آگاه: محمدرضا لطفی را بیش از همه با صدای تار او و سرپرستی و تاسیس گروه شیدا میشناسیم. آنچه از او کمتر شنیده و میدانیم، تحصیلات و تجربه او در راه موسیقی تا تبدیلشدن به «لطفی»ای است که میشناسیم.
نگاهی به زندگی محمدرضا لطفی
محمدرضا لطفی به بیان خودش در فضای فئودالی (کشاورزی اربابورعیتی) بزرگ شده است. لطفی میگوید از همان زمان نوجوانی که کارکردن سخت کارگران در زمینهای کشاورزی را میدیدم و فقر آنها را درک میکردم به این فکر افتادم که وظیفه من در برابر وضعیت جامعه چیست. پدر و مادر لطفی به موسیقی علاقهمند بودند؛ پدرش تاری مینواخت و آوازی هم داشت اما این برادر محمدرضا لطفی بود که بیشترین تاثیر را در اخت گرفتن او به موسیقی داشت. لطفی بعد از آنکه تحصیلات اولیه را در گرگان به پایان میرساند به تهران میرود تا موسیقی را جدیتر ادامه دهد. اگرچه پدر از این تصمیم او خوشحال نبود، اما در نهایت او علاقهاش را پی گرفت.
محمدرضا لطفی اول به رامسر رفت و در مسابقات کشوری در اوایل دهه ۴۰ خورشیدی برترین دانشآموز تارنواز ایران شد و بعد به تهران رفت تا در هنرستان موسیقی ثبتنام کند. آشنایی او با حسین علیزاده از همین جا آغاز شد و رفاقتی شکل گرفت که تا پایان عمر او ادامه یافت. علیزاده میگوید، بعدها که لطفی در تهران خانهای اجاره کرد، بهقدری درگیر نواختن و شنیدن بودیم که شبها سهتار به بغل به خواب میرفتیم. لطفی در هنرستان موسیقی زیر نظر استادانی مانند علیاکبر شهنازی و حبیبالله صالحی مشق موسیقی میکند و در سالهای ۱۳۴۹- ۱۳۴۸ بالاخره به دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران میرود. او در سالهای ۱۳۵۳-۱۳۵۲ درسش را زیر نظر محمدتقی مسعودیه، موسیقیشناس قومی تمام میکند و از رسالهاش به نام «رساله موسیقی آوازی ایران، مکتب اصفهان و تبریز» دفاع میکند. بلافاصله از او دعوت میشود تا در همان سالها و در همان دانشکده کار تدریس را آغاز کند. فعالیت لطفی در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران تا مدیریت گروه موسیقی و حتی سرپرستی دانشکده نیز پیش میرود.
یکی از ویژگیهای مشهور لطفی به بیان همنوازان او، تسلط کامل او به تمام ردیفهای آوازی بود. حسین علیزاده میگوید، او ساز و موسیقی را از خانواده و نواختن در محافل آغاز کرده بود؛ برای همین جنبه مجلسی ساز او قوی بود. عبدالنقی افشارنیا، نوازنده نی و از اولین اعضای گروه شیدا میگوید، او به خاطر تسلط به ردیفهای آوازی، جوابهای آوازی خوبی به خوانندهها میداد و این خیلی مهم بود. محمدرضا شجریان نیز درباره او میگوید، از جایی که در یک مکتب یکسان بزرگ شده بودیم، در سازوآواز با هم جفت بودیم و بهترین کارهای ما با هم بود.
محمدرضا لطفی که بعد از انقلاب و در دهه ۶۰ از ایران برای چند سال خارج شده بود، با حسین علیزاده در ارتباط بسیار نزدیکی بود و با او به دونوازی میپرداخت. حسین علیزاده این دونوازیها را به دلیل حس مشترکی که آن دو با بیانی متفاوت در اجراهایشان داشتند، اجراهایی منقلبکننده میداند. این دو سپس با حسین عمومی و محمد قویحلم همراه شدند و چندین اجرای دونوازی یا تکنوازی را در خارج از ایران برگزار کردند که بعدها به صورت آلبوم منتشر شدند. او نهایتا در سال ۱۳۶۵ در آمریکا اقامت گزید و تا سال ۱۳۸۵ به ایران بازنگشت. لطفی در طول این سالها، علاوه بر کنسرتهای متعدد در سراسر آمریکا، موسسه فرهنگی و هنری آوای شیدا را در واشینگتن بنیان گذاشت و شعبههای دیگر آن را در شهرهای مختلف جهان ازجمله پاریس، زوریخ و ژنو بازگشایی کرد. محمدرضا لطفی در سال ۱۳۸۵ به ایران بازگشت و با تربیت شاگردانی در مکتبخانه میرزا عبدالله و ثبت آثاری در موسسه آوای شیدا به فعالیت هنری خود ادامه داد. او در این سالها با ساخت و تهیه برنامههای شناخت موسیقی و تاریخ موسیقی و پخش آنها از رادیو فرهنگ، گامی دیگر در مسیر آشناکردن مردم با موسیقی ایرانی برداشت.
محمدرضا لطفی صبح روز جمعه، ۱۲ اردیبهشت ماه ۱۳۹۳ بر اثر بیماری سرطان در ۶۷ سالگی در بیمارستان پارس تهران درگذشت. او در «باغ مزار لطفی» واقع در محله سرچشمه گرگان به خاک سپرده شد.
