آگاه: رژیم اسرائیل بعدازظهر روز یکشنبه دوم آذر، بار دیگر توافق آتشبس را نقض و به جنوب بیروت، منطقه حاره حریک، واقع در ضاحیه حمله کرد. هدف این حمله جنایتکارانه که طی آن تعدادی از غیرنظامیان نیز به شهادت رسیدند، علی هیثم طباطبایی ملقب به ابوعلی، فرمانده میدانی حزبالله لبنان بود. اقدام جنایتکارانه اخیر رژیم اسرائیل در ضاحیه جنوبی و به شهادت رساندن ابوعلی، بیانگر تداوم و استمرار راهبرد این رژیم منحوس برای تضعیف حزبالله و جلوگیری از بازسازی ساحت رزمی مقاومت لبنان است.
جلوگیری از بازسازی و تقویت حزبالله، ترور چهرههای موثر مقاومت و تضعیف مداوم حزبالله، سه هدف عمده رژیم اسرائیل از حمله اخیر به ضاحیه جنوبی بود. رژیم صهیونیستی به دلیل نداشتن شرایط برای یک جنگ گستردهتر، فعلا بر برتری هوایی و حذف فیزیکی عناصر کلیدی حزبالله تکیه کرده است.
از سوی دیگر، حمله اخیر رژیم اسرائیل به ضاحیه جنوبی، باعث شده ناتوانی و عجز دولت لبنان در محافظت از حاکمیت و امنیت ملی این کشور آشکارتر شود؛ اکنون همگان به وضوح دیدند که دولت غربگرای لبنان و ارتش آن قادر به جلوگیری از تجاوزات رژیم اسرائیل نیستند. این ناتوانی و عجز دولت لبنان، مشروعیت حزبالله را برای مقابلهبهمثل و دفاع در برابر دشمن متجاوز صهیونیستی افزایش میدهد.
در شرایط فعلی، رژیم اسرائیل گمان میکند که شرایط داخلی لبنان (عدم اجماع برای واکنش شدید) به نفع آن است و حزبالله پاسخ مهمی نخواهد داد. بنابراین، صهیونیستها از این فرصت برای ادامه حملات خود استفاده میکنند. اینجاست که ضرورت تغییر معادله، بیش از پیش احساس میشود؛ باید دشمن صهیونیستی را پشیمان کرد و در تلآویو داغ روی دست کسی بگذارند که بخواهد مجددا ایده حذف فیزیکی فرماندهان حزبالله را مطرح کند. این امر به ویژه با توجه به آنکه حزبالله در مسیر بازسازی نظام رزم خود قرار دارد، اهمیت مضاعف و دوچندان پیدا میکند.
نتیجهگیری کلی آن است که صبر حزبالله بیپایان نیست و این گروه دیر یا زود واکنش نشان خواهد داد، اما زمان دقیق این واکنش و خروج از انفعال اجباری فعلا نامشخص است.
باید کارآمدی سلاح حزبالله نشان داده شود
مهمترین خط تبلیغی ضدحزبالله پس از ترور یکشنبه این است که «سلاح حزبالله حتی توانایی حفاظت از عمق و پایتخت خود یعنی حارهحریک و ضاحیه را ندارد، پس تداوم آن نیز جز هزینه نیست و باید جمعآوری شود.» همین مسئله باعث شده تا بر پیچیدگی شرایط و محیط افزوده شده و خطرات مسیر فعلی دوچندان شود لذا باید کارآمدی سلاح حزبالله نشان داده شود. در پرانتز باید گفت که این ترور یک نقص امنیتی فاحش بود. ضاحیه و بهخصوص محلات حارهحریک، الغبیری و بئرحسن از گذشته محل حضور آشکار حزبالله بوده و حتی برخی آپارتمانها شناخته شده هستند. از اینرو حضور فرماندهای مثل ابوعلی که سالیان سال در پهنه منطقه و حتی فراتر از آن تحت تعقیب سازمانهای جاسوسی دشمنان بود، در نقطهای شناختهشده بسیار بعید بود.
