آگاه: در یک نگاه ساده این رویداد فرهنگی را میتوان در امتداد سایر فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی نهادهای شهری همچون شهرداری تلقی و بخشی از جورچین فرهنگی پایتخت تفسیر کرد. اما نگاهی گذرا به پیشینه جشنها و رویدادهای ملی و بزرگداشت شخصیتهای مرتبط با پیش از اسلام بهویژه از سوی نهادها و جریانات انقلابی و متعهد به ارزشهای اسلامی، این جشنواره را نه یک رویداد عادی که یک پدیده گفتمانی و بازخوانی تازهای از تمدن و هویت ایرانی - اسلامی نشان خواهد داد.
این پدیده را میتوان در سه سطح اجتماعی، سیاسی و تمدنی تحلیل کرد:
۱. سطح اجتماعی: بازسازی هویت و پاسخ به خلأ نسلی
پس از چند دهه غلبه گفتمان دینی و انقلابی در بازنمایی هویت ملی، اکنون بخشی از نسل جدید در جهانی زندگی میکند که هویت ملی در کنار هویت دینی و جهانی معنا پیدا میکند و اینک احساس گسست تاریخی با گذشته پیش از اسلام دارد و برگزاری مراسمهایی با مضمون «ستایش ایران» میتواند پاسخی به نیاز اجتماعی برای پیوند دوباره با ریشههای تمدنی و تاریخی، ابزاری برای تقویت احساس تعلق جمعی در برابر بحرانهای هویتی و شکلی از بازتعادل میان مؤلفههای دینی و فرهنگیِ هویت ایرانی باشد. به بیان دیگر، جامعهای که چند دهه بر «اسلامیت» تاکید بیشتری داشته، اکنون با گرایش به «ایرانیت» میکوشد بخش مغفول از هویت را زنده کند، بدون آنکه الزاما نفیکننده بخش دینی هویت آن باشد.
۲. سطح سیاسی: بازسازی مشروعیت نرم و انسجام نمادین
احیای نمادهای ملی و تاریخی ایران باستان میتواند به کاهش شکافهای فرهنگی میان گروههای مختلف جامعه (دینی، ملیگرا، مدرن و سنتی)، تقویت مشروعیت فرهنگی نظام در میان نسلهایی که با نمادهای دینی کمتر ارتباط عاطفی دارند و توسعه دیپلماسی فرهنگی منطقهای بر پایه میراث مشترک تمدن ایرانی، که از آسیای مرکزی تا خلیج فارس گسترده است منجر شود؛ بهویژه در شرایطی که گفتمانهای جهانی بر میراث و تمدن تاکید دارند (مثلا چین با «تمدن پنجهزارساله» خود)، احیای ایران باستان میتواند سرمایه نرم بینالمللی تولید کند.
۳. سطح تمدنی: گذار از ایدئولوژی به تمدن
در نگاهی عمیقتر، این روند و رویدادهای مبتنی بر آن میتواند نشانه تغییر پارادایم از «گفتمان انقلابی» به «گفتمان تمدنی» باشد. اگر در دهههای نخست انقلاب، «اسلام انقلابی» مرکز هویتسازی بود، اکنون سخن از ایران تمدنی، اسلامی و تاریخی است؛ ترکیبی که میکوشد میراث ایران باستان، اسلام و انقلاب را در یک منظومه تمدنی واحد جمع کند از این رو برگزاری چنین مراسمهایی میتواند مقدمهای برای تاسیس گفتمان جدیدی از ایران آینده و عبور از نگاه سلبی به گذشته به سمت نگاه ایجابی و تلفیقی باشد. فهم عمیق از رویداد کنونی بدون درک دقیق از پیشینه نسبت میان مولفههای هویتی انقلاب اسلامی با عناصر ایرانی و باستانی ممکن نیست. جمهوری اسلامی ایران در حدود پنج دهه بالندگی خود شاهد دو دوره ۲۰ ساله هویتی در نسبت میان اسلام و انقلاب اسلامی از یکسو و میراث ایران باستان از سوی دیگر بوده و چند سالی است که وارد گام دوم انقلاب و سومین دوره هویتی خود شده است:
دوره نخست: «ایران انقلابی»: گسست از گذشته و نفی تاریخ باستان (دهههای ۶۰ و ۷۰)
در نخستین مرحله شکلگیری جمهوری اسلامی، محور اصلی هویت جمعی، «اسلام انقلابی» بود. تاریخ رسمی کشور با بعثت و هجرت پیامبر، عاشورا و انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ معنا پیدا میکرد، نه با کوروش یا داریوش. در این دوران، ایران باستان نه بهعنوان ریشه فرهنگی، بلکه بهعنوان «نماد سلطنت، جاهلیت و طاغوت» تصویر میشد. گذشتهای تاریک و جاهلی که اسلام آن را روشن کرد.
