آگاه: ستاد ملی احیای دریاچه ارومیه در سال ۱۳۹۲ با مأموریت نجات «نگین فیروزهای ایران» و با وعده بازگرداندن تراز اکولوژیک آن در یک دهه تشکیل شد. این طرح با حمایت سه دولت پیاپی، بودجههای کلان و تیمهای کارشناسی متعدد به نماد امید زیستمحیطی کشور بدل شد. اما امروز، در پایان دوره تعیینشده، واقعیت با آن وعدهها فاصله بسیاری دارد. دریاچه ارومیه خشکتر از همیشه است؛ بخش شمالی آن کاملا به شورهزاری وسیع تبدیل شده و سطح آب به پایینترین حد در نیم قرن اخیر رسیده است. این وضعیت نهتنها آرمان احیا را محقق نکرده، که بر دامنه مشکلات منطقه نیز افزوده است: زمینهای شور، توفانهای نمکی و آیندهای مبهم برای ساکنان اطراف دریاچه.
در میانه این ناکامی، پرسشهای بیپاسخ زیادی باقی مانده: میلیاردها تومان بودجه در کجا و چگونه هزینه شد؟ مسئولیت این شکست جمعی برعهده کیست؟ و چرا همان تصمیمگیران پیشین همچنان در جایگاه مدیریتی حضور دارند؟ احیای دریاچه ارومیه دیگر فقط یک پروژه زیستمحیطی نیست؛ بلکه به نمادی از ناکارآمدی، پاسخگو نبودن و تکرار الگوهای شکستخورده در مدیریت کلان تبدیل شده است.
بودجهای به وسعت یک وزارتخانه
طبق گزارش مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی، تا مقطعی از اجرای طرح احیای دریاچه ارومیه، بیش از ۵۱ هزار میلیارد ریال بودجه برای اجرای پروژههای مختلف اختصاص یافته است. این رقم تقریبا سه برابر کل بودجه سالانه سازمان حفاظت محیطزیست در همان زمان بوده است. به گفته عیسی کلانتری، رییس وقت ستاد احیا، در دولتهای یازدهم و دوازدهم حدود ۱۰ هزار میلیارد تومان و در دولت سیزدهم نیز بیش از ۱.۱۵۰ میلیارد تومان دیگر هزینه شده است. افزون بر این، برداشت ۵۰۰ میلیون دلار از صندوق توسعه ملی برای اجرای طرحهای عمرانی از جمله پروژه انتقال آب از رودخانه زاب، بار مالی سنگینی به کشور تحمیل کرد.
مجموع هزینههای انجامشده تا امروز نزدیک به ۳۰ هزار میلیارد تومان برآورد میشود. تنها پروژه تونل انتقال آب «کانیسیب» در سال ۱۳۹۷ حدود ۱.۴۴۰میلیارد تومان از منابع عمومی دریافت کرد. با این حال، تا امروز هیچ گزارش رسمی جامع از نحوه هزینهکرد، درصد تحقق اهداف و میزان تأثیر این پروژهها بر سطح آب دریاچه منتشر نشده است.
پروژههای پرهزینه؛ نتیجههای ناچیز
در میان برنامههای متعدد این طرح، «انتقال آب» از سایر حوضهها بیشترین سهم بودجه را به خود اختصاص داد. در مقابل، اقداماتی مانند کاهش مصرف آب کشاورزی، تغییر الگوی کشت و بهبود مدیریت منابع آبی، که از دید کارشناسان کلید اصلی احیای دریاچه بودند، یا به کندی پیش رفتند یا اساسا به نتیجه نرسیدند. کارشناسان محیطزیست معتقدند پروژه احیای دریاچه ارومیه بیشتر عمرانی بود تا محیطزیستی؛ بخش عمده منابع صرف ساخت تونل، سد و لولهگذاری شد، در حالی که مدیریت تقاضای آب در بخش کشاورزی نادیده گرفته شد. نتیجه آنکه طرح نه تنها به احیا منجر نشد، بلکه در برخی مناطق حتی فشار بیشتری بر سفرههای آب زیرزمینی وارد کرد.
پرسشهای بیپاسخ و مدیران تکراری
در کنار ناکامی فنی و مالی پروژه، مسئله مهمتر پاسخگویی مدیریتی است. در چنین شرایطی، انتظار طبیعی افکار عمومی این است که مدیران مسئول درباره عملکرد خود، هزینهها، قراردادها و دلایل شکست پروژه توضیح دهند. اما نه ستاد احیای دریاچه و نه دستگاههای نظارتی گزارشی شفاف از نحوه هزینهکرد بودجهها ارائه نکردهاند.
وعدهای که به پایان رسید
پروژهای که قرار بود تا سال ۱۴۰۴ دریاچه را به تراز اکولوژیک برساند، اکنون در آستانه همان سال آبی، با نتیجهای معکوس روبهرو است. در گزارشی که مربوط به مرداد ۱۴۰۴ است، تأیید میکند که بخش قابل توجهی از دریاچه عملا بازگشتناپذیر شده است و اگر روند فعلی ادامه یابد، پهنه نمکی آن به یکی از کانونهای بزرگ گردوغبار کشور تبدیل خواهد شد. با وجود این، مسئولان همچنان از «تداوم تلاشها» سخن میگویند، بیآنکه گزارشی از دلایل ناکامی یا اصلاح مسیر ارائه کنند.
وقتی پروژهها نان دارند، نه آب
آنچه امروز از پروژه احیای دریاچه ارومیه بر جای مانده، تنها هزینههای سنگین و اعتماد از دسترفته مردم است. در حالی که کشاورزان منطقه با محدودیتهای شدید آبی روبهرو شدهاند و زمینهایشان شورهزار شده است، برخی مدیران و پیمانکاران پروژه، از مزایای مالی و موقعیتهای اداری حاصل از همان طرح برخوردار شدهاند. به تعبیر مردم محلی: «این پروژه آب نداشت، اما نان داشت!» و تا زمانی که پروژههای ملی به جای منافع عمومی، به میدان رانت، روابط و منافع شخصی تبدیل شوند، نه تنها دریاچه ارومیه، بلکه هیچ زیستبوم دیگری در ایران احیا نخواهد شد.
نظر شما