زهرا بذرافکن-خبرنگار گروه فرهنگ: از زیگموند فروید نقل می‌کنند که درباره علم روان‌شناسی به پزشکان و علم طب قبطه می‌خورد که مردم نمی‌توانند در آن دخالتی کنند و تمامی ابعاد علم در اختیار عالمان و متخصصان آن است. فروید افسوس می‌خورد که این علم از مداخلات عام در امان نیست. «مرگ تخصص» پدیده‌ای نیست که با ظهور و رشد اینترنت و شبکه‌های اجتماعی ایجاد و مطرح شده باشد؛ اما بعد از آنکه هر فرد توانایی آن را پیدا کرد با هر میزان از تخصص و در هر نقطه‌ای از دنیا، رسانه‌ای شخصی در اختیار داشته باشد و با مخاطبانی تا چند میلیون نفر ارتباط برقرار کند، پیامدهای این مسئله موازی با وسعت ارتباطات جهانی رشد کرد. 

متخصص‌نما !

آگاه: در اوایل دهه۱۹۹۰، گروه کوچکی از «انکارکنندگان ایدز»، از جمله استاد دانشگاه کالیفرنیا به نام پیتر دوزبرگ، تقریبا بر خلاف اجماع کل سازمان پزشکی مبنی بر اینکه ویروس نقص ایمنی انسانی (HIV)، علت سندرم نقص ایمنی اکتسابی است، استدلال کردند. اگرچه علم در چنین چالش‌های ضدشهودی رشد می‌کند، اما هیچ مدرکی برای باورهای دوزبرگ وجود نداشت و معلوم شد بی‌اساس است. هنگامی که محققان اچ‌آی‌وی را یافتند، پزشکان و مقامات بهداشت عمومی توانستند با اقداماتی که برای جلوگیری از انتقال آن انجام می‌شد، جان افراد بی‌شماری را نجات دهند. کار دوزبرگ به عنوان یک نظریه عجیب‌وغریب دیگر با تحقیقات شکست خورده به پایان رسید. تاریخ علم پر از چنین بن‌بست‌هایی است. با این حال در این مورد، یک ایده بی‌اعتبار توانست توجه یک رهبر ملی را به خود جلب کند که نتایج مرگباری به همراه داشت؛ تابو امبکی، رییس‌جمهور وقت آفریقای جنوبی، این ایده را اینطور درک کرد که ایدز ناشی از یک ویروس نیست، بلکه عوامل دیگری مانند سوءتغذیه و ضعف سلامت عمومی است، بنابراین پیشنهاد داروها و سایر اشکال کمک برای مبارزه با ویروس HIV در آفریقای جنوبی را رد کرد. در اواسط دهه ۲۰۰۰، دولت او تسلیم شد؛ اما نه قبل از اینکه پافشاری امبکی در مورد انکار ایدز به پایان برسد، طبق تخمین پزشکان در دانشکده بهداشت عمومی هاروارد، بیش از ۳۰۰ هزار نفر و تولد حدود ۳۵ هزار کودک HIV مثبت که می‌شد از ابتلای آنها جلوگیری شود، اتفاق افتاد.

فرهنگ خودشیفته
تام نیکولز در کتاب «مرگ تخصص» که در سال ۲۰۱۷ منتشر شده، درباره مرگ تخصص، استدلال می‌کند که دوران کنونی، دورانی خطیر است؛ هرگز افراد به این همه دانش دسترسی نداشته‌اند و در عین حال در برابر یادگیری چیزی تا این حد مقاوم بوده‌اند. در آمریکا و سایر کشورهای توسعه‌یافته، افراد باهوش دستاوردهای فکری را تحقیر می‌کنند و توصیه‌های کارشناسان را رد می‌کنند. نه تنها تعداد فزاینده‌ای از افراد عادی، فاقد دانش اولیه هستند، بلکه پایه‌های اساسی و شواهد را رد می‌کنند و از یادگیری نحوه استدلال منطقی خودداری می‌کنند. با انجام این کار، آنها در معرض خطر دور ریختن قرن‌ها دانش انباشته و تضعیف شیوه‌ها و عاداتی هستند که به ما امکان می‌دهد دانش جدید را توسعه دهیم.
