۲۸ تیر ۱۴۰۴ - ۱۲:۲۰
کد خبر: ۱۴٬۶۸۶

جنگ‌نوشت

وقتی سلاح کم‌اثر است

در این ستون دو یادداشت جنگ‌نوشت به قلم دو نویسنده حسین شرفخانلو و مهدیه زکی‌زاده می‌خوانید.
وقتی سلاح کم‌اثر است

آگاه: شماره هفت. یکشنبه ۱ تیر ۱۴۰۴
اگر تقدیر این بود که برندگان میادین جنگ، صاحبان اسلحه‌های بیشتر و قوی‌تر باشند، لابد اشقیای تاریخ از قابیل بگیر تا نمرود و فرعون و جالوت پیروزان بی‌رقیب معرکه‌ها بودند و حتما در این چند هزار سال که از عمر بشر و نبرد حق و باطل می‌گذرد، با ظهور گردن‌کلفتانی مثل آنها که شمردم، حق تا حالا هزار هزار بار کفن پوسانده بود و هیچ خط و خبرش به ما نمی‌رسید...
اما هیچ کجای تاریخ، پیروزی نهایی با شیطان و آدم‌هایش نبوده است. 
تاریخ که یادمان نرفته؟ جالوتِ با آن عظمت و قدرت را سنگی کشت که از مُشت داودِ جوان که آن روز نه پیامبر که کسی در پیاده‌نظام لشکر طالوت بود، رها شد و فرعونِ مدعی خدایی را نیلی کشت که سال‌ها در ساحلش به فراغت پادراز کرده بود و خطبه «انا ربکم الاعلی» خوانده بود. نمرود را پشه‌ای بی‌مقدار و آب برای موسی وقتی شکافت که دل پر از ایمانش قرص بود به خدایی که سبب‌ساز است و پا سست نکرد و سپرِ ایمانش را گرفت جلوی شک‌وتردید و ترس و ناامیدی و آتش بر ابراهیم وقتی گلستان شد که در عقیده‌اش ثابت‌قدم ماند و خوف و تردید و تسلیم در او پیدا نشد و پا پس نکشید. حالا بعد از هزار سال، راه همان است و قاعده همان. فقط اسم آدم‌ها عوض شده است. نبرد اما با قوت بیشتر با جنگ‌افزارهای پیچیده‌تر و کشنده‌تر، با اراده‌های قوی‌تر در جریان است. ابراهیم و نوح و محمد و علی و حسین تا پای جان ایستاده‌اند و شمع روشن تاریخ شدند که نشانمان بدهند سرانجام نمرود و فرعون و جالوت و یزید دوزخ هلاکت و نیستی است.
که بدانیم فقط! ایستادن در سمت درست تاریخ کافی نیست. باید جا پایِ اراده و ارادت را محکم کرد و رخ در رخ دشمن ماند و پشت به اهریمن نکرد آن‌سان که فرمود «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِذَا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُواْ زَحْفًا فَالَ تُوَلُّوهُمُ ألَادْبَار. ای کسانی که ایمان آورده‌اید! هنگامی که با کافران در میدان نبرد روبه‌رو شوید، به آنها پشت نکنید.»
و این ایستادن را باید آمیخت با ذکرِ زیاد خدایی که دل‌ها دست اوست و سبب‌ها هم. آن سان که فرمود: «یَـأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ إِذَا لَقِیتُم فِئَة فثبُتُواْ وَٱذکُرُواْ ٱللَّهَ کَثِیرا لَّعَلَّکُم تُفلِحُون. ای کسانی که ایمان آورده‌اید، هر گاه با فوجی (از دشمن) مقابل شدید پایداری کنید و خدا را پیوسته یاد آرید، باشد که فیروزمند و فاتح گردید.»
و این آیه که خواندم، «شاید» تکلیف من و شماست که دستمان به دکمه‌های سیستم پدافند و سامانه‌های شلیک سجیل و خیبر نمی‌رسد و آرزوی جهاد با اسرائیلِ کافرِ حربی در دلمان شعله می‌کشد. «شاید» به دعای سحرگهی و تضرع نیمه‌شبی، پیروزی حتمی، نزدیک‌تر شود.
یادمان که نرفته، از همان اول هم این خدا بود که تیرها را به هدفِ اصابت می‌رساند و پشت دشمنِ متکی به سلاح و دور از ایمان را به خاک مذلت می‌کشاند. همان خدایی که این بار اراده فرموده مستضعفان عالم را به رسالتی آخرالزمانی برانگیزد... در میدانی به وسعت ایران بزرگ تاریخ‌ساز!
آی هم‌قطاران و آی هم‌رزمان! تا باب جهاد بازست، خدا را زیاد یاد کنیم. چه پدافندی بزرگ‌تر و موثرتر از یاد خدا در برابر جنود و سلاح شیطان؟
بنده خدا؛ شهیدزاده: حسین شرفخانلو.
حدود شمال غربی ایران؛ خوی

 از مامور مترو تا مقر فرماندهی موشکی!

ایستگاه مترو خلوت بود، درست مثل ایام کرونا. مامور قطار تقریبا روی صندلی‌اش لم داده بود و کاری هم نمی‌کرد. البته کاری نداشت که انجام دهد. آرام از کنارش رد شدم و طبق معمول سایر اوقات کارتم را روی دستگاه کارت‌خوان گذاشتم تا در باز شود. در باز شد. خواستم مسیرم را به سمت خود ایستگاه ادامه دهم که صحبت‌های ناگهانی مامور با گوشی تلفن گوشم را قلقلک داد. ترمزی کردم و گوش‌هایم را تیز. مامور خطاب به شخص آن‌سوی گوشی گفت: «احمد جان، خداقوت. دستت درد نکنه. کجاها رو زدین؟» این روزها هر جور آماردهی در فضای مجازی و تلفن شاخک همه را تیز می‌کند. پویش «نمی‌دانم، اطلاعی ندارم» برقرار شده و همه سعی می‌کنیم که با تمام سختی‌اش تابع آن باشیم. با این الکی می‌دانم‌ها خیلی شهید دادیم، سردارها و دانشمندها. قرار است دیگر قمپز درنکنیم و حتی اگر چیزی می‌دانیم، هم بگوییم نمی‌دانیم. حق داشتم گوش تیز کنم. در این شرایط حساس این مامور داشت آماری به این مهمی را آن هم لمیده از شخص نظامی پشت خط می‌گرفت. خونم به جوش آمد. خواستم برگردم بگویم «آقا نمی‌دانم، اطلاعی ندارم» که این از ذهنم گذشت که آخر یک مامور مترو چطور این‌قدر ساده و آنی می‌تواند خبر پرتاب‌های لحظه‌ای موشک‌هایمان را به سمت فلسطین اشغالی بگیرد!  همین صبر و تعلل به خاطرم آورد که دو نفر بالای پله‌ها در حال چسب زدن شیشه‌های مترو از سمت خیابان بودند. به ساده‌اندیشی و زودجوشی‌ام خندیدم. این خیلی معقول‌تر به نظر می‌رسید. او داشت آمار چسب‌زدن‌های شیشه مترو را می‌گرفت، نه موشک‌های پرتابی به فلسطین اشغالی را.
مهدیه زکی‌زاده
۳۱/۳/۱۴۰۴

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.