آگاه: ظهور الگوهای جدیدی از خشونت شهری، رفتارهای ضداجتماعی پررنگ در فضاهای عمومی، ساختارهای غیررسمی قدرت و حتی اتصالهای بینمرزی میان این گروهها، نشان از پیچیدگی و تحول جدی در این پدیده دارد. این یادداشت برگرفته از سخنرانی دکتر ابوالفضل پورمنافی (دانشیار و عضو هیئت علمی دانشگاه علوم انتظامی) در جلسه هماندیشی «بررسی پدیده اراذل و اوباش: ابعاد امنیتی، پیوندهای سازمانیافته، تهدیدات فراملی و چالشهای نهادی» است که با همت موسسه هماندیشی جهانی راهبرتر «کادراس» در محل خانه اندیشهورزان برگزار شده است.
پدیده اراذل و اوباش؛ منشأ، ساختار و هویت
در نگاه عامّه، «اراذل و اوباش» به کسانی اطلاق میشود که با عربدهکشی، قمهکشی، تهدید، زورگیری یا ایجاد مزاحمت، نظم عمومی را مختل میکنند. اما این تعریف اگرچه کاربردی است، سطحی بوده و واقعیت عمیقتری را پنهان میسازد.
از منظر جامعهشناسی جنایی، اغلب این افراد در بسترهای حاشیهنشینی، طرد اجتماعی و نابرابریهای شدید اقتصادی رشد یافتهاند. آنها در فضایی بزرگ میشوند که نه امکان رشد سالم در خانواده را دارند، نه در نظام آموزشی جایگاهی پیدا میکنند و نه در بازار کار مجالی برای کسب شأن اجتماعی. فقدان سرمایه اجتماعی، فرسایش سرمایه فرهنگی و حذف از دایره توزیع عادلانه قدرت و منزلت، از آنان شخصیتهایی معترض، بیثبات و مستعد خشونت میسازد. از زاویه روانشناسی اجتماعی، بسیاری از این افراد از اختلالات شخصیت ضداجتماعی (ASPD)، کمتحملی در برابر ناکامی، عقدههای دیدهنشدگی و الگوهای تحقیر مزمن در دوران کودکی و نوجوانی رنج میبرند. هویت این افراد نه بر پایه شایستگی که بر اساس نمایش قدرت، تسلط فیزیکی، جلبتوجه از طریق خشونت و جلب پیرو با اعمال اغراقآمیز خشونتآمیز ساخته میشود. برخی از این افراد در اثر مواجهه مکرر با واکنشهای تحقیرآمیز جامعه، برچسبزنی رسمی یا حتی مواجهه با فرآیندهای ناقص بازپروری، به گونهای نقش مجرمانه را پذیرفته و در آن «ماندگار» شدهاند. این ماندگاری، آنها را به هویتیابی از طریق جرم میرساند. از اینجاست که دیگر نمیتوان این پدیده را صرفا با نگاه انتظامی یا واکنشی حلوفصل کرد. البته تعدادی از جوانان طبقه مرفه نیز در دایره گروههای اراذل و اوباش گرفتار شده و فعالیت میکنند و انگیزههای این دسته از افراد عموما کنجکاوی، ماجراجویی، شرطبندی، شکست عشقی است.
تاثیرات امنیتی پدیده اراذل و اوباش بر نظم اجتماعی و ساختار حکمرانی
اراذل و اوباش در سالهای اخیر، بهویژه در کلانشهرها و مناطق حاشیهنشین، به تهدیدی لایهمند علیه نظم اجتماعی و اقتدار حاکمیتی بدل شدهاند. این تهدید را میتوان در سه سطح طبقهبندی کرد:
الف) اخلال در امنیت میدانی: حضور فیزیکی این گروهها در میادین، پارکها، بازارها و گذرگاههای عمومی، با استفاده از سلاح سرد، ایجاد صدا و هیاهو، یا درگیری با ماموران انتظامی، فضای امنیت روانی شهروندان را بهشدت مخدوش میسازد. در برخی مناطق، خانوادهها از حضور فرزندان خود در اماکن عمومی احساس ناامنی میکنند.