نیکولز می‌گوید این بیش از یک بدبینی طبیعی نسبت به کارشناسان است. من می‌ترسم که شاهد مرگ ایده تخصص باشیم، یک فروپاشی مبتنی بر گوگل، مبتنی بر ویکی‌پدیا و بلاگ‌ها، هرگونه تقسیم‌بندی بین متخصصان و افراد عادی، دانش‌آموزان و معلمان؛ به عبارت دیگر، بین دستاوردهایی که در آن منطقه به دست آورده‌اند و آنهایی که اصلا هیچ دستاوردی ندارند. هنگامی که افراد مشهور و شخصیت‌های عمومی ناآگاه، به افسانه‌ها و اطلاعات نادرست در مورد خطرات واکسن‌ها دست پیدا می‌کنند، میلیون‌ها نفر ممکن است بار دیگر در معرض خطر جدی بیماری‌های قابل پیشگیری مانند سرخک و سیاه سرفه قرار گیرند. رشد این نوع جهل سرسختانه در بحبوحه عصر اطلاعات را نمی‌توان صرفا نتیجه جهل رتبه‌ای توضیح داد. بسیاری از افرادی که علیه دانش اثبات‌شده مبارزه می‌کنند، در زندگی روزمره خود ماهر و موفق هستند. از برخی جهات، همه اینها بدتر از نادانی است؛ این غرور بی‌اساس، خشم یک «فرهنگ خودشیفته» است که نمی‌تواند حتی کوچک‌ترین نشانه‌ای از نابرابری را تحمل کند.
برخی از این کشمکش‌ها در عرصه عمومی فقط نظرات قابل پیش‌بینی است که اکنون در اینترنت و رسانه‌های اجتماعی تقویت شده است؛ اینترنت چیزهای واقعی و ایده‌های نیمه‌کاره را جمع‌آوری می‌کند و سپس تمام آن اطلاعات بد و استدلال‌های ضعیف را در سراسر جهان الکترونیک پخش می‌کند. تصور کنید اگر هر شهر کوچکی، ایستگاه رادیویی خود را داشت، دهه ۱۹۲۰ میلادی چه صدایی داشت؟! شاید اینطور نباشد که مردم نسبت به ۱۰۰ سال پیش، کمتر مایل به گوش‌دادن به متخصصان باشند: فقط حالا می‌توانیم همه این صداها را بشنویم.
 
جست‌وجوی عمومی محدود به روان‌شناسی زرد
جهان امروز ما، جهان ایده‌ها و دستورالعمل‌های کوتاه و زودبازده است؛ راه‌یابی به تمامی موفقیت‌های ممکن– حتی فراتر از امکانات و شرایط موجود– همه در «سه گام»! میل انسان امروز به مسیرهای کوتاه منتهی به نتایج بزرگ پایان‌ناپذیر است. 
تارا ایزابلا برتون، در مقدمه کتاب خود به نام «خودساخته» می‌نویسد: بعد از آنکه به ایده خدای آفریننده پشت کردیم، می‌بایست به‌‎جای آن خدا را در درون خودمان قرار می‌دادیم. دقیق‌تر اینکه باید او را در درون نیروی اسرارآمیز امیال خودمان قرار می‌دادیم. مشغولیت ذهنی ما نسبت به خودآفرینی به معنای مشغولیت ما به این فکر هم هست که آن قدرتی که زمانی باور داشتیم متعلق به خداست، اکنون در اختیار خودمان قرار دارد؛ قدرت دوباره‌ساختن خودمان و واقعیتمان، نه از روی تصویر خدا، بلکه از روی امیال خودمان!
