقدند نیز استهزا می‌کند و شخصیت روایتگر داستان را، که به انطباق تمدن غرب بر خصوصیت‌های اجتماعی و فرهنگی ایران عقیده دارد، ترجیح می‌دهد. جمالزاده که می‌کوشید از راه مردمی کردن زبان با مردم ارتباط یابد، در داستان‌های بعدی خود نتوانست به این آرمان وفادار بماند و با پیرایه‌هایی که بر نثر خود بست از هدف اولیه دور شد. در «فارسی شکر است» چند تیپ اجتماعی گرد هم می‌آیند و درباره نکته‌ای بحث می‌کنند تا نتیجه مورد نظر نویسنده به دست آید. این داستان نمایانگر وضعیت توده‌های ناآگاه ایرانی در نخستین سال‌های پس از انقلاب مشروطه نیز هست. آنها همچنان اسیر زندان استبدادند، متوجه خواست‌های رهبران فکری خود نشده‌اند،‌ خواست‌هایی که با آرزوهای مردم تفاوت کیفی دارد و حاصل آن به نتیجه نرسیدن انقلاب مشروطه است. داستان «رجل سیاسی» نیز تصویری از شکست آرمان‌های مشروطیت و جایگزینی فرصت‌طلبان به جای انقلابیون راستین است. جمالزاده نشان می‌دهد که چگونه هرج و مرج نظم انقلابی را گرفته است. با چنین تصویری در «تهران مخوف» و «زیبا» نیز مواجه می‌شویم. داستان «بیله دیگ بیله چغندر» برداشتی از «حاجی بابا» است. راوی در اروپا به حمامی می‌رود و پای صحبت دلاکی می‌نشیند که به عنوان مستشار به ایران رفته و از اعتبار بسیار برخوردار شده است. «ویلان الدوله» توصیف یک فرد بی‌خانمان و بیمار است که عاقبتی تراژیک دارد. «دوستی خاله خرسه» را می‌توان شکل‌یافته‌ترین داستان کتاب دانست. راوی در سفر به کرمانشاه با جوانی آشنا می‌شود. جوان، قزاق مجروح روس را از زیر برف بیرون می‌کشد و از مرگ حتمی نجات می‌دهد، اما قزاق به طمع پول، وقتی نزد جمع قزاقان می‌رسد، جوان را به کشتن می‌دهد. جمالزاده در نخستین داستان‌هایش موفق می‌شود آوای مردمی را که زمزمه‌شان در شیهه اسب‌ها و چکاچاک شمشیر سرداران رمان‌های تاریخی و آه و ناله‌های اخلاقی راویان رمان‌های اجتماعی اولیه گم شده بود،‌ منعکس کند. او در دوره رضاشاه سکوت کرد و اثر دیگری منتشر نکرد. پس از درگذشت جمالزاده، کتاب‌های بسیاری درباره زندگی و سبک کاری او نوشته شد که «شهروند شهرهای داستانی؛ زندگی و آثار سیدمحمدعلی جمال‌زاده» نوشته حسن میرعابدینی،‌ «نقد آثار محمدعلی جمال‌زاده» به قلم عبدالعلی دستغیب و «خاطرات مستند سید هادی خسروشاهی درباره سید محمدعلی جمالزاده و انقلاب اسلامی» از جمله این آثار است. در تهران و اصفهان، خیابان‌هایی به نام این داستان نویس بزرگ ایرانی نامگذاری شده است.