ب) نقشآفرینی در آشوبهای اجتماعی: در بسیاری از تجمعات غیرقانونی، اغتشاشات شهری یا اعتراضات خیابانی، حضور فعال برخی از این عناصر قابلمشاهده است. آنها با توان بالا در تخریب، تهییج احساسات خشمگین جمعیت، ایجاد درگیری با نیروهای رسمی و فرار از دستگیری، به مهرههای میدانی اغتشاشات بدل میشوند. در بررسی برخی پروندههای امنیتی نیز مشخص شده که این افراد بعضا اجیر شده یا با وعده پول، مواد یا پناهگاه، وارد این سناریوها شدهاند.
ج) اقتدار غیررسمی محلی: در مناطقی که خلأ یا کاستی حکمرانی امنیتی محلی وجود دارد یا نیروهای دستگاه حاکمه رسمی، حضور حداقلی دارند، اراذل و اوباش به قدرتهایی غیررسمی و نیمهمخوف بدل میشوند. مغازهداران، ساکنین و حتی برخی مسئولان محلی با آنان تعامل میکنند تا از خشونت آنها در امان بمانند. این وضعیت مرزهای اقتدار مشروع را کمرنگ میکند و خطر «دوگانهشدن حاکمیت» در سطح محلات را ایجاد میکند.
آیا با یک تهدید فردی مواجهیم یا ساختار سازمانیافته؟
نگاه سنتی به پدیده اراذل و اوباش، آنها را افرادی پراکنده، فاقد ساختار و صرفا محصول شرایط هیجانی یا اجتماعی مقطعی میدید اما شواهد میدانی و دادههای موثق انتظامی نشان میدهد که این تصور دیگر پاسخگوی واقعیتهای موجود نیست. در حال حاضر این گروهها بهعنوان شبکههای سازمانیافته با ساختار سلسلهمراتبی، خطوط فرمان روشن و هدفگذاریهای مشخص ظاهر میشوند که عملکرد آنها فراتر از اقدامات فردی و اتفاقی است. رهبری این ساختارها معمولا در دست لیدرهایی است که نقش هماهنگکننده و مدیر را ایفا میکنند و مجموعهای از اعضای وفادار و تابع را در سلسلهمراتب پایینتر سازماندهی کردهاند. منبع تامین مالی این گروهها متنوع و هوشمندانه است؛ از اخاذی و دریافت حقالحفاظت از کسبوکارها گرفته تا مشارکت در فعالیتهای قاچاق مواد مخدر و قاچاق انسان که این امر نشاندهنده همپوشانی میان باندهای اراذل و سایر شبکههای مجرمانه است. بهرهگیری از فناوریهای ارتباطی پیشرفته نظیر پیامرسانهای رمزگذاریشده، نصب دوربینهای حفاظتی در معابر فرعی و استفاده از سامانههای هشداردهنده بومی، بیانگر درک عمیق آنها از فضای امنیتی و تمهیدات فرار از رصد نیروهای انتظامی است.