و این همان امری است که تمامی جست‌وجوی ما برای رستگاری را در گرو امیال خودمان اسیر و مسیر حرکت زندگی ما را برای آن برنامه‌ریزی می‌کند.

خودساختگی آنلاین
برتون می‌گوید: بیش از نیمی از جوانان امروز آرزو دارند اینفلوئنسر باشند، یعنی یک چهره عمومی از خودشان بسازند و آن را اداره کنند و از آن درآمدزایی کنند. اسم این را «اصالت از راه ساختن خودمختاری» بگذاریم. آن تویی که به‌صورت آنلاین می‌سازی، همان توی واقعی است، تا جایی که خودت این کار را کرده باشی. اگر چیزی که در ازای آن می‌خواهی پول است، به کسی چه مربوط که تو را قضاوت کند؟ در وهله اول خواسته‌های خودت هستند که اعمال تو را توجیه می‌کنند. اما از طرف دیگر هویتی که دیگران نبینند، اصلا هویت نیست و حالا اگر قرار است شاهدی در کار باشد، چرا این شاهدان برای داشتن چنین امتیازی پول ندهند؟ بنابراین، خودآفرینی عبارت است از ابراز خود به علاوه مخاطب. همان‌طور که در یک پیش‌بینی سرشار از شور و شوق در سال ۱۹۹۷ گفته بودند، «ما مدیرعامل‌های شرکت‌های خودمان هستیم. مهم‌ترین کار هر کس این است که بازاریاب اصلی برند خودش باشد». طبق معمول، پروپاگاندای فناوری با افتخار به این ویرانشهر آشکار می‌بالد!
برتون همین ابهام ثمربخش را طی قرن‌های طولانی دنبال می‌کند. از یک طرف، کاری از دستمان ساخته نیست، مگر اینکه به کسانی مثل فردریک داگلاس یا آلبرت اینشتاین یا آریتا فرانکلین یک جور استعداد خدادادی را نسبت بدهیم؛ یعنی بگوییم موهبتی به آنان عطا شده که ربطی به خودشان ندارد. از طرف دیگر، آنان را به دلیل شناختن، رشددادن و به‌کارگیری آن موهبت منحصربه‌فرد، ستایش کنیم. «یک‌شبه ره صدساله را رفتن» و «انسان خودساخته» به دقیق‌ترین معنای کلمه تعریف اسطوره‌اند. این عبارت‌ها رویای اجتماعی مشترک ما را تعریف و هدایت می‌کنند. ما الزاما به آنها باور نداریم، بلکه آنها را بدیهی می‌دانیم، مانند 
قانون جاذبه.


تغییر رفتار عالمان علم روان‌شناسی
حالا بهتر می‌توانیم درک کنیم که پس‌زمینه و بافت اجتماعی جست‌وجوی متخصــــــصان علم روان‌شناسی چطور به ایجاد یک صفحه در اینستاگرام و انتشار پست‌های مردم‌پسند منتهی می‌شود. زیبایی بصری و مصرفی‌بودن تمامی نتایج علمی در پست‌ها و استوری‌های اینستاگرامی در نهایت مخاطب را به مسیری هدایت می‌کند که هرچه بیشتر اطلاعات را جمع‌آوری کند و در نظامی ذهنی آن را آزمون کند. علاوه‌ بر این، دسترسی به جلسات روان‌شناسی معتبر در کلینیک‌ها و دفترهای روان‌شناسان، مشقت‌هایی از قبیل هزینه بالا و صف انتظار وقت‌دهی‌های طولانی دارد که موجب ناامیدی و صرف‌نظرکردن افراد از جست‌وجوی آن می‌شود. گویی دو نظام متفاوت از متخصصان این رشته وجود دارد که ارتباطی نیز با مجازی یا حقیقی‌بودن جهان آن ندارد. بسیاری از کلینیک‌های آنلاین هستند که در همین فضای مجازی مشغول به کار تخصصی و در چارچوب صحیح آن هستند؛ اما همان روان‌شناسان را ممکن است در صفحات اینستاگرامی در حال ارائه تجربیاتی ببینیم که نه از علم، بلکه از شبه‌علم سرچشمه می‌گیرند. از طرفی، همان طور که زیاد می‌شنویم: «بازار روان‌شناسی اشباع شده است»، میل به یافتن کسب‌وکاری زودبازده و پرپول در این حوزه اگرچه از الگوهای میل به شهرت در فضای مجازی دور نیست، اما در آشفته‌بازار روان‌شناسی به‌خصوص در کشور ما، رفتاری دور از ذهن نیست. در نهایت آنچه از روان‌شناسان توسعه فردی، راهنمایان خوشبختی و «فقط خودت مهمی»گوها می‌بینیم، بخشی از نتیجه‌ این سبک از روان‌شناسی عامه‌پسند است که علم را نه در خدمت سلامت روان که در خدمت خوشایند مخاطبش می‌آراید.

