آگاه: به لحاظ تاریخی دورهای از تابستان سال۱۳۲۰ه.ش تا امروز را میشود در این بازه قرارداد: وقتی که رضاشاه پهلوی در بعدازظهر روز سوم شهریور برای جلوگیریکردن از پیشروی قوای متفقین در خاک ایران، تلگرافی به رئیسجمهور وقت دولت ایالات متحده آمریکا ارسال کرده و از او میخواهد تا در این زمینه مداخله کند؛ روزولت در پاسخ به تلگراف شاه پهلوی اعلام میکند که «دولت ایالات متحده، هدف بریتانیا را هدف خود میداند.» همینطور در آذرماه سال ۱۳۲۱ نیروهای نظامی آمریکا رسما وارد خاک ایران شده و به اشغال آن دست میزنند. روند مداخلات نظامی و دستکاریهای سیاسی توسط دولت ایالات متحده آمریکا در ایران بعدتر با کودتا علیه دولت مصدق و مداخله در سیاستهای دنبال شده توسط دربار محمدرضا شاه پهلوی ادامه پیدا میکند. این دست از مداخلات، گاه بهطور مستقیم، در برخی موارد از طریق سیاستمداران وابسته یا علاقهمند به دولت آمریکا و در بعضی از موضوعات ضمن استفاده از ابزارهای اقتصادی یا نظامی برای تسلیمکردن ایران صورت میپذیرفته است. آخرین نمونه از این دست مداخلات در حمله روزهای گذشته ارتش ایالات متحده آمریکا به تاسیسات هستهای ایران در حمایت از تجاوز رژیم صهیونیستی به جمهوری اسلامی ایران اتفاق افتاده است. آنچه همه این وقایع تاریخی را به یکدیگر وصل کرده و بهعنوان نخ تسبیح روایت مداخله آمریکایی در این نوشته عمل میکند، مقابله و نبرد میان ارادههاست: همه صورتهای مداخله آمریکایی در سیاست ایرانی، چه مداخله از طریق ابزارهای اجبارگر نظامی و اقتصادی بوده باشد و چه مداخله سیاسی از طریق نیروهای طرفدار علیه اراده سیاسی دولتهای مختلف ایرانی و با هدف تحت انقیاد درآوردن میل ما بهعنوان یک واحد سیاسی برای استفادهکردن از حق خود آیینی سیاسی خودمان بوده است.
دولت بهمثابه اراده سیاسی
برای اینکه بتوانیم درک درستی از موضوع اصلی این نوشته به دست بیاوریم، باید این نکته را در نظر داشته باشیم که دولتها بیش از هر چیز ارادههای سیاسی خود آیینی هستند که به نام و اعتبار مردم خود و به شکلی خود آیین عمل میکنند. یعنی درباره مسائل مربوط به امور داخلی و روابط بینالمللی با دولتها یا بازیگران غیردولتی براساس فهمی که از منافع ملی خود دارند دست به اقدام میزنند. این اراده سیاسی خود آیین از حق حاکمیت ملی نشئتگرفته و توسط مجموعه گستردهای از ابزارهای قدرت که مهمترین آنها ابزار قدرت نظامی است، تضمین میشود. درست به همین خاطر است که هر توافق، همکاری یا منازعه و مناقشهای که یکی از طرفین آنها را بازیگران دولتی قرار میدهد، بر این اراده سیاسی خود آیین و ابزارهای تضمینکننده قدرت و نفوذ آن استوار شده و به اعتبار آن مورد مطالعه قرار میگیرد.