آیا با تهدیدات فراملی و نارساییهای نهادی مواجهیم؟
در سالهای اخیر، پژوهشها و گزارشهای میدانی حاکی از گسترش ارتباطات اراذل و اوباش داخلی با شبکههای تبهکار فراملی و باندهای سازمانیافته جنایی در کشورهای همسایه و فراتر از مرزهای ملی است. این تعاملات شامل انجام ماموریتهای اجیرشده در حوزه قاچاق مواد مخدر و سوخت، دریافت آموزشهای تخصصی و خشونتزا، همکاریهای استراتژیک با گروههای جنایی بینالمللی و استفاده از پایگاههای موقت در مناطق ژئوپلیتیک حساس مانند ترکیه و اقلیم کردستان برای هدایت و حمایت عملیات مجرمانه است. این واقعیت نشان میدهد که تهدیدات ناشی از این گروهها محدود به مرزهای داخلی نیست و ماهیتی فراملی و پیچیده یافته است که مقابله با آن مستلزم رویکردهای جامع، هماهنگ و بیندستگاهی است. در این زمینه، نارساییهای نهادی و ضعف ساختاری نهادهای انتظامی، اطلاعاتی، قضایی و امنیتی مانع تحقق این رویکردها شده و موجب تقویت توان بقا و توسعه این گروهها میشود. مهمترین چالشها عبارتاند از: فقدان سامانههای رصد و پایش لحظهای هوشمند مبتنی بر فناوریهای نوین که امکان تحلیل سریع و واکنش به تحرکات پیچیده این گروهها را فراهم کند؛ نبود بانکهای اطلاعاتی یکپارچه و پیوسته میان نهادهای مرتبط که انسجام عملیاتی و تبادل دادههای حیاتی را تضمین کند؛ کمبود سامانههای پیشرفته تحلیل رفتاری و دادهکاوی مبتنی بر دادههای بزرگ (Big Data) که نقش کلیدی در پیشبینی تحرکات و رفتارهای مجرمانه ایفا میکند؛ ضعف سیاستها و برنامههای پیشگیرانه محلهمحور که بهعنوان مولفهای کلیدی در کاهش آسیبهای اجتماعی به کار گرفته نشده است. فقدان مداخلات درمانی و روانی بلندمدت و علمی برای ترک الگوهای خشونت و بازتوانی اجتماعی مجرمان. نارسایی در فرایند اصلاح و بازپروری مجرمان که در غیاب هماهنگی و همکاری میان نهادهای ذیربط عملا کارایی لازم را ندارد و در نهایت، خلأهای حقوقی و کمبود سازوکارهای قانونی موثر در شناسایی، برخورد و انهدام ساختارهای حمایتی، مالی و لجستیکی این گروهها که امکان ادامه فعالیتهای سازمانیافته و فراملی آنها را فراهم میآورد. در مجموع این نارساییها امنیت داخلی را به صورت مستقیم تهدید میکند و ایجاب میکند تا با تقویت ظرفیت نهادی و بهرهگیری از فناوریهای نوین و همکاریهای فراملی، رویکردی جامع و راهبردی در مقابله با این تهدیدات اتخاذ شود.
جمعبندی و پیشنهادهای کلیدی
مواجهه با پدیده اراذل و اوباش نیازمند رویکردی جامع و چندبعدی است که صرفا مبتنی بر سرکوب یا انفعال نباشد. راهبرد موثر باید ترکیبی از سیاستهای پیشگیرانه، واکنشی و بازپرورانه باشد تا همریشههای پدیده را هدف قرار دهد و هم در میدان عمل با تهدیدات مقابله کند. در این راستا تدوین سند ملی جامع با رویکرد پیشدستانه و ریشهکنی، از اهمیت بالایی برخوردار است تا چارچوبی هماهنگ و میانبخشی برای مدیریت این مسئله فراهم شود. همچنین راهاندازی سامانههای هوشمند رصد و تحلیل مجرمان پرخطر با همکاری وزارت کشور، نیروی انتظامی و دستگاه قضایی، امکان پایش مستمر و واکنش سریع به تحرکات مجرمان را میسر میسازد. توسعه شبکههای فرهنگی و مذهبی در محلات آسیبپذیر نقش کلیدی در احیای سرمایه اجتماعی و پیشگیری از رشد این گروهها دارد. افزایش اقتدار پلیس محلی باید مبتنی بر حضور فعال، مشارکتی و ایجابی در جامعه باشد، نهتنها تمرکز صرف بر سرکوب و اعمال قهر. اصلاح نظام بازپروری و اجرای مداخلات رواندرمانی پایدار، با بهرهگیری از تجارب موفق بینالمللی، به بازتوانی مجرمان کمک کرده و زمینه ترک باندهای مجرمانه و بازگشت به جامعه را فراهم میکند. در نهایت برخورد حقوقی و قضایی قاطع با شبکههای حمایتی پنهان، از جمله تامین مالی غیرقانونی، پوشش رسانهای غیرشفاف و فساد محلی، برای مهار بنیادین این پدیده ضروری است. این رویکرد کلان و هماهنگ میتواند بستری مناسب برای کنترل و کاهش تهدیدات اراذل و اوباش فراهم آورد.
نظر شما