۲۲ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۴:۵۷
کد خبر: ۱۵٬۴۳۷

ترنم‌های فتح از فرات

مهدی توکلیان ـ کارشناس رسانه و عکاس

آگاه: 

اربعین...
تکرار عاشقانه‌ای است از حماسه‌ای که هنوز در رگ‌های تاریخ می‌تپد
گام‌ها، بر خاک داغ فرات می‌نشینند
و قصه، از دل غبار قرن‌ها برمی‌خیزد...
بر پیشانی تاریخ می‌نشیند.
جنوب و غرب این خاک، نخل‌هایی بلند دارد
مردمانی دارد با قلبی به رنگ آب
آنان، صدای ابریشمی فرشتگان را شنیده‌اند...
در تاروپود جانشان
آفتاب و برف، طنین قدم‌ها را می‌شناسند
زائر، بی‌وقفه می‌رود... بی‌خستگی می‌رود...
تا افق نزدیک شود
آن‌قدر نزدیک که با ذره‌ذره جان لمسش کند.
اینجا... رفتن، یعنی رسیدن
در مسیر، ما را می‌برند به مهمانی پیشانی‌های بلند
دل‌های گشاده
یادگاران آنانی که رفتند... تا ماندن معنا بگیرد
شهیدانی که راه را هموار کردند.
اربعین، گذر از دهلیزهای فراموشی‌ست
رهایی از روزمرگی
پرواز به حجره‌های سرخ آسمان
بهاری جاودانه که می‌آید...
تا زمستانِ دل‌ها را بیدار کند.
مردمان خاک ابوتراب، موکب‌های نور به پا کرده‌اند
جوانان عشیره، بر طبل جنون می‌کوبند
زنان قبیله، در اشک‌های معطرشان گم می‌شوند
کودکان، لباس خدمت می‌پوشند
گرد راه زائران را با جان می‌زدایند.
موکب‌داران، با منطق عشق سخن می‌گویند
بی‌هیچ منت... با تمام وجود می‌بخشند
دیروز را اندوخته‌اند، تا امروز بیعت کنند
محبت، در نگاه‌شان موج می‌زند
سفره‌هایشان، تجلی ارادت است.
اینجا، کرامت تقلید نیست.
جوهر وجود است
عشق، بی‌دلیل در چشم خادمان می‌درخشد
هرکه بیاید، از هر دیاری...
مزه این مهربانی را می‌چشد
اربعین... فصل بهاری‌ست که برهوت انسانیت را جوانه می‌زند
در دل شب‌های موکب، آفتاب کرامت طلوع می‌کند
پرچم محبت، در دل‌ها به اهتزاز درمی‌آید
باران بی‌بهانه بر کویرهای فراموشی می‌بارد.
زائران، از شرق و غرب جهان می‌آیند...
تا عاشورای شصت‌ویکم را دوباره معنا کنند
آن روز... خورشید رفت، شفق متولد شد
این تکرار، تنها آیین نیست؛
ندای کاروانی‌ست که شهیدان چراغ به‌دست، هدایتش می‌کنند.
قصه‌ها، در کوچه‌های کربلا می‌چرخند
زائران، میان نخل و خاک، روضه‌های نینوا را زمزمه می‌کنند
صدای گریه خادمان با صدای قدم‌ها می‌آمیزد
قدم‌هایی که دل تاریخ را روشن می‌کنند.
موکب‌داران، وارث شکوه علی‌بن‌ابی‌طالب‌اند.
در بخشش... در عدالت... در سخاوت بی‌مرز
دست در دست، برابر فتنه‌ها صف می‌کشند
تاریخ، با هزار افسوس ورق می‌خورد
و کربلایی دیگر، در اربعین تکرار می‌شود.
قدم‌ها، ترنم زندگی‌اند
نسیم، پیام‌آور عشق است
در هر منزل، حکایتی از عاشورا شنیده می‌شود
نخل‌ها، خاک، رود فرات...
شهادت می‌دهند به عظمت این راه.
فرات، با زبان ادب، روضه می‌خواند
از مشک پاره...
از طفلان عطشان...
از قامت رعنای عباس که بر خاک افتاد.
و اربعین، تفسیر همین عشق است؛
عشق به حقیقت... آزادی... کرامت.
اینجا، در مدرسه موکب‌ها، ادب و وفا تدریس می‌شود
کلمات، در گوش تاریخ دوباره هجی می‌شوند:
عشق... ایثار... مهربانی.
در مسیر، بیابان‌ها روضه‌خوان می‌شوند
اشک، زبان دل‌هاست
زائران، غریبانه‌ترین غروب‌ها را لمس می‌کنند
و هنوز، صدای تازیانه کاروان در گوش زمان می‌پیچد.
چهلمین روز، روز خون خداست؛ ثارالله
روایت تشنگی و صبر...
روایت بانوی هزار داغ که دل هر مادری را می‌لرزاند
مادران، همنوا با زینب، سوگ می‌خوانند.
و در این طواف سرخ، عشق، پرچم‌دار کاروان است
از جبین خاک نجف، قافله به‌سوی نور می‌رود
عقل، سربه‌راه می‌شود...
و عشق، آواز می‌خواند.
اربعین... مسیرِ روایت روضه است
اشک‌ها روایت می‌شوند.
سکوت، بی‌پایان می‌ماند
سکوتی که برای عاشق شدن کافی‌ست...
برای آنکه در معبر تاریخ، صبوری کنیم...
و چشم‌به‌راه بمانیم
منتظر طلوع موعود.
منتظر روشنایی.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.