محمدرضا بابایی، آگاه مسائل سیاسی :  برخی لحظات و برخی اشخاص چنان در دل تاریخ می‌نشینند که بدل به نماد می‌شوند؛ نه صرفا برای آن‌که چه کردند، بلکه برای آن‌که چه نمایاندند.

آگاه: شهادت آیت‌الله سید ابراهیم رئیسی، رییس‌جمهور ایران، حادثه‌ای غم‌انگیز بود، اما چیزی فراتر از فقدان یک مقام رسمی را به نمایش گذاشت. او به شکلی عجیب، انعکاس جامعه‌ای بود که میان ریشه‌های سنت، الزامات امنیت، آرمان توسعه و صدای اعتراض در رفت‌وآمد است. نگارنده نمی‌خواهد صرفا یک شرح‌حال سیاسی ارائه دهد؛ می‌خواهد آینه‌ای را گردزدایی کند که در آن نه‌تنها یک فرد، بلکه ما، جامعه ما، دیده می‌شویم. شخصیت سیاسی رئیسی را نمی‌توان بدون درک بستر تاریخی و ساختاری که او را پرورش داد، فهمید. از حضورش در دستگاه قضایی تا نقش‌آفرینی‌اش در دولت، او بیش از آن‌که مظهر یک فرد باشد، نماینده یک مدل حکمرانی بود و ترکیبی از مشروعیت مذهبی، اعتماد ساختاری و مسئولیت‌پذیری سنتی. در کشوری که سیاست همواره در تقاطع دین، امنیت و عدالت تعریف شده، رئیسی خود بدل به نماد تلفیق این سه گفتمان شد. بسیاری از هوادارانش، او را به عنوان «فرزند نظام» و «رجل جهادی» می‌دیدند که نه برای خود که برای یک مسیر آمده بود. اما آیا او فقط برآمد ساختار بود؟ یا نیاز جامعه‌ای که پس از دهه‌ها آزمون سیاسی، به دنبال چهره‌هایی «قابل‌اتکا»، «بی‌پیرایه» و «بی‌حاشیه» می‌گشت؟ در شرایطی که بخشی از مردم از پیچیدگی‌های تکنوکراسی خسته شده بودند، شخصیت ساده، آرام و بی‌تکلف رئیسی برای بسیاری از لایه‌های جامعه جذابیتی واقعی داشت. به همین معنا، او محصول «انتظارات ضمنی» جامعه‌ای بود که در دل بحران‌ها، به دنبال مرجعیت قابل‌پیش‌بینی می‌گشت. در حقیقت رئیسی تنها یک بازیگر سیاسی نبود؛ او بازتاب روان‌شناسی جمعی ما بود. جامعه‌ای که از یک‌سو خواهان توسعه و مشارکت جهانی است و از سوی دیگر نگران ازدست‌رفتن هویت و امنیت خویش. شهید رئیسی این دوگانگی را در چهره خود بازمی‌تاباند؛ رو به پیشرفت اما در چارچوب سنت؛ علاقه‌مند به عدالت اقتصادی، اما از مسیر مدیریت انقلابی؛ متمایل به شنیدن مردم، اما از دریچه نظم و قانون. حتی مخالفت‌ها با رئیسی نیز نشان‌دهنده همین چندپارگی‌اند. برای عده‌ای او تجسم ایستایی بود و برای عده‌ای دیگر نماد ثبات. اعتراض‌ها به او گاه اعتراض به وضع موجود بود و گاه هراس از آینده‌ای ناشناخته. به همین دلیل چهره رئیسی نه فقط در طرفداران، بلکه در منتقدانش نیز بازتابی از جامعه را به نمایش می‌گذاشت، جامعه‌ای که در آن خطوط میان آرمان و امکان، بین خواسته و ترس، همواره در حال جابه‌جایی است. اما سوال مهم اینجاست که شهید رئیسی و امثال او صرفا بازتاب جامعه‌اند، یا خود نیز جهت‌دهنده آن؟ پاسخ، درهم‌تنیده است. رئیسی عزیز در بسیاری از تصمیم‌گیری‌هایش پیرو گفتمان غالب بود؛ اما درعین‌حال، با پیاده‌سازی سبک خاص مدیریتی‌اش (چه در سفرهای استانی، چه در نوع تعامل با نهادهای حکمرانی و چه در گفتار دینی‌محورش) خود نیز به بازتولید آن گفتمان کمک کرد. در حقیقت او همان قدر که نتیجه مسیر پیشین نظام بود، بخشی از آینده آن را نیز شکل داد. چه از او راضی باشیم یا نه، او در نوع خود، «بازتعریف چهره سیاست‌ورزی در جمهوری اسلامی» بود، چهره‌ای که بر درک سنتی از اقتدار تکیه داشت، اما در محیطی نو و متغیر عمل می‌کرد. در این میان، شهادت او- به عنوان واقعه‌ای تراژیک- سطری دیگر به روایت این بازتعریف افزود. مردم ایران، در سوگش، بار دیگر نگاهی به خود انداختند. چه می‌خواستند؟ چه از دست رفت؟ مهم‌تر، از چه می‌ترسند؟ رئیسی شاید به ظاهر رفته، اما آنچه بازتاب می‌داد هنوز در میان ماست. شهادت آیت‌الله رئیسی نه‌تنها پایانی بر داستان زندگی یک رییس‌جمهور مردمی که فرصتی است برای نگریستن در آیینه‌ای که چهره امروز و فردای ما را منعکس می‌کند. او درهم‌تنیدگی عجیب و پیچیده‌ای بود از اقتدار سنت، اراده انقلابی، تلاش برای توسعه و واکنش به فشار. جامعه‌ای که او را برکشید، اکنون در غیاب او شاید بیش از پیش‌نیاز دارد که خود را بازبینی کند، در ارزش‌هایی که می‌خواهد حفظ کند، در راه‌هایی که می‌خواهد برود و در چهره‌هایی که می‌خواهد از آنها پیروی کند. حال آیا ما به‌دنبال شخصیت‌هایی هستیم که ما را تایید کنند، یا آنهایی که ما را تغییر دهند؟ شاید پاسخ در نگاهمان به چهره‌ی شهید رئیسی نهفته باشد؛ چهره‌ای که اگر خوب بنگریم، بیش از آن که تصویر یک فرد باشد، تصویر خود ماست در لحظه‌ای حساس، در گذار از تردید به تصمیم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.