به نظر میرسد دشمن نیز گاهی در کمپین ترور خود، فعالیتهایش را متوقف میکند تا کاهش هوشیاری در طرف مقابل رخ داده و با استفاده از اندک فرصتها، ضربات جبرانناپذیری وارد سازد. البته لازم به ذکر است که شواهد تلاش دشمن برای عملیات ترور هم از جانب ایران و هم از جانب مصر ارائه شده و خود رژیم صهیونیستی نیز یک ماه پیش شخص شهید طباطبایی را تهدید مستقیم کرده بود.
وقوع دو ترور مهم ظرف ۲۴ ساعت در دیرالبلح غزه و حارهحریک بیروت که ابوالمومن و ابوعلی را هدف قرار داد، قطعا با اطلاع، هماهنگی و نظارت افسران آمریکایی مستقر در «کریات گات» و «صفد» صورت گرفته است. این امر سه معنا درون خود دارد: نخست آنکه، همپوشانی عملیاتی سنتکام و ارتش رژیم صهیونیستی به اوج خود رسیده و تا زمانی که خطوط لجستیک، تحرک نیروی انسانی و جریان تصمیمسازی دشمن که هر سه خود را در چارت عملیات رژیم نشان میدهد مسدود نشود، این وضعیت ادامه دارد، لذا تقلیل پاسخ به تلآویو خطایی راهبردی است. دوم آنکه، توافقات آتشبس عملا تبدیل به زمینی شده که دشمن با آزادی عمل به عملیات «چمنزنی» خود اینبار همراه با پشتیبانی بینالمللی ادامه میدهد. این زمین باید محدود شود.
در عمل، مقاومت باید سه پیام را به سه گروه ارسال کند؛ گروه اول دوستان است که باید به آنها گفته شود که مقاومت در حال دفاع از خود است، به گروه دوم که شامل گروههای بیطرف یا در حاشیه است باید اخطار داده شود که وارد صحنه علیه ما نشده و به گروه سوم یعنی دشمنان اثبات شود که هر اقدام آنها بیهزینه نیست.
سوم آنکه، ترور دو فرد مهم در جریان بازسازی حماس و حزبالله نشان میدهد که رژیم در جنگ ترمیمی که در سطح منطقه جریان دارد، قصد دارد ابزار ترور را به جعبه ابزار خود بیفزاید لذا افزایش سرعت بازسازی در هر عرصه، یک پاسخ طبیعی است.
در کنار آن توجه به این مسئله ضروری است که هر زمان ماشین ترور رژیم صهیونیستی به این شکل فعال میشود، جغرافیای آن به شامات محدود نشده و به سطح منطقه گسترش مییابد، لذا افزایش حفاظت از افراد کلیدی در روند بازسازی محور مقاومت و البته نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران یک ضرورت عقلانی است.
ضرورت کور کردن ایده بازدارندگی لحظهای صهیونیستها
به طور کلی، دکترین بازدارندگی رژیم صهیونیستی در سالهای اخیر بر دو اصل استوار بود، اما اخیرا دو اصل دیگر نیز به آن افزوده شده است. مهمترین اصل جدید، هدف قرار دادن افرادی است که «احتمال میرود در آینده نیت انجام حملهای علیه اسرائیل داشته باشند.» در این برداشت، صرف نیت یا توان بالقوه یک فرد، او را به هدفی فوری تبدیل میکند و رژیم برای ایجاد «بازدارندگی لحظهای» هیچ درنگی نشان نمیدهد.
از این منظر، آسودهزیستی و بازگشت به پروتکلهای پوسیده امنیتی، میتواند به دام تبدیل شود؛ تکرار حضور عمومی در تشییعها و مراسمها، بیتوجهی به ممنوعیتهای ارتباطی مانند استفاده از تلفن همراه اعضای خانواده و تردد با وسایل شناختهشده از صنعا تا بیروت، از بغداد تا تهران ممکن است به قتلگاهی تبدیل شود برای کسانی که نسلهای آینده به وجود آنان نیاز دارند. مسئله اکنون فقط امنیت یک فرد نیست، بلکه حفظ ذخایر انسانی راهبردی مقاومت برای آینده منطقه است.
نظر شما