آگاه: این تلقی ذهنی و در عینحال اجتماعی از «کیستی»، نقش تعیینکنندهای در شکلگیری مرزهای تمایز میان افراد و گروهها ایفا میکند؛ تمایزی که از سویی در بافتهای سنتی نظیر قبایل، طوایف و خردهفرهنگها بروز مییابد و از سوی دیگر، در سطح ملی و بینالمللی میان ملتها کرد عینی پیدا میکند. در چنین ساختاری، «دیگری» نهتنها عنصری بیرونی تلقی میشود، بلکه در بسیاری موارد بهمثابه تهدیدی برای انسجام و موجودیت «خودِ» جمعی درک میشود. هنگامی که این دیگری بهصورت دشمنی خارجی و مشترک هویت جمعی را مورد هجمه قرار میدهد، ضرورت شکلگیری اجماعی ملی و همبستگی گسترده پیرامون آن هویت، بیشازپیش آشکار میشود. در حقیقت، مقابله با دشمنی مشترک، میتواند بهمنزله نوعی تمرین اجتماعی برای استحکام و بازتثبیت مرزهای هویتی عمل کند؛ فرآیندی که از طریق آن، جامعه نهتنها به بازشناسی خویشتن در تقابل با دیگری میپردازد، بلکه با بازتعریف عناصر مشترک هویتی، بر وحدت و انسجام ملی خود نیز تاکید میورزد. بهبیاندیگر، چنین وحدتی در برابر دیگری تهدیدآمیز، فرآیندی بازتولیدگر برای هویت ملی بهشمار میآید. نمونهای معاصر از تقابل هویتی، مواجهه جمهوری اسلامی ایران با دشمنان خارجی است؛ تقابلی که در روزهای اخیر شدت یافته و بر ضرورت وحدت ملی حول محور هویت جمعی تاکید میکند. این شرایط، هویت ملی را به عامل انسجام و مقاومتی در برابر تهدیدات بیرونی بدل میسازد. در چنین شرایطی، هویت ملی نهفقط بهعنوان سازهای ذهنی، بلکه به منزله نیرویی اجتماعی - سیاسی عمل میکند که ظرفیت بسیج عمومی، ارتقای همبستگی و وحدت ملی را داراست.
ملتی یکپارچه با هویتی واحد
در میان مفاهیم بنیادین و پرتکرار در حوزه اندیشه سیاسی مدرن، مفهوم «ملت» جایگاهی محوری و گاه مناقشهبرانگیز یافته است. ملت در مقام یک واحد اجتماعی- سیاسی، هم بهمثابه رکن ساماندهی نظم نوین جهانی ایفای نقش میکند و همبستری نظری برای شکلگیری مفاهیم کلیدیای چون حاکمیت، مشارکت عمومی، تمامیت ارضی و مهمتر از همه، هویت ملی فراهم میسازد. از دوران مدرن به اینسو، ملت بهعنوان چارچوبی هویتی تلقی شده است که بر پایه عناصر مشترک و تجربههای تاریخی شکل میگیرد و زمینهساز انسجام اجتماعی میشود. در این میان، هویت ملی فراتر از یک برساخت سیاسی، بهمثابه یک فرآیند اجتماعی مستمر عمل میکند؛ فرآیندی که با دربرگرفتن عناصر فرهنگی، نمادین و تاریخی، بنیانی برای همداستانی جمعی و شکلگیری اراده ملی فراهم میآورد. شکلگیری یک هویت واحد و ملت یکپارچه، تنها زمانی ممکن و پایدار است که بر میراث تاریخی و تجربههای زیسته مشترک تکیه داشته باشد، نه بر تلاشهای مصنوعی برای همسازی سریع در شرایط بحرانی. در این راستا تجربه تاریخی ملتهایی با پیشینه کهن ازجمله ایران، نشان میدهد که انسجام ملی در بزنگاههای بحرانی نه از طریق خلق گفتمانهای لحظهای، بلکه از مسیر احیای هویتهایی حاصل میشود که ریشه در تداوم تاریخی دارند. به بیان آنتونی اسمیت، ملتهای کهن با اتکا به حافظه فرهنگی پایدار و سرمایههای نمادین خویش، قادرند هویت ملی را به شکلی طبیعی و ماندگار بازتولید کرده و ملت را به یک کل همبسته و یکپارچه بدل سازند. این تداوم هویتی، عاملی بنیادین در پایداری اجتماعی و ظرفیت مقاومت در شرایط ناپایدار بهشمار میآید.
