آگاه: تجربه انقلاب اسلامی و برخی جوامع اسلامی نشان میدهد که موفقترین الگوهای ترویجی بر دو پایه استوار بودهاند: نخست، «خوانش معنایی تازه» از حجاب که آن را فراتر از نماد ظاهری و در جایگاه انتخابی هویتساز قرار داده است؛ دوم، «شبکهسازی فرهنگی» که نقش نهادهای کوچک و بزرگ را در تداوم یک ارزش هماهنگ میسازد. در سالهای نخست انقلاب، حجاب برای بسیاری از جوانان نه نشانه محدودیت، بلکه بیان نوعی استقلالخواهی در برابر فرهنگ مصرفی و نگاه شیواره غرب بود. این بازتعریف، اعتماد و شور اجتماعی به وجود آورد و هویت نوینی را عرضه کرد.
اما امروز، مسئله تغییر کرده است. نسل جوان از کانالهای متنوع هویتی تغذیه میکند و بخشی از تصور خود درباره آزادی یا سبک زندگی را از شبکههای فراملی میگیرد. در چنین بافتی، اگر ترویج حجاب همچنان با زبان دهههای گذشته صورت گیرد، نتیجهای جز فاصله گرفتن ذهنی مخاطب نخواهد داشت. بنابراین، نقطه آغاز مهندسی ترویج، بازنگری در زبان خطابی و شیوه مواجهه با مخاطب است. زبان تبلیغ باید زنده، کوتاه، روشن و متکی بر منطق تجربهزیسته باشد؛ زبانی که به جای امر و نهی، بر عقلانیت اجتماعی، زیباییشناسی و حس کرامت مخاطب تکیه کند.
نهادهای فرهنگی، آموزشی و خانواده در این مسیر نقش بنیادین دارند. خانواده نخستین فضا برای شکلگیری تجربه زیباشناختی از پوشش است. وقتی دختر نوجوان حجاب را با حس آرامش، سلیقه شخصی و احترام متقابل تجربه کند، نگاه او به آن از سطح اجبار عبور میکند. مدرسه نیز باید فراتر از بخشنامه، به فضایی برای گفتوگو بدل شود. آموزش درباره حجاب باید از جنس تربیت باشد، نه انتقال اطلاعات خشک. دانشآموز وقتی پیام را از دل روایت، تجربه و الگوی ملموس دریافت کند، آن را بهتر میفهمد.
در سطح کلان، نهادهای فرهنگی باید به جای تمرکز بر مجازات یا تکرار شعار، سازوکارهای تشویقی و غیر دستوری طراحی کنند. تشویق، وقتی بر مبنای احترام به انتخاب و فهم مخاطب باشد، میتواند سازندهتر از هر اجباری عمل کند. جشنوارههای هنری، روایتهای سینمایی جذاب، الگوهای موفق زنان متخصص و اثرگذار و نمایش سبکهای پوشش متنوع و ایرانی–اسلامی، از جمله ابزارهاییاند که میتوانند حجاب را در قالب یک «سبک زندگی مهندسیشده» معرفی کنند. جامعه زمانی یک ارزش را نهادینه میکند که آن ارزش با نیازهای زیباییشناختی، هویتخواهی و تمایز اجتماعی افراد سازگار شود.
پژوهشهای اجتماعی نشان میدهد که زنان و دختران زمانی پوشش دینی را میپذیرند که سه شرط فراهم باشد: نخست، احساس اختیار؛ دوم، درک کارکرد معنوی یا اجتماعی آن و سوم، معنابخشی زیباییشناختی. این سه شرط تنها با گفتوگویی صادقانه و روایتهایی واقعی محقق میشود. بنابراین، مهندسی ترویج باید از تولید محتوای خشک و کلیشهای فاصله بگیرد و به سمت «محتوای گفتمانی» حرکت کند؛ محتوایی که مسئله را میبیند، با نسل مخاطب گفتوگو میکند و از پیچیدگیهای بیثمر پرهیز دارد.
از سوی دیگر، نقش نهادهای میانجی مثل دانشگاه، انجمنهای فرهنگی و گروههای داوطلبانه جوانان بسیار مهم است. این نهادها میتوانند شبکهای از «کنشگران فرهنگی» ایجاد کنند؛ افرادی که با تحلیل درست شرایط اجتماعی، روایتهای نو و قابلقبول برای نسل جدید ارائه کنند. الگوسازی از زنانی که در عرصه علم، هنر، ورزش و فعالیت اجتماعی درخشیدهاند و در عین حال سبک پوشش ایرانی–اسلامی را حفظ کردهاند، میتواند تصویری تازه و باورپذیر خلق کند.
بهره سخن اینکه نهادینهسازی حجاب نه با فشار ممکن است و نه با تکرار شعار. آنچه پایدار میماند، حجاب فهمشده، تجربهشده و زیبایییافته است. برای رسیدن به چنین وضعی، باید از نگاه دستوری فاصله گرفت و ترویج را در قالب یک پروژه فرهنگی–اجتماعی بازآفرینی کرد. این پروژه با زبان روشن، تحلیل مستند، احترام به اختیار مخاطب و بهرهگیری از ابزارهای هنری و رسانهای پیش میرود. اگر نسل جوان حجاب را نه بهعنوان تکلیف تحمیلی، بلکه بهمثابه سازهای هویتی، زیباشناختی و انتخابی آزاد تجربه کند، آنگاه حجاب نه مسئلهای مناقشهبرانگیز، بلکه بخشی طبیعی از زندگی ایرانی–اسلامی خواهد شد.
۲۰ آذر ۱۴۰۴ - ۱۶:۲۶
کد خبر: ۱۸٬۷۲۱
بحث حجاب در ایران، اگرچه گاه در سطح قانون و الزام اجتماعی مطرح شده، اما حقیقت آن در ساحت فرهنگ و معنا شکل میگیرد. هیچ جامعهای با تکیه بر اجبار نتوانسته است سبکی از زیست را برای همیشه تثبیت کند؛ آنچه ماندگار میشود، «باور درونی» و «پذیرش فعال» است. از این منظر، مسئله حجاب بیش از آنکه موضوعی انتظامی یا حتی فقهی باشد، یک پروژه فرهنگی بلندمدت است که نیازمند مهندسی ترویج و بازآفرینی گفتمانی است.
نظر شما