اگر روایت تاریخی ذکر شده در ابتدای این نوشته را در ذهن حاضر داشته باشید، میتوانید بهخوبی نقشی که این فهم از دولت در مقام اراده سیاسی خود آیین در آن بازی میکند را مشاهده کنید. در ماجرای اشغال ایران توسط نیروهای متفقین با پشتیبانی دولت ایالات متحده آمریکا که به مداخله مستقیم ارتش این دولت و اشغال سرزمینهای ایران توسط ارتش آمریکا منتهی شد، دولت وقت ایران تصمیم داشت تا ضمن اعلام بیطرفی و مقاومت در مقابل تصمیم دولتهای متفق برای استفاده از خاک ایران در جنگ علیه دولت آلمان، فرصتهایی که فکر میکرد همکاری جاری و آینده با دولت آلمان برای ایران به ارمغان میآورد را حفظ کند. ازاینجهت تاکید برای بیطرفی، باهدف حفظ استقلال دولت در جنگ میان قدرتهای متخاصم را بهعنوان راهبردی اساسی انتخاب کرده بود. همینطور در ماجرای کودتای ۲۸ مرداد دولت دکتر محمد مصدق قصد داشت ضمن تاکید بر شکلی از بیطرفی در سیاست خارجی، از حق مالکیت ایران بر منابع نفتی خود دفاع کند. مصدق برای انجامدادن این کار بر حق حاکمیت دولت ایران و ضرورت ایستادگی در مقابل تعدی بر این حق، از طریق ظرفیتهای مدنی در داخل کشور و فرصتهای حقوقی در محیط بینالملل تاکید میکرد. این دو ابزار اصلی دولت برای تاکید بر اراده سیاسی و خود آیین دولت ایران در آن زمان بودند. مناقشه حکومت محمدرضا شاه پهلوی با دولت ایالات متحده درباره قیمت نفت، از طریق ابزاری که اوپک در اختیار دولت ایران قرار میداد، همچنین میزان مداخله دولت آمریکا در ماجرای انقلاب سفید، هرکدام نمونههای دیگری از اصطکاک میان ایران در مقام یک دولت بااراده سیاسی رقیبی به نام دولت ایالات متحده آمریکا تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران بودند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران اصطکاک میان این دو اراده، یعنی دولت جمهوری اسلامی ایران و دولت ایالات متحده آمریکا صورت متفاوتی به خود گرفت. برای اینکه تصویر روشنی از منازعه ارادههای سیاسی موردنظر به دست بیاوریم، باید از قبل گزارش مختصری درباره آنچه پیشتر اتفاق افتاده بود، ارائه کنیم.
منازعه ارادهها - ایران و آمریکا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران
اگر این نکته را از من پذیرفته باشید که دولت اراده سیاسی خودآیینی است که به نام و اعتبار مردم و با استفاده از ابزارهای مادی و غیرمادی قدرت عمل میکند، آنگاه قبول خواهید کرد که در ارزیابی منازعاتی که میان ارادههای متعارض شکل میگیرد، باید عناصر تشکیلدهنده این ارادهها و ابزارهای قدرتی که در اختیار دارند را مورد بررسی قرار دهید.
دولت در مقام یک اراده سیاسی خودآیین، مجموعهای از منابع اقتصادی، نظامی و قدرت از مشروعیت ناشی از انسجام و وحدت ملی در مقابل ارادههای خارجی را برای پیگیری اهداف خود در اختیار دارد. از این جهت در هر منازعه خارجی باید از امکان بسیج و مدیریت این منابع برخوردار باشد. همینطور در جریان منازعه موردنظر باید انتظار داشته باشد که این منابع حیاتی هستند که مورد هدف دشمن خارجی قرار میگیرند. در ماجرای اشغال ایران توسط متفقین که با حمایت و همراهی آمریکا انجام شده، نیروهای نظامی ایران امکان مقابله با نیروهای خارجی را نداشتند. همینطور حکومت رضاشاه پهلوی که درنتیجه کودتایی با حمایت قدرتهای خارجی بهقدرترسیده بود، همینطور بهخاطر رویکرد استبدادی و حکمرانی خشن و زمختی که در قبال مردم اعمال کرده بود، از امکان استفادهکردن از منبع یکپارچگی ملی و مشروعیت مردمی در مبارزه با قوای متفقین برخوردار نبود. از این جهت بدون کمترین مقاومت دولتی و بهرغم مبارزه جسورانه نیروهای محلی و فرماندهان نظامی جز، بهسادگی تسلیم نیروهای مهاجم و اراده آنها برای واردکردن ایران به منازعات ناشی از جنگجهانی دوم شد.
