آگاه: داریوش او را سید صدا میکرد. صدای مهندس هاشمیتبار هنوز در ذهنم است. هر وقت با محل کار داریوش تماس میگرفتم، او که هماتاق داریوش بود، گوشی را برمیداشت و داریوش را صدا میزد. حتی در روز آخر، روز شهادت داریوش، او آخرین کسی بود که در اداره با او صحبت کردم.
در این چند سال اخیر، طاهری عزیز بارها با دکتر هاشمیتبار به دیدارمان آمده بودند. برای مراسم عقد فهیمه که حالا «خاتمی» شده بود، ما را دعوت کرده بودند.
رابطهمان صمیمیتر شده بود. حالا خواهر دوستداشتنی و صمیمیام پرواز کرده است. او آنقدر وفادار بود که لحظهای دکتر را که میدانست در خطر است، تنها نمیگذاشت. خطر را به جان خریده بود. فهیمه (مائده) اما با چهرهای عمیقا پرتنش، فهیمه هنوز از شهادت پدر و مادرش خبر ندارد.
میدانید حالم چگونه است؟ دلم میخواهد آدمها را وقتی میبینم، ذخیرهشان کنم در پوشهای خودشان در رایانه ذهنم. تا وقتی مثل الان که دلم برای طاهره پر میزند، بروم پوشه را باز کنم و با او گفتوگو کنم، درد دل کنم و از رفتنش گله کنم. بگویم: خواهر، قرار نبود تو دیگر رفیق نیمهراهمان نباشی... .
داریوش همیشه میگفت: یادت باشد هیچچیز در فضای مجازی از بین نمیرود. فکر کنم شهادت هم چیزی شبیه این است. این قانون بقای ماده و انرژی است. وقتی خدا میگوید: آنها زندهاند و نزد من روزی میگیرند. شهید گواه است و آگاه، چه در پوشههای ذهنی من، چه در یاد و خاطره ملت و چه نزد خدا به عنوان روزی گیرنده.
راستی، شاید کسی نداند کدام ویژگی داریوش و همکاران شهیدش را گرد هم آورده بود؟ داریوش و دوستانش شاگرد اولهای ورودیهای مختلف در رشتههای فنی دانشگاههای دولتی ایران بودند.
۱۸ تیر ۱۴۰۴ - ۱۲:۱۵
کد خبر: ۱۴٬۴۳۷
شهره پیرانی : دوران پیش از شهادت داریوش در آن دوران، زیاد همدیگر را نمیدیدیم. مراسم جشن غدیر در خاطرم زنده میشود. مهندس هاشمیتبار همراه همسر و دختر زیبایشان، فهیمه کوچواری، آن روزها را با شیرینکاریهایش به یاد میآورم. من که هنوز فرزندی نداشتم، از خدا میخواستم اگر قرار است به من فرزندی عطا کند، دختر باشد.

نظر شما