تقابل ایران و اسرائیل؛ جنگ با دیگری هویتی
با استقرار نظم سیاسی نوین پس از پیروزی انقلاب اسلامی ۱۳۵۷، جمهوری اسلامی ایران با اتکا به بنیانهای اعتقادی و چارچوبهای هویتی خود، رژیم صهیونیستی را تهدیدی بنیادین برای اصول، آرمانها و موجودیت نظام تلقی کرد. از آن زمان تاکنون، این تقابل در ابعاد مختلف ادامه داشته و بهمرور سطوح جدیدی از تنش را تجربه کرده است. بامداد روز ۲۳ خرداد ۱۴۰۴، این روند وارد مرحلهای کمسابقه شد؛ هنگامی که رژیم صهیونیستی در اقدامی آشکار و بیپرده، حملاتی مستقیم به خاک ایران انجام داد و تمامیت ارضی کشور را هدف قرار داد. این عملیات نظامی که با خسارات مادی گسترده همراه بود، به شهادت شماری از فرماندهان عالیرتبه نظامی، دانشمندان هستهای و جمعی از مردم غیرنظامی منجر شد. این رخداد را میتوان نقطه عطفی در روابط پرتنش میان ایران و اسرائیل قلمداد کرد، چراکه از سطح تنشهای غیرمستقیم و جنگهای نیابتی عبور کرده و وارد مرحلهای علنی و نظامی شد. با این حال، آنچه ماهیت این مواجهه را از یک رقابت صرفا سیاسی فراتر میبرد، تقابل عمیق هویتی میان دو طرف است. اسرائیل از بدو تاسیس تاکنون، هر کنشگری را که موجودیت آن را تهدید کند، بهمثابه «دیگری» فاقد مشروعیت تلقی کرده و در منظومه گفتمانی خود، ایران را نیز در همین چارچوب قرار داده است. در سوی دیگر، جمهوری اسلامی نیز اسرائیل را ساختاری متضاد با اصول و مولفههای بنیادین هویت ملی خود میداند و آن را ناقض کیستی جمعی ایرانیان تلقی میکند. در این بستر، میتوان شیوه مواجهه اسرائیل با ایران، بهویژه در سطح ترورهای هدفمند و تجاوزهای مستقیم نظامی را در پرتو منطق حذفگرای «هوموساکر» تحلیل کرد. در این الگو، کنشهای تهاجمی اسرائیل دارای پیامد گسترش منطق خشونت بدون پاسخگویی و حذف تدریجی ظرفیتهای یک ملت است. همچنین اسرائیل در گفتمان سیاسی و هویتی جمهوری اسلامی ایران، نهفقط دشمنی سیاسی یا نظامی، بلکه دیگری بنیادین تلقی میشود. دیگریای که در برابر «ما»ی جمعی ایرانیان قرار میگیرد و در تعارض کامل با مولفههای هویت ملی، تاریخی و فرهنگی کشور تعریف میشود. این دیگریسازی، نهتنها بر پایه تضاد منافع یا باورها شکل گرفته، بلکه در بستر یک تقابل معنایی و ارزشی تثبیت شده است؛ جایی که اسرائیل بهمثابه نماد سلطه، بیعدالتی و نفی حق حیات ملتها بازنمایی میشود و در سوی مقابل، هویت ایرانی در مقام حامی استقلال، کرامت انسانی و.... قرار میگیرد. در چنین موقعیتی، رفتارهای تهاجمی اسرائیل بهویژه هنگامی که شکل عینی و صریح به خود میگیرند، نظیر تجاوز نظامی یا ترور دانشمندان نه صرفا یک خطر امنیتی، بلکه هشداری هویتی برای ملت ایران محسوب میشود؛ زیرا تمام ارکان جامعه را هدف قرار میدهد، بیتوجه به قومیت، مذهب یا پایگاه اجتماعی. این نوع تهدید، تمایزات درونی را به حاشیه رانده و احساس تعلق مشترک به یک ملتِ واحد را برجسته میسازد. بهبیان دیگر، زمانی که خطری بیرونی کلیت کشور را تهدید میکند، «ایرانیبودن» بهعنوان هویتی جمعی و یکپارچه، برجستهتر از هر هویت فرعی دیگر مطرح میشود. در این چارچوب، اسرائیل بهمثابه دیگری تهدیدآمیز ناخواسته به عاملی برای بسیج ملی بدل میشود؛ عاملی که زمینهساز تقویت انسجام اجتماعی، بازیابی روحیه همبستگی و تاکید مجدد بر ضرورت دفاع از موجودیت و کرامت ملی است. تجربههای تاریخی نیز نشان دادهاند که ملت ایران در مواجهه با چنین تهدیداتی، نهتنها به بازسازی مولفههای هویتی خود میپردازد، بلکه انسجام میان اقوام و مذاهب مختلف در درون کشور، بهگونهای چشمگیر افزایش مییابد. در واقع، «دیگریبودن» اسرائیل، محرکی برای بازتعریف «ما»ی ایرانی است، مایی که در لحظات بحرانی، به پشتوانه هویت ملی در برابر خطر مشترک ایستادگی میکند.
در جمعبندی میتوان گفت که تقابل جمهوری اسلامی ایران و اسرائیل، نه صرفا بهمثابه یک منازعه ژئوپلیتیکی، بلکه بهعنوان کرد عینی تضادهای هویتی و ارزشی میان دو منظومه معنایی باید فهمیده شود. اسرائیل در گفتمان رسمی جمهوری اسلامی، نهفقط یک دشمن سیاسی، بلکه «دیگری»ای است که در تضاد کامل با کیستی ملی ایران بازنمایی میشود؛ موجودیتی که تلاش دارد با خشونت عریان و بی پاسخگو، مولفههای هویتی ملت ایران را تضعیف یا حذف کند. با این حال، همین موقعیت تهدیدآمیز، در بستری از مقاومت معنوی و تاریخی، بذر همبستگی را تقویت کرده و نشان داده است که دشمنی با یک «دیگری هویتی» میتواند به بازتعریف مفهوم «ما» در سطح ملی بینجامد. حمله مستقیم به خاک ایران که تمامی اقشار، اقوام و مذاهب را فارغ از تمایزات در معرض تهدید قرار داد، باردیگر ضرورت شکلگیری ملتی یکپارچه با هویتی واحد را برجسته ساخت؛ ملتی که با اتکا بر حافظه تاریخی، انسجام فرهنگی و ظرفیتهای انسانی خود، در برابر هجمههای بیرونی ایستادگی و موجودیت خود را بازتولید میکند. از این منظر، میتوان گفت که تقابل با اسرائیل، در عین حال که چالشی برای ساختار ملی ایران است، میتواند زمینهساز بازیابی ظرفیتهای درونی و تحکیم پیوندهای هویتی در مقیاسی فراگیر باشد؛ آنگونه که ملت ایران را در لحظات تاریخی به الگویی از پایداری و آگاهی جمعی بدل میسازد.
نظر شما