در مورد ماجرای ملیشدن صنعت نفت، دولت مصدق فاقد امکان استفاده کامل و تمامعیار از ارتش شاهنشاهی برای دنبالکردن اراده سیاسی خود بهعنوان رئیس دولت بود. در این واقعه اگرچه مصدق در برههای قدرت بسیج مردمی و ظرفیت محدودی از نیروهای نخستوزیری را در اختیار داشت، بهخاطر برخی اشتباهات در میزان پایداری این نفوذ و قدرت و همینطور به واسطه ضعف ظرفیت نظامی نیروهای در اختیار او، در مقابل نیروهای معارض با دولتش، نتوانست اهداف موردنظر خود در جریان ملیشدن صنعت نفت را بهطور کامل محقق کند. همینطور موفقیتهای او در نهادهای بینالمللی در غیاب ضمانت نیروهای نظامی قدرتمند و یکپارچهای که ضامن موفقیتهای بینالمللی هستند، عملا نتوانست مواضع و پیروزیهای بهدستآمده را بهطور کامل حفظ کند. در مورد ماجرای ملیشدن صنعت نفت تمرکز دولتهای خارجی با محوریت ایالات متحده آمریکا بر ایجاد شکاف در میان حامیان مصدق و نیروهای نظامی کشور بود. آنها توانستند از این طریق اراده خود را بر اراده مردم ایران حاکم کرده و عملا درباره موضعی با اهمیت مسئله ملیشدن صنعت نفت تصمیمگیری کنند. این موضوع در مورد مناقشات گاه و بیگاهی که دولت شاهنشاهی ایران با رهبری محمدرضا پهلوی با دولت ایالات متحده آمریکا درباره مسائلی مانند اصلاحات ارضی، قیمت نفت و مسائلی مانند این داشت نیز مشاهده میشود. عدموجود مشروعیت مردمی در حمایت از تصمیمات دولتی در کنار ناکارآمدی ارتش برای حمایت از تصمیماتی که باید به نام مردم ایران اتخاذ میشد، عملا اراده دولت ایالات متحده آمریکا را در هر مناقشهای از پیش در جایگاهی برتر نسبت به اراده ایران قرار میداد. این رابطه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران تغییراتی اساسی را تجربه کرد. در ایران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، مجموعه عناصر قدرت در خدمت اراده سیاسی متبلور در جمهوری اسلامی ایران قرار گرفت. بهاینترتیب و درنتیجه تغییراتی که در این زمینه به وجود آمد، نبرد میان ارادهها صورت جدیدی پیدا کرد: تحریمهای اقتصادی، جنگ روانی و مداخله نظامی به ابزارهای جدید دولت ایالات متحده آمریکا برای تضعیف ایران در مقام یک دولت، یعنی در مقام اراده سیاسی خود آیینی تبدیل شدند که بنا داشت از استقلال و خودآیینی خود دفاع کند.
حمله آمریکا به تاسیسات هستهای ایران
مرسوم است که جنگ میان ایران و اسرائیل را که در روزهای اخیر با حمله مستقیم نظامی رژیم صهیونیستی به اهدافی نظامی و مدنی در کشور وارد مرحله جدیدی شده است، به نزاعی ایدئولوژیک تقلیل میدهند که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران ایجاد شده است. همینطور ورود آمریکا به این مرحله تازه از نبرد نظامی و حمله به تاسیسات هستهای ایران را در راستای همان تصویر مبتنی بر ایدئولوژی تفسیر میکنند. این روایت از جنگ و دفاع مقدس اینطور فرض میکند که اگر ایران بر عناصری از ایدئولوژی خاص منبعث از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، در سیاست منطقهای و بینالمللی خود دستبردارد، ممکن است از زیادهخواهیهای بینالمللی ایالات متحده آمریکا و دستدرازیهای منطقهای رژیم صهیونیستی در امان باشد. اگر گزارشی که تا اینجا از تاریخ مداخلات مستقیم و غیرمستقیم دولت ایالات متحده آمریکا در ایران و اصطکاکهایی که تاکنون این دولت با اراده سیاسی ایرانیان برای عملکردن در مقام یک دولت خود آیین را در نظر بگیریم، برای ما معلوم خواهد بود که تقلیلدادن این منازعات به دنبالههای نبردی ایدئولوژیک چندان مناسب نیستند. اینطور بهنظر میرسد که آنچه باید فراتر از ظاهر تبلیغات سیاسی و دشمن به آن توجه کنیم، نقش سیاسی ارادههای مستقل در موضوعات مربوط به تصمیمات سیاست داخلی و اقدامات بینالمللی ایران بهعنوان یک دولت مستقل در شکلگیری این دسته از اصطکاکهای اقتصادی، سیاسی و نظامی است.
برای اینکه بتوانم به شکل معناداری از ادعای خودم دفاع کنم، به اولین اقدامی که در جنگ اخیر از طرف دشمن صهیونیستی علیه ما انجام داده شد، اشاره میکنم: بهطور همزمان فرماندهان عالیرتبه نظامی، دانشمندان شناخته شده، هنرمندان، ورزشکاران و زنان و مردانی از طبقات اجتماعی مختلف به شهادت رسیدند. در مرحله بعدی اقدامات قابلتوجهی برای ازبینبردن وحدت و یکپارچگی ملی از سوی دستگاه تبلیغاتی رژیم جریان پیدا کرد و نهایتا درحالیکه ایران باقدرت از خود دفاع میکرد، ارتش ایالات متحده آمریکا تاسیسات هستهای ایران را مورد هدف قرارداد.