یک شاهد دلگرم‌کننده
در ژوئن ۲۰۱۱، انتشارات آکادمی‌های ملی آمریکا تمام گزارش‌های خود را به صورت رایگان برای دانلود در دسترس همه قرار داد. این انتشارات، ناشر آکادمی‌های ملی علوم پایه، مهندسی و پزشکی (NASEM) است. وقتی افراد به گزارش‌های رایگان دسترسی پیدا می‌کنند، این انتشارات یک درخواست اختیاری به کاربران ارائه می‌دهد: «لطفا لحظه‌ای وقت بگذارید و به ما بگویید که چگونه از این PDF استفاده خواهید کرد.» از آن زمان تاکنون، دو و نیم میلیون نفر در سراسر جهان نظر خود را ثبت کرده‌اند. مشخص شد که بزرگ‌ترین گروه کاربران، آدرس‌های شخصی دارند، نه آدرس‌های دانشگاهی یا تجاری. این یافته برای کسانی که نگران «حباب‌های اطلاعاتی، اخبار جعلی، گسترش اطلاعات نادرست، دستکاری کاربران رسانه‌های اجتماعی، ربات‌های توییتر و غیره» هستند، دلگرم‌کننده است.
حدود ۲۳ درصد از دانلودکنندگان نظراتی گذاشتند که از کلمات تکی مانند «تحقیق» تا جملات چندگانه بودند. نتیجه، یک طبقه‌بندی ۶۴ اصطلاحی از کاربرد گزارش بود که به ۶ دسته‌ کلی تقسیم شده بود. از بین دسته‌های کلی، «آموزش و تحقیق» با ۴۸ درصد بیشترین سهم را به خود اختصاص داد. پس از آن «حکومت‌داری» با ۱۸ درصد و «فعالیت اطلاعاتی» با ۱۷ درصد قرار داشتند. دسته‌ سوم شامل یادگیری تفریحی از نوعی است که ما هنگام خواندن کتاب‌های علمی در مورد هنر، تاریخ و ادبیات انجام می‌دهیم. 
با این حال، واکنش‌های عمومی به تلاش‌های کاهش شیوع و واکسیناسیون کووید-۱۹ در آمریکا و سایر کشورها نشان می‌دهد که بسیاری از افراد همیشه به تخصص پزشکی اعتماد ندارند. این موضوع تا جایی مشکل‌ساز است که اعتماد به متخصصان پزشکی، پیروی از دستورالعمل‌هایی را پیش‌بینی می‌کند که سلامت شخصی و عمومی را ارتقا می‌دهند. در سال۲۰۲۰، سازمان بهداشت جهانی اظهار کرد که مقابله با تهدید کووید -۱۹ شامل مدیریت فراگیری اطلاعات است که در آن اطلاعات زیادی در دسترس است، اطلاعات دقیق با اطلاعات نادرست یا گمراه‌کننده‌ای که به طور تصادفی و عمدی منتشر شده‌اند درهم‌آمیخته است (سازمان بهداشت جهانی، ۲۰۲۰). در حالی که متخصصان و موسسات بهداشت عمومی باید در واکنش به بیماری‌های همه‌گیر ویروسی تخصص داشته باشند، رتبه‌بندی‌های مثبت برای این متخصصان در ایالات متحده رو به کاهش بوده است.
