آگاه: یک اختلاف خیلی جدی وجود دارد که این سنجش دینداری بر اساس مولفهها و شاخصهایی که تعیین شده آیا سنجش درستی است یا نه؟ شاخصهای زیادی تاکنون برگزیده و گفته شده است که بعضیهای آن از استواری بیشتری از جهت تاریخی برخوردار بوده است. یعنی بیشتر از آن استفاده و تکرار کردند، ولی عموما نسبت به روایی و پایایی این شاخصها همیشه مسئله وجود داشته است که علت آن به حقیقت دین بر میگردد و اینکه دین را ما چه چیزی بدانیم؟ دین خودش یک مقوله بسیار پیچیدهای است. اگر دین را جزئی از فرهنگ تعبیر کنید، معمولا به عنوان جوهر و هسته فرهنگ آن را نگاه میکنند که بیشتر حاوی ارزشها و اهداف زندگی است و معنای زندگی بر آن اساس تبیین میشود. جهتگیریها و حرکتهای کلی افراد و سوالهای بنیادین حیات، معمولا بهوسیله دین جواب داده میشود. نگرش فرد به جهان و به تعبیری جهانبینی یا جهان پدیداری و آن رفتاری که از فرد سر میزند، مقوله دین نامیده میشود و دین را بیشتر یک مقوله پدید آمده از زیست اجتماعی و جزئی از فرهنگ به حساب میآورند؛ اما دین در نگاه ما که یک نگاه وحیانی را قبول داریم؛ حقیقتی است آمده از ماورا اما منطبق با فطرت انسانی؛ به عبارتی یک پیامی است که از جانب خدا اول در وجود ما به ودیعه گذاشته شده است و یک پیامی است که بهوسیله انبیا میآید و اینها همدیگر را تایید میکنند و با هم منطبق هستند و جالب است که با عالم تکوین هم منطبق هستند. چون معتقدیم که از یک مصدر آمده است، همه با هم منطبق هستند و همدیگر را تایید میکنند و علت اینکه مردم پیامبر الهی را از غیرش میتوانند تشخیص دهند، همین انطباقهاست. یعنی مردم میتوانند تصدیق کنند آنچه از جانب خدا میآید و ما انزلالله علینا در زندگی مردم پیاده نمیشود. وجه دینداری مردم بیشتر دین فرهنگی است. یعنی دینی است که در زیست مردم امتداد پیدا کرده و تبدیل به رفتارها و الگوها و بهتدریج نهادها و سازمانهای اجتماعی هم میشود. به بیان دیگر تجربههای دینی است که در افراد یک نوع تجسم و تجلی دارد که اینها را معمولا سنجش میکنند و همین دسته از افعال است که قابلیت کمیسازی و تعیین شاخص دارد. البته طبیعی است که مردم به همه ما انزلالله هیچوقت عمل نکردند و پیامبران الهی و معصومین هستند که این تجسم را دارند، اما این خیلی مهم است که ما بدانیم حقیقت دین دستساز مردم نیست؛ یعنی نکته تفاوت در جامعهشناسی که غرب از آن استفاده میکند و دین را هم یکی از مقولات اجتماعی فرهنگی میداند، با نگاهی که نگاه متعهد به دین الهی است و معتقد است دین یک حقیقتی است که از جانب بالا آمد، در همین مسئله نهفته است که دین دستساز بشر نیست. درست است بشر آن را تجربه میکند و تبدیل به نهادهایی و فرهنگ میکند و اصلا جوهر همه فرهنگها، دین است. این حقیقتی است که رخ میدهد اما همه دین این نیست. پس ما متون و حقایقی دینی داریم که همیشه بازخوانی میشوند و متناسب با زمانه و آدمها تعابیر متعددی از آنها میشود. رفتارهای متعددی از آنها شکل میگیرد و این غیر از دینی است که برساخته و دستساز انسانها و جزئی از فرهنگ میشود.
نمیخواهیم بگوییم که پیروان ادیان الهی که معتقد است دین اسلام ما انزلالله است و از جانب بالا آمده، بخش فرهنگی ندارد، بخشی که مردم آن را تاویل و تفسیر کردند، درون زندگی خود تبدیل به رفتارهایی کردند؛ حتما وجود دارد اما واقع این است که حقیقت و معنایی در پشت این وجود دارد که دائما تجلیها و تجسمهایی در زندگی مردم پیدا میکند. این غیر از آن چیزی است که مردم تجربه میکنند و میسازند. بلکه حقیقت والایی است که بازخوانی میشود و تجسم و تجلیهای متعددی پیدا میکند. این غیر تجربه مطلقی است که بشر ممکن است برای ابزارهای زندگی خود درست میکند و امروز یکجور تجربه میکند و فردا جور دیگری. دین یک حقیقت و گوهر والا و ارزشمند وحیانی دارد که آن حقیقت همیشه وجود دارد و ثابت است. این چیزی است که خیلی اوقات جامعهشناسان و آنهایی که اهل مطالعه فرهنگ هستند به آن باور ندارد و معتقدند اصلا امر ثابت و خارج از تحولات و تغییرات اجتماعی وجود ندارد؛ لذا حقیقت دین را نسبی میدانند. این مقوله در تعابیری که ما بعدا داریم اثرات عمیقی دارد. پس ما اول تفاوتهایمان را باور کنیم، بعد وقتی جلو میرویم و میگوییم این نوع نگاه نتایج متفاوتی دارد؛ بدانیم از کدام پایهها برخاسته است.
۲۲ خرداد ۱۴۰۴ - ۱۰:۰۳
کد خبر: ۱۳٬۷۲۳
دینداری معمولا در دو بعد فردی و اجتماعی بحث میشود و چند مولفه اصلی دارد که شامل حوزه عقاید و باورها، گرایشها، رفتار و نهادهایی که از این رفتار پدید میآید، میشود. معمولا حوزه باورها و گرایشات بیشتر جنبه فردی پیدا میکند و حوزه رفتار و نهادهای حاصل از آن رفتارها بیشتر شکل اجتماعی پیدا میکند. وقتی هم که میخواهند روی دینداری بحث کنند، روی این چهار مولفه شاخصهایی تعیین میکنند و سنجش صورت میدهند.

نظر شما