براساس تصویری که ارائه کردم باید معلوم باشد که چه در دقیقه آغازین جنگ و چه در ادامه آن ارتش رژیم صهیونیستی و نیروی نظامی دولت ایالات متحده آمریکا، مهمترین عناصر قدرت ملی ایران در حوزه اقتصادی، علمی، نظامی و اجتماعی را مورد هدف قرار دادهاند. همینطور این مسئله را باید در نظر بگیریم که براساس اعلام رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا، این کار باهدف وادارکردن ایران به تسلیم بیقید و شرط انجامگرفته است. باید معلوم شده باشد که در این رخداد جدید نیز با تقابل ارادههایی متعارض سروکار داریم که یکی به نام و به اعتبار مردم ایران مرزهای علم، اقتصاد و توانمندی نظامی و نفوذ سیاسی خود را برای خود معلوم میکند و دیگری علیه همه دعاوی این اراده سیاسی دست به اقدامی خصمانه میزند. به همین دلیل است که برخلاف آنچه ذکاءالملک در جریان اشغال ایران در جنگ جهانی دوم و در مقابل نمایندگان مجلس گفته بود، دیگر نمیشود ادعا کرد که نیروهای مهاجم «میآیند و میروند؛ حوایجی دارند و به ما کاری ندارند.» چیزی که ارتش ایالات متحده آمریکا مورد هدف قراردادهاند، اراده ملت ما برای عملکردن بهعنوان یک دولت مستقل و خود آیین است. نمادی از سرمایه مالی، اقتصادی علمی و ظرفیتهای مدنی ما که از طریق دانش ملی شده انرژی هستهای بهدستآمده است.
جنگ ارادهها
اگر این موضوع را از من پذیرفته باشید که تاریخ معاصر ما از یکجهت، تاریخ مبارزه برای حفاظت از ما بهعنوان یکجور اراده سیاسی خودآیین و مستقل در حوزه سیاست خارجی و بینالملل است، آنگاه برای شما معلوم خواهد شد که مهمترین وظیفهای که در مقابل ما بهعنوان یک مردم، در هیبت یک دولت خود آیین وجود دارد. چیزی جز دفاعکردن از سرمایههای اساسی تضمینکننده قدرت سیاسی خودمان نیست. ازاینجهت میتوانیم اینطور ادعا کنیم که حفظ و تقویتکردن قدرت نظامی، یکپارچگی ملی از طریق ترمیم رابطه میان مردم با هم، در سطح زندگی اجتماعی و فرهنگی و تقویتکردن رابطه میان دولت و مردم در حوزه سیاسی در کنار افزایش زمینههای قدرت اقتصادی مهمترین چیزهایی هستند که باید برای جنگیدن به نام و به اعتبار آنها آماده باشیم. چرا که این سه هم مبانی قدرت ما در مقام دولت هستند و هم دورنمای زندگی سیاسی و اجتماعی ما را تعیین میکنند. یعنی معیارهایی هستند که براساس آنها میشود تصمیم گرفت که ما در مقام یک مردم چه مسیری را در آینده تاریخی خود طی خواهیم کرد. این همانجایی که است که میشود و باید به هر وسیلهای برای حفاظتکردن از آن جنگید. یعنی باید سرمایههای انباشت شده در این حوزههای سهگانه را بهعنوان خط قرمزی در نظر گرفت که هیچ بازیگری نمیتواند و نباید از سرحدات آن عبور کند. اگر این موضوع را از من بپذیرید تصدیق خواهید کرد که این سه حوزه، در ارتباطی مستمر با یکدیگر معیار مناسبی برای تشخیص امر درست یا نادرست در انتخابهای سیاسی را در اختیار ما قرار میدهند. یعنی میشود به اعتبار آنها درباره درستی یا نادرستی انتخابهای سیاسی تصمیمگیری کرد.
تجربه تجاوز ایالات متحده آمریکا به مراکز هستهای ما،بهخوبی این موضوع را تایید میکنند. پاسخی که نیروهای مسلح ما به تجاوز مذکور دادند بهخوبی این حد و این خط قرمز را برای دشمن خارجی ترسیم کرد. اینطور بهنظر میرسد که بعد از ترسیمشدن این خط قرمز در میدان نبرد، امروز دستگاه دیپلماسی ما میتواند از نقطه مستحکم جدیدی برای تثبیت حدود ما استفاده کند. چرا که برای هر اراده سیاسی خارجی معلوم شده است که ایران حاضر است به هر قیمتی از دستاوردهای تاریخی خود در این زمینه دفاع کند. این خطقرمز یا هدفی سیاسی است که در میدان نبرد معلوم شده است. هدف سیاسی مشخصی که هر استفادهای از ابزار سیاسی یا نظامی باید برای تحقق آن مورد استفاده قرار بگیرد: چه با بازار سیاسی و در زمانه صلح این حد را به رسمیت بشناسند و چه از طریق جنگ و در نبرد نظامی به پذیرفتن آن مجبور بشوند.
نظر شما