بسیاری از دانشمندان معتقدند که این واکنش محدود به کووید -۱۹ نیست، وضعیتی جدید و همچنان در حال وقوع است. نظرسنجی‌ها و مطالعات- عمدتا در آمریکا اما همچنین شامل برخی گزارش‌های جهانی- از اعتماد کم به علم در مورد برخی از مسائل کلیدی مانند تغییرات اقلیمی، محصولات تراریخته و واکسیناسیون خبر می‌دهند؛ به عنوان مثال، شکاف بزرگی بین بزرگسالان آمریکایی و دانشمندان در مورد ایمنی غذاهای اصلاح‌شده ژنتیکی (۵۱ درصد)، تغییرات اقلیمی ناشی از فعالیت‌های انسانی (۳۷ درصد) و تکامل انسان (۳۳ درصد) وجود دارد. حداقل، یافته‌های این پژوهش، مرزی را پیرامون مفهوم «مرگ تخصص» قرار می‌دهد و نشان می‌دهد که تا حدی این مفهوم در مورد همه حوزه‌ها یا مسائل به ‌طور یکسان صدق نمی‌کند. اگرچه در آن هیچ حوزه‌ای غیر از پزشکی مطالعه نشده، اما محققان گمان می‌کنند اگر مطالعات مشابهی را در مورد اینکه آیا مردم خلبانان آموزش‌دیده را برای پروازهای خود، مهندسان سازه معتبر را برای پل‌های خود یا فیزیکدانان هسته‌ای را برای نیروگاه‌های خود ترجیح می‌دهند، انجام دهند، تقریبا به طور یکسان موافق خواهند بود که تخصص زنده و پویا است.
با این حال، احترام عمومی که مردم در مطالعات آنها به متخصصان پزشکی نشان دادند، نقطه ضعفی را آشکار می‌کند؛ عواملی که به دنبال دستکاری افکار عمومی، حتی در حوزه سلامت هستند، می‌توانند از آن سوءاستفاده کنند. مثال آن می‌تواند انتشار شبه‌علم یا اخبار جعلی تحت نام یک مرجع ادعایی، موسسه ساختگی یا گروهی از متخصصان باشد که با عجله تشکیل شده‌اند؛ مانند «اتحاد مراقبت‌های ویژه خط مقدم کووید -۱۹» که یک داروی اشتباهی را به عنوان درمانی برای عفونت ویروس کرونا تبلیغ می‌کرد. اعتماد به علم زمانی که با گرافیک‌های جذاب، منابع و سایر جلوه‌های تحقیقات علمی باکیفیت همراه باشد، می‌تواند به طرز طعنه‌آمیزی باور به اطلاعات شبه‌علمی و انتشار آنها را تشویق کند. منابع معتبر تخصصی می‌توانند به عنوان ارزیاب‌هایی برای اطلاعات نادرست استفاده شوند. در نهایت، از قضا مرگ تخصص واقعی می‌تواند تمایل ما را برای فریب‌خوردن در دام تخصص جعلی نیز از بین ببرد. با افزایش دسترسی به علم و به‌ویژه در پی کووید -۱۹، مردم بیشتر در معرض ماهیت آشفته، چندوجهی و متغیر شواهد علمی و توصیه‌ها و سیاست‌هایی که از آن ناشی می‌شوند، قرار گرفته‌اند. در حالی که پیگیری دقیق اطلاعات قابل ستایش است، مردم وقت ندارند که در مورد هر موضوع مهم به اندازه کافی جست‌وجو و اطمینان پیدا کنند.
 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.