طبع بلند لطفی و همنوازان
لطفی زمانی که سال سوم دانشکده را میگذراند به رادیو رفت، بعد از آن جوی رقابتی در عرصه موسیقی شکل گرفت؛ رقابتی سازنده که به علاقهمندان جرات و جسارت ورود به این حوزه و آزمون و خطا میداد. طولی نکشید که گروه «عارف» با حضور پرویز مشکاتیان و حسین علیزاده نیز به رادیو رفت. حسین علیزاده میگوید، اگرچه ما در تمامی جنبهها از اجتماعی و سیاسی تا هنری و موسیقایی اختلافنظر داشتیم، اما خیلی پشت همدیگر بودیم.
لطفی بعد از آشنایی با نورعلی برومند، از استادان گروه موسیقی به مرکز ترویج و اشاعه موسیقی میرود که در دیدگاه و رشد او بسیار موثر بود؛ اما چندی نپایید. لطفی که بعد از اجرا در یکی از جشنهای ملی به تهران باز میگردد، متوجه میشود که برای این اجرا به آنها یک سکه پهلوی هدیه دادهاند. لطفی میگوید: «کاش به ما شاخهای گل میدادند تا احساس نکنیم که مطرب هستیم.» او سکه را به سرایدار میدهد و از دفتر ترویج و اشاعه موسیقی برای همیشه بیرون میرود.
سایه نقل میکند که صبح ۱۸ شهریور ۱۳۵۷ به رادیو رفتم و دیدم که همه هستند. لطفی از حادثه روز قبل- قیام ۱۷شهریور- برافروخته و ناراحت بود و به من گفت که باید دستهجمعی استعفا کنیم.
تولد موسیقی انقلابی ایرانی
حسین علیزاده میگوید، اتفاقات منتهی به پیروزی انقلاب ۵۷ فصل تازهای را در موسیقی ما ایجاد کرد. ما تلاش کردیم تا با جوشوخروش جامعه همراه شویم. این سوال برای ما پیش آمد که آیا موسیقی ایرانی میتواند در خدمت مردم و جامعه باشد یا تنها موسیقی محفل و مجالس هنری است. این چیزی بود که هیچکس در دانشگاه و آکادمیا به ما یاد نداده بود و خود ما در جامعه یاد گرفتیم.
مجید درخشانی، آهنگساز میگوید، از ماههای پیش از انقلاب که رادیو تعطیل شده بود، ما در زیرزمین خانه لطفی که به آن «اتوبوس» میگفتیم، جمع میشدیم و سرودهایی را تمرین میکردیم که بعد از انقلاب شنیده شدند. تولد گروه یا کانون چاووش بعد از استعفای دستهجمعی از رادیو آغاز شد. این کانون شامل گروه شیدا به سرپرستی لطفی و نیز گروه عارف بود. این گروه در واقع مشهورترین تصنیفهای انقلابی آن زمان را مخفیانه و در زیرزمین خانه لطفی ضبط میکردند؛ تصنیفهایی مانند «شبنورد»، «سپیده» به آهنگسازی لطفی و با صدای شجریان و بسیاری آثار دیگر که در طول این سالها بارها شنیده شدهاند و در حافظه شنیداری مردم ایران ثبت شدهاند.
«سپیده»، اولین کنسرت پس از انقلاب بود که در آذرماه سال ۱۳۵۸ در دانشگاه ملی و تالار وحدت اجرا شد. استفاده از فرم مدرنتر آهنگسازی و تنظیم نسبت به آثار قبلی گروه شیدا، در این اثر کاملا مشهود است. این اثر، با صدای شجریان، مطمئنا از ماندگارترین آواهای این سرزمین بود.
گروه شیدا که از آن نام بردیم، در سال۱۳۵۳، از سوی لطفی و به یاری هوشنگ ابتهاج تاسیس شد. علاوه بر لطفی، عبدالنقی افشارنیا، نوازنده نی، پشنگ کامکار، نوازنده سنتور، مجید درخشانی، نوازنده تارباس، اسماعیل صدقی آسا، نوازنده عود، زیدالله طلوعی، نوازنده تار، هادی منتظری و رضا منظمی، نوازندگان کمانچه، بیژن کامکار، نوازنده رباب و دف و ارژنگ کامکار، نوازنده تنبک، اعضای این گروه بودند.
نخستین فعالیتهای گروه، بازسازی و اجرای آثار آهنگسازانی چون شیدا، عارف، امیر جاهد، درویش خان و... بود. بیشتر این آثار به صورت تکصدایی و به سبک قاجار اجرا میشدند.پیشتر آهنگسازانی چون فرامرز پایور به اجرای آثار گذشتگان پرداخته بودند با این تفاوت که پایور با سلیقه خاص خود به تنظیم این آثار میپرداخت. «چهرهبهچهره» از نخستین آثار این گروه بود. اجرای دستگاهی مانند نوا که سالها دستنخورده مانده بود از ابتکارات آنها بود. حضور تفکر جوان و نو در گروه شیدا، در سازبندی گروه نیز موثر افتاد و سبب شد تا سازهایی مانند دف و بمتار نسبت به قبل، نقش پررنگتری در اجراها داشته باشند.
افزودن دف به سازهای ایرانی
علاوه بر آنچه گفته شد، محمدرضا لطفی که دوران سربازیاش را در طرح «سپاه دانش» در شهر سنندج گذرانده بود، همان جا با خانواده کامکار آشنا شد. این آشنایی نهتنها موجب ازدواج او با دختر این خانواده شد که با اضافهشدن بیژن و پشنگ کامکار، نوزاندههای سنتور و دف به گروه شیدا، ساز دف برای اولینبار به مجموعه سازهای ایرانی برای اجراهای عمومی اضافه شد. این ساز که سازی باستانی است، پیش از آن تنها برای مراسم مذهبی مربوط به همان نواحی استفاده میشد.
نظر شما