کتابهای درسی، رسانهها و سیاستهای فرهنگی نیز عمدتا بر «امت اسلامی» تاکید داشتند و نه «ملت ایران». در نتیجه، گسستی پنهان میان مردم و گذشته باستانیشان شکل گرفت. «تختجمشید» و «نوروز» تنها بهقدر ضرورت فرهنگی، نه ستایش گرانه تحمل میشدند و حتی از گوشه و کنار ایدههایی مبنی بر تعطیلی آنها نیز به گوش میرسید. اما در سطح ناخودآگاه اجتماعی، میل به بازگشت به ریشههای کهن باقی ماند؛ نوعی دلتنگی (نوستالژی) تمدنی که بعدها بروز یافت.
دوره دوم: «ایران فرهنگی»: بازشناسی میراث و مصالحه تدریجی (دهه های ۸۰ و۹۰)
در این مرحله، پس از تثبیت نظام و عبور از فضای جنگ، جامعه و حکومت هر دو به ریشههای تاریخی مشترک برای تحکیم وحدت ملی احساس نیاز کردند. در این دوران، نگاه به تاریخ باستان نرمتر شد. کوروش، فردوسی، زرتشت و ایرانزمین دوباره در ادبیات فرهنگی، هنری و حتی سیاسی حضور یافتند. سخن از «ایران اسلامی» بهجای «اسلام انقلابی» رواج بیشتری یافت، و واژه «تمدن ایرانی- اسلامی» کمکم وارد گفتمان رسمی شد. این دوران، عصر مصالحه وگفتوگوی درونی میان دو بخش هویت ایرانی یعنی دین و تاریخ بود. در این زمان، دولتها و نهادهای فرهنگی به بازسازی چهره ایران باستان در قالبهایی که با دین منافات نداشته باشند پرداختند؛ نوروز را به عنوان «عید اسلامی - ایرانی» بزرگتر داشتند و از کوروش بهعنوان «پادشاه عادل موحد» یا «ذوالقرنین» یاد کردند.
دوره سوم: «ایران تمدنی»: همافزایی و بازسازی روایت ملی آینده (دهه ۱۴۰۰ تا افق ۱۴۴۰)
اینک و با پایان چله اول جمهوری اسلامی و ورود به گام دوم انقلاب، در طلیعه دوره سوم قرار داریم که در آن، گفتمان رسمی کشور بهسمت مفهوم کلانتر تمدن نوین ایرانی- اسلامی در حرکت است و ایران باستان نه دشمن ایران و ایمان، بلکه ریشه فرهنگی تمدن اسلامی در این سرزمین است.
کوروش، فردوسی، حافظ، ملاصدرا و امام خمینی(ره)، همه اجزای یک منظومه تمدنیاند که قرار است در آینده ایران دوباره احیا شود تا تاریخ باستان، میراث اسلامی و آرمانهای انقلاب، در یک «روایت ملی جامع» تلفیق میشوند و جمهوری اسلامی، در آستانه دهه پنجم خود، در حال عبور از هویت ایدئولوژیک به هویت تمدنی است که میخواهد اسلام، ایران و آینده را در یک منظومه فرهنگی واحد تلفیق کند. در این نگرش، مراسمهایی با مضمون ستایش ایران نه بازگشت به گذشته، بلکه بازسازی آینده بر پایه حافظه تاریخی تلقی میشوند. چنین برساخت هویتی نیازمند همافزایی پنج منبع بزرگ هویتساز است که هریک در تاریخ و فرهنگ ایرانی نقش تعیینکنندهای داشتهاند: ایرانی، اسلامی، شیعی، انقلابی و مدرن.
نکته قابل تامل در این برساخت این است که تلفیق و تجمیع همزمان این پنج منبع، نه در قالب یک جمع مکانیکی بلکه تنها از راه تلفیق گفتمانی و تمدنی ممکن است. رویکردی که نیازمند کنشی چند سطحی است:
۱. مبنای نظری: «ترکیب گفتمانی» نه «ترکیب شکلی»
ایران امروز در بطن خود پنج لایه تاریخی دارد که هرکدام زبان، حافظه و ارزشهایی ویژه دارند. خطا زمانی رخ میدهد که نظام فرهنگی و هویتی بخواهد یکی را حذف یا دیگری را مطلق کند، اما اگر این منابع بهصورت «گفتمانهای همافزا» و نه متضاد فهم شوند، میتوان از آنها پایهای برای انسجام تمدنی و مشروعیت پایدار ساخت.
۲. سازوکار همافزایی: معرفتی، فرهنگی، نهادی
الف. در سطح معرفتی: باید زبان مشترک فلسفی و گفتمانی ایجاد شود که بتواند ارزشهای ایرانی و اسلامی را در کنار عقلانیت مدرن بنشاند.
ب. در سطح فرهنگی: احیای روایت واحد از تاریخ ایران که در آن کوروش، امیرالمومنین(ع)، امام حسین(ع) و امام خمینی(ره) هریک، حلقهای از یک زنجیر تمدنیاند، نه شخصیتهایی گسسته از هم؛ رویکردی که تولید آثار هنری، سینمایی و آموزشی، این پیوستگی را به زبان امروز روایت کند.
ج. در سطح نهادی و حکمرانی: طراحی نظام آموزشی، رسانهای و سیاستگذاری فرهنگی بر اساس مدل «هویت چندمنبعی»، ایجاد نهادهای «میانرشتهای» که بتوانند اخلاق دینی را با علم مدرن و حکمرانی هوشمند تلفیق کنند و تدوین «منشور هویت ملی- تمدنی ایران» که چارچوب رسمی این ترکیب را روشن سازد. در چنین مدلی، ایران میتواند محور «تمدن نوین ایرانی - اسلامی» باشد که ریشه در تاریخ دارد اما چشمی به آینده و فناوری دارد و دستاورد این چینش یکپارچه، مشروعیت پایدار و چندسطحی، انسجام اجتماعی، قدرت نرم منطقهای، کارآمدی و نوآوری در حکمرانی با ترکیب «ایمان» و «عقلانیت» و جهتدهی تمدنی آینده (گام دوم نظام در افق ۱۴۳۰) خواهد بود.
با اینحال، این روند و فرآیند و برگزاری رویدادهایی مشابه مراسم ۱۶ آبان میدان انقلاب، بدون چالش هم نخواهد بود: اگر بهصورت سطحی و نمادین اجرا شود، ممکن است به یک «ناسیونالیسم نمایشی» تبدیل شود. اگر بدون تحلیل تاریخی و پیوند با هویت اسلامی - انقلابی باشد، میتواند به شکاف گفتمانی تازه میان دینداران و ملیگرایان بینجامد و اگر هدف آن صرفا تبلیغاتی یا سیاسی باشد، نه فرهنگی و هویتی، ماندگار نخواهد شد. برگزاری مراسمهایی با مضمون ستایش ایران پس از پنج دهه میتواند تلاشی برای ترمیم پیوند ملی، احیای سرمایه فرهنگی و گذار از گفتمان انقلابی به تمدنی باشد؛ اما کارکرد مثبت آن منوط به آن است که: با تحلیل علمی و روایت منسجم از تاریخ ایران همراه باشد؛ در تضاد با هویت اسلامی قرار نگیرد؛ در خدمت همگرایی فرهنگی و آیندهسازی تمدنی قرار گیرد، نه رقابت گفتمانی یا جناحی.
تحلیلی بر رونمایی از مجسمه زانو زدن والرین در میدان انقلاب
هویت ملی؛ ایرانی - اسلامی
محمدرضا اخضریانکاشانی ـ عضو هیات علمی دانشگاه تهران
۱۸ آبان ۱۴۰۴ - ۱۱:۰۱
شانزدهم آبان ماه، میدان انقلاب تهران شاهد رونمایی از تندیس زانوزدن والرین امپراتور روم (غرب) در برابر شاپور، پادشاه ساسانی (ایران) همراه با برنامههایی ویژه و انبوه جمعیت